اختصاصی طرفداری | همیشه تصور میکردم در جایگاه یک نقاش بهتر از یک عکاس میشدم...
- جری کرانهام
وقتی نام پله میآید، ناخودآگاه و پیش از ادای آخرین حرف آن تصویر لبخند مردی طلاییپوش در آغوش همتیمیاش با دستان بالا رفته در ذهن ما نقش میبندد. نام بکنباوئر برایمان مترادف هیبت آن کاپیتان ایستاده در جایگاه قهرمانی استادیوم المپیک مونیخ با جام زرین جهانی است. همانطور که با شنیدن هر چیز دربارهی فینال 1966 تمام ذهن ما با آن تصویر بابی مور روی دوش همتیمیهایش پر میشود. حتی در مورد مارادونا هم با وجود آن دو گل بینظیر، اولین تصویر ذهنی ما، سردار سفید و آبیپوش قدکوتاه خپل، سوار بر توپ در برابر سد مدافعان بلژیکی است. این جادوی عکسها، فراتر از هر چیز دیگری است...
این، دورانی است که فوتبال و در مقیاس بزرگتر آن تمام زندگی در تکه کاغذهای براق خلاصه میشد. عکس معشوق و معشوقه در کیف پول، عکس ستارگان سینما و تلویزیون روی دیوار. دورانی که فاصلهی 4 سالهی دو جام جهانی را با زل زدن به تصویر لوتار ماتئوس، دیگو مارادونا، رود گولیت و... میگذراندیم. دورانی که به چنگ آوردن ابعاد بزرگ یک پوستر تیمی از یوهان کرویف و یارانش در لباس نارنجی برایمان کمتر از تلاش هلندیها در فتح دو جام جهانی 74 و 78 نبود... و روزگاری که از هر روزنامه و مجلهای یک جفت میخریدیم تا یکی را بخوانیم و در آرشیومان نگه داریم و با قیچی به جان دیگری بیفتیم برای بریدن عکسهای ریز و درشت صفحات آن...
عکسها، هنوز هم برای عاشقان آن قدرتی فراتر از ساعتها فیلم رایگان حاضر و آماده در یوتیوب و میلیونها صفحهی ریز و درشت اینترنتی دارند. اکسیر سفر در زمان. جادوی داستانسرایی بی پایانِ آمیخته با حقیقت و افسانه، دربارهی معبودهای زمینی ما.
در هیاهوی از دست دادن بابی چارلتون بزرگ - یکی از قابهای همیشگی گوشهی اتاق عاشقان عکس - خبر تلخ دیگری محو و پنهان شد. درست شبیه پنهان بودن همیشگی عکاسان پشت قابهای جاودانشان. خبر وداع مردی که برترین قابها از سر بابی، آن تیم 1966، مهمترین وقایع ورزشی و غیر ورزشی دههی 1960، 70، 80 را در قالب عکسهای بینظیر به خانهی ما آورد. مردی که شاهکارهایش، از تصویر جان هالوبراید، گلر تاتنهام در وایت هارت لین مهآلود تا پرترههای محمدعلی کلی خاطرات دوران طلایی عکس و عکاسی را ورق میزند... به عکاس بزرگ بریتانیایی، جری کرانهام، تعظیم میکنیم...
در سن 93 سالگی هنوز هم با آژانس عکاسی welloffside، صاحبامتیاز برترین عکسهای فوتبال بریتانیا همکاری میکرد. هنوز هم صفحهٔ او در شبکههای اجتماعی فعال بود و فرزندان و اطرافیانش به هر مناسبت شاهکاری از جری را در منتشر میکردند.
پسر متولد سال 1929، با مرگ زودهنگام مادر و ترک مدرسه بهخاطر آغاز جنگ دوم، به یک مدرسهی هوانوردی زیر نظر نیروی هوایی ارتش بریتانیا میرود. سالهای جوانی و پس از جنگِ کرانهام در پیستهای دومیدانی سپری میشود. یک دوندهی خبره تا جایی که حمل مشعل المپیک 1948 لندن تا ورزشگاه به او سپرده میشود. علاقهی کرانهام اما از همان دوران به عکس، پنهاننشدنی است. جایی که از عکسهای دوندگان رقیب خود برای تجزیهوتحلیل فرم صحیح دویدن استفاده میکند. همین نوع نگاه است که در 28 سالگی، وقتی جری به خاطر مصدومیت ورزش حرفهای را کنار میگذارد و نخستین عکسهای خود را میگیرد، به او در نمایش هر چه بهتر آناتومی دویدن و حرکت ورزشکاران کمک میکند. اولین عکسهای او در یک هفتهنامهٔ دومیدانی، و همچنین چند مجلهی محلی چاپ میشود. عکسهایی از ورزشکاران دو، کنسرتهای موسیقی، کافههای دودآلود، مسابقات سگدوانی درحالیکه شغل اصلی او کار در یک دفتر نقشهکشی است.
یک سال پس از بازنشستگی اجباری از ورزش حرفهای و با تشویق نانسی، همسر جری، او به یک عکاس تماموقت تبدیل میشود. در 29 سالگی، وقتی جری پدر 3 فرزند است و تلاش میکند عکسهای خود را به نشریات معتبر برساند. اگرچه آنقدرها هم خوش شانس نیست:
یک عصر شنبه در نوامبر 1961، خبر ورود پیت داوکینز، ستارهی فوتبال آمریکایی به بلک هیت، در نزدیکی توتینگ محل زندگی جری در همهجا میپیچد. یک فرصت عالی برای عکاسان جوان محلی مانند جری تا با گرفتن عکسهای خود و ارسال آن برای نشریات بزرگ، نامی برای خود دستوپا کنند. تنها مشکل جری اینجاست که نانسی، همسرش برای زایمان فرزند چهارم در بیمارستان به سر میرود و مسئولیت نگهداری سه فرزند خانواده با اوست!
جری بچهها را به همسایه میسپارد و قول میدهد تا پایان مسابقهی راگبی فرزندانش را تحویل بگیرد. سپس سوار بر دوچرخه، خود را به زمین مسابقه در جنوب لندن میرساند. عکسهایش را میگیرد و با عجله به خانه باز میگردد. حمام کردن بچهها و خواباندن آنها تا شب طول میکشد و این یعنی جری کرانهام مهلت تحویل عکسهایش به نشریهی ساندی تایمز را از دست داده. جری ناامیدانه به دفتر دیلی میل میرود؛ اما آنها هم عکسهایش را نمیپذیرند و تنها یک روزنامهی محلی حاضر میشود عکسهای او را چاپ کند...
یک سال بعد از آن تجربهی ناکام، سرانجام نام جری کرانهام در محافل عکاسی ورزشی جهان بر سر زبانها میافتد. پس از آن که مجموعه عکس عالی و درخشان او از سکانسهای آغازین فیلم "این زندگی ورزشی This Sporting Life" از لیندزی اندرسن در Sports Illustrated پرفروشترین نشریهی ورزشی ایالات متحدهٔ آمریکا منتشر میشود.
در سالهای میانی دههی 60، جری با ابداعات خود در زمینهی تنظیمات شاتر در موقعیتهای کمنور در دنیای عکاسان شهرت مییابد؛ اما آنچه قابهای جری کرانهام را محبوب مردم سرتاسر دنیا کرده، خلاقیت و نوع نگاه او به سوژه و محتوای عکاسی، فراتر از فرم است. مارک لیچ، عکاس هم عصر جری دربارهی او میگوید:
جری، به دنبال فقط به دنبال صحنهی گل نمیگشت. در روز دربی الدفرم (بازی سلیتک و رنجرز) میتوانستید او را در حال پرسه زدن حوالی استادیوم آیبراکس برای یافتن سوژه بیابید. در فینال اف ای کاپ 1970 میان لیدز و چلسی او در مسیرهای منتهی به ومبلی به دنبال قابهای خاص و برخوردهای طرفداران شمالی و جنوبی میگشت و در جام جهانی 1970، ناگهان جری کرانهام را در دوربرگردان در ترافیک اطراف استادیوم آزتک بود...
در نیمهی دوم دههی 1960 و آغاز دههی 70 در هر مسابقهی بزرگ ورزشی اثری از کرانهام یافت میشود و در سایر فستیوالهای جهانی عکاسی. از نمایشگاه عکس تهران آنکارا سال 1965 و زاغههای در حال تخریب نیوکاسل تا مسابقات جهانی بوکس و البته مجموعهی بینظیر عکسهای رنگی جری از فینال جام جهانی 1966 در ومبلی. مجموعهای گرانبها که اکنون در کلکسیون موزه ویکتوریا و موزه ورزش انگلستان نگهداری میشود. در طول تمام سالهای عکاسی، کرانهام با بزرگترین آژانسهای عکاسی و نشریات بزرگ ورزشی جهان به طور رسمی همکاری میکند. تایم، ایونینگ استاندارد، SI، THe Watch، و....
جری دربارهی عکس موردنظر خود میگوید:
فرض کنید پرندهای میخواهد پرواز کند. او ابتدا شروع به دویدن میکند، سپس اوج میگیرد. به بالاترین نقطه میرسد و سپس ارتفاعش را کم میکند تا فرود آید. وقتی پرنده به اوج رسید، در یک لحظه هیچ حرکتی وجود ندارد. نه صعود و نه سقوط. این لحظهای ایست که من به دنبال آن هستم. زمانی که تمام نیروها به تعادل میرسند. این یک لحظهی ابدی است. معنای زندگی...
گالری برترین عکسهای جری کرانهام