داش مجیدسرد و ساده و شكسته آینه ی قدیمی ام من
با چراغ و گل غریبه با غبار صمیمی ام من
می مونم زیر هجوم وحشی آوار كینه
واسه بازیچه نبودن آخرین بازی همینه
یادمه یکی از هم خدمتی های داییم این تیکه از شعر رو روی چوب خطاطی کرده و یادگاری بهش داده بود داییم هم اونو تو اتاقش تو خونه قدیمی مادربزرگم زده بود..