با بهت و دردی وصفناپذیر برای ازدستدادن استادی از دنیای سینما و هنر، داریوش مهرجویی که با آثاری چون "گاو" من و خیلیهای دیگر را شیفته سینما کرد...
بِرَند دیوید بکام
اختصاصی طرفداری | شاید دیوید بکام برجستهترین فوتبالیست بریتانیایی نسل خود نبود، اما از اعضای مهم نسل گروه جوانانی معروف به «کلاس ٩٢» بود که با هدایت فرگوسن تصویر لیگ برتر را به طور کلی متحول کردند و در این راه مدالها و جامهای بسیار درو شد. پسری خوش بر و رو و امروزی که عاشق فوتبال بود.
جورج بست، از معروفترین شماره ٧ های تاریخ یونایتد پیش از نیم قرن پیش از این به معنای واقعی، اولین نمونه بازیگران "راک اند رول" دنیای فوتبالی بود که امروزه میشناسیم. مرد خوشتیپ و جذاب اهل ایرلند شمالی عاشقان زیادی داشت که بسیاری از آنها مطلقاً فوتبال را دوست نداشتند. نام و عکس «بست» به بهانههای مختلف مرتباً در روزنامهها و مجلاتی که ربطی به فوتبال هم نداشتند میدرخشید.
در دوران نو، دیوید بکام تماماً عنوان راک اند رول و سلبریتی را به درجات دیگری رساند، بیآنکه مانند بست درگیر حواشی و جنبههای تلخ آن شود. فوتبال، دنیایش بود و با لبخندی ملیح و چهره جذاب خود، بهسرعت چشم آژانسهای تبلیغاتی را گرفت، هم زمان دنیای ورزش و مد را در هم آمیخت و با ترکیب آن در همان عنفوان جوانی در عین ولخرجی بیش از حد برای لباس و کفش و…. حتی ارائه اصلاح مختلف موهای سر خود، بیآنکه بداند طرفداران زیادی به دست آورد، در این روند وارد تجارت شد. فوتبال معروفیت بسیاری برای او به ارمغان آورد و از کانال آن معاملات هنگفتی انجام داد. به همه چیز رسید و بلافاصله نام و "برند بکام" جهانی شد.
در ۱۷ اوت ۱۹۹۶ با گل خیرهکننده خود از میانه زمین در مقابل ویمبلدون یکشبه معروفیت بسیاری کسب کرد. استایل خاص و خیرهکنندهای در ضربهزدن به توپ داشت. پاسهای بلند حساب شده، سانترهای دقیق، ضربه آزادهای ویژه!
مال خودش بود، پسوپیش از آن مدل مشابهی ندیدیم. با نگاه به عکسها، حتی بدون چهره او، ترکیب اندام، قرار گرفتن پاها، حائل شدن به سمت چپ و قرار گرفتن پای راست او در حین ضربه زدن به توپ، درجا قابل تشخیص است. "استیل بکام" وارد فرهنگ فوتبال شد. مراودهای ناب با توپ بود. عشقی دوسویه. حس خود را با پای راست چنان به توپ انتقال میداد گویی فرمانبردار مطلق اوست. عاشقانهای بود.
بکام در دوران بازنشستگی همچنان در دنیای رسانهها، عناوین و تیترهای مختلفی را از آن خود میکند، و این نهتنها بازتابی از فعالیتهای زیاد و قابل اشاره و محبوبیت بسیار در میادین فوتبال است، بلکه نمایان گر کارهایی است که او بیشتر در خارج از آن انجام داده است.
مستند جدید نتفلیکس که از آن حرف میزنیم، بررسی عادی و کلیشهای دوران یک ورزشکار خوب با جوایز و جامهای بسیار نیست. از آن دسته مستندهای یکنواختی که همه چیز خیلی دستمالی شده پشتسرهم قرار میگیرد، بدون هیچگونه فراز و فرود، و جزئیاتی که پیش از آن نمیدانستیم.
جذابیت تماشای مستند بکام، از جای دیگری نشات میگیرد. برای نخستین بار با حضور پدر و مادر و همسر او که خود بخش مهمی بازی میکند، الکس فرگوسن و کوهی از سلاطین فوتبال و فیلمهای آرشیو خانوادگی و صحبت از تمامی جزئیات زندگی او در داخل و خارج از آن که پستی و بلندیهای زیادی داشته بهطورکلی در مقیاس با مستندهایی که مانند آوار در کانالهای مختلف بر سرمان میریزند، تفاوتی اساسی دارد. از نگرانیهای مادرانه، رابطه پدر و فرزندی با فرگوسن، بحران رابطه با همسر و…. جزئیات بسیاری که تجربه تماشای آن را متفاوت میسازد. اگرچه شاید در بعضی مواقع پوست را نمیکند و به عمق فرونمیرود.
بکام اولین قرارداد حرفهای خود را در زمانی امضا کرد که هنوز فوتبالیستهای انگلیسی بعد از بازنشستگی رستوران و کافهای باز میکردند تا روزگار بگذرانند و خود را مشغول سازند. ۲۱ سال بعد، زمانی که او بازنشسته شد، از معروفترین فوتبالیستهای روی کره زمین بود، چهره او در هر جا به چشم میخورد؛ همه چیز از نوشابه گرفته تا سوپرمارکت، عطر تا لباس، آکادمی فوتبال تا کل لیگی خارج از کشور.
برای هیچ ورزشکار انگلیسی دیگری در موزه هنرهای معاصر لس آنجلس مهمانی خوشامدگویی برگزار نمیکنند با فهرستی از مهمانان شامل تام کروز، ویل اسمیت، جورج کلونی و اپرا وینفری. یا فرزندانی که پدرخوانده یا مادرخوانده آنها افرادی چون التون جان و الیزابت هارلی باشند. شاید این جستوجوی بیوقفه برای کسب شهرت و ثروت، برای خیلیها ایده یک زندگی موفق نیست. بااینحال نمیتوان کتمان کرد، این نمایه نه بر اساس تبلیغات پوچ و خالی، بلکه بر اساس توانایی فوتبالیستی درجه یک در داخل زمینهای فوتبال و بیرون از آن شکل گرفته است.
۱۹ جام مهم از جمله ۱۰ عنوان قهرمانی لیگ. تنها بازیکن انگلیسی که در چهار کشور مختلف به مدال قهرمانی دستیافته است. در بیش از نیمی از ۵۳۴ بازی حرفهای خود، گلزنی کرده یا پاس گل داده است.
شاید او همیشه نمیتوانست یک مدافع را با سرعت خود شکست دهد، مجبور هم نبود. او بهسادگی با پاس و سانترهای خود آنها را دور میزد. او یک تکل زن معمولی بود و بهندرت توپ را با ضربه سر میزد، اما پای راست جادوییاش تمامی وظایف یک بازیگر حرفهای را، بدون هیچ مشکلی بدوش میکشید. آنقدر دقیق بود که انگار چوب گلف در جیب داشت. پاسهای بلند بیهمتا، تقههای کوتاه گرهگشا، و پاسهای مشهور و پیچ داری که حتی فیلمی نام آن را به عاریه گرفت؛ "Bend it like Beckham"
از بازیکنان کلاس ٩٢ بازیکن محبوب استاد اساتید تمامی مردان میانه میدان، زین الدین زیدان، پل اسکولز بود. از دید زیدان و هواداران منچستر یونایتد اسکولز هافبک کاملتری بود. چنانچه استیون جرارد در لیورپول، یا فرانک لمپارد در چلسی. حتی رایان گیگز در منچستریونایتد با قدمتی بیشتر، جامهای بیشتری کسب کرده است. با این وصف بکام بیشتر از سه بازیکن انگلیسی اشاره شده در تیم ملی انگلستان به خدمت گرفته شد. پشت سر پیتر شیلتون با ١١٥ بازی در مکان دوم!
حقیقتاً شهرت دیوید بکام چگونه از همه آنها در صحنه جهانی پیشی گرفته است؟
او الگوی ورزشکار را بهعنوان یک سلبریتی و فردی مشهور خلق نکرد. اما او و مشاورانش، روشها و پارامترهای جدیدی را ایجاد کردند. به همراه همسرش ویکتوریا با شور و حرارتی بیشتر از خود که در حال حاضر سلبریتی و تاجر معروفی در دنیای مد بهحساب میآید بکام مدیر و مشوق بهتری نمیتوانست داشته باشد.
کاپیتانهای انگلیس قبلاً با ستارههای پاپ ازدواج کرده بودند؛ اما به طور مثالخلاف بیلی رایت، بکام این کار را در زمانی انجام داد که دنیای رسانهها در آستانه چرخش بهسوی سلبریتیها و اخبار ریز و درشت در باب همه چیز و هیچچیز هستند که قبلاً هرگز وجود نداشت و درعینحال برخلاف اشلی کول، همیشه موفق شده است تا حد ممکن و با تمامی حواشی پیشآمده، حسننیت خود را به مردم و کشورش حفظ کند و دعای خیر طرفدارانش را در پشت سر داشته باشد. درحالیکه دوران حرفهای فوتبالی او در جام جهانی ٩٨ و کارت قرمز مقابل آرژانتین نزول کرد و با نمایش خیرهکننده مقابل یونان در سال ٢٠٠١ به اوج خود رسید، جذابیت تجاری او حتی با افزایش سن و کاهش ملایم استعدادهایش در زمینهای فوتبال و در نهایت خداحافظی او از فوتبال، تسریع شد.
یک لحظه به تواناییهای مردی که لیونل مسی، کوچکمرد بزرگ فوتبال را جذب باشگاه آمریکایی خود کرده است، شک نکنید. مانورهای فوقالعاده او در برابر فشارها و پیچیدگیهای زندگی، چه در داخل و چه خارج از زمین، تحسینبرانگیز است. از نگرانیهای خانواده با شروع رابطه با یک ستاره پاپ، تا سیاه شدن روزگارش به دست طرفداران فوتبال بعد از جام جهانی ۹۸ و سقوط آزاد رابطه زناشویی در رابطهای نامشروع.
بدون تردید دیوید بکام کاری کرده، کارستان! دیروز، امروز، و مطمئناً فردا و فرداها متعلق به اوست.
امیرحسین صدر
١9 اکتبر ٢٠٢٣
مقابله با بحران در میدان فوتبال و میدان زندگی؛
کارت قرمزی که روزگار را سیاه کرد!
فاصله بین بدترین و بهترین حادثه دوران ورزشی طولانی بود، سخت و ناگوار. دردآور. سیاهچالی عمیق که خروج از آن غیرممکن به نظر میرسید.
از اخراج مقابل آرژانتین در جام جهانی ٩٨ در ٣٠ جون در سنت اتین، و حذف انگلستان که ١٠ نفره مردانه و جانانه جنگید تا ٦ اکتبر ٢٠٠١ جایی که انگلستان برای صعود به جام جهانی تا آخرین ضربه بازی در وقت اضافی به گل تساوی بخش نیاز داشت، فاصله زیادی بود.
زجر و دردی غیرقابلتحمل برای یک کارت به رنگ قرمز، عمیقتر از یک کارت قرمزی بود که دائماً در طول مسابقات فوتبال میبینیم. یکی از مشهورترین و بدنامترین کارت قرمزهای تمامی ادوار تاریخ فوتبال.
بکام در سن ١٧ سالگی بهعنوان هافبک جدید منچستریونایتد در کانون توجه قرار گرفت و بهسرعت بهعنوان پسر طلایی فوتبال و یکی از بااستعدادترین بازیکنان نسل خود شهرت پیدا کرد. بااینحال، زمانی که پس از ضربه ساده پا به دیگو سیمئونه در حالیکه دَمَر روی زمین افتاده بود، بهعنوان مقصر اصلی حذف انگلیس تمامی انگشتها بهسوی او نشانه رفت. تقصیر تماماً به گردن او افتاد؛ تمامی مردم انگلستان، دوستداران، هواداران و مطبوعات، همهوهمه!
این نفرت و اعتراض طولانی علیه او از سوی طرفداران و مطبوعات، زندگی بکام را شدیداً تحتتأثیر قرار داد.
او در این مستند با تأمل از دوره پرتلاطمی که در سن ٢٣ سالگی با آن روبهرو شد، اعتراف میکند؛
کاملا به هم ریخته بودم. قادر به خوردن یا خوابیدن نبودم.
و همسرش ویکتوریا فاش کرد؛
دیوید از افسردگی شدیدی رنج می برد و این تجربه او را "خُرد و داغان" کرد.
بکام به یاد میآورد وقتی به بریتانیا برمیگشت در مقابل انبوهی از تماشاگران و مطبوعاتی که به همه چیز دامن میزدند، چه حس بدی داشته است:
بسیار «آسیب پذیر و تنها» بودم.
در حالی که پدرش اذعان داشت؛
دیوید در اولین ملاقات با او «پریشان» بود. «در آغوش من افتاد». و گفت: من همه را مایوس کردم.
بحران رابطهای که زندگی خانوادگی را زیر علامت سوال برد
هنگامی که رابطه دیوید بکام با ربکا لوس در روزنامه News Of The World که اکنون کاسهکوزهاش جمع شده، فاش شد، همه را حیرتزده کرد. در آن زمان ویکتوریا تصمیم گرفته بود در بریتانیا بماند تا پسران خردسالش بروکلین و رومئو بتوانند در مدارس خود بمانند. این تصمیم بکام را تنها گذاشت.
در قسمت چهارم/پایانی این سریال، ویکتوریا برای اولینبار خیلی صادقانه در مورد دردی که بعد از افشای این رابطه متحمل شد صحبت میکند. او در این لحظه درحالیکه به نظر میرسد با اشکهایش جنگوگریز دارد، اعتراف میکند؛
١٠٠٪ سختترین دوران زندگی ما بود. چون احساس میکردیم دنیا علیه ماست. اگر کاملاً صادق باشم، موضوع اینجاست؛ ما تا قبل از مادرید گاهی اوقات احساس میکردیم، ما هستیم در مقابل دیگران، با هم بودیم، به هم متصل بودیم، همدیگر را داشتیم. اما زمانی که به اسپانیا رفتیم، واقعاً این احساس را نداشتیم که همدیگر را داریم و این غمانگیز بود. من حتی توانایی بازگویی آن را ندارم تا به شما بگویم چقدر سخت بود، و چگونه مرا آزار داد.
دیوید بکام دراینباره می گوید:
وقتی برای اولین بار به اسپانیا نقلمکان کردم، دوران سختی بود، در تمام دوران حرفهای فوتبال، عضو یک باشگاه، عضو یک خانواده بودم، از سن ١٥ سالگی تا زمانی که ٢٧ سال داشتم. اما یکشبه به مادرید رفتم، به شهری که زبانش را نمیدانستم. مهمتر از آن، خانوادهام را نداشتم.
در آن دوران هر بار که از خواب بیدار میشدیم احساس میکردیم چه اتفاقی افتاده؟ هر دو در آن زمان احساس میکردیم نهتنها در حال ازدستدادن یکدیگر هستیم، بلکه در حال غرق شدنیم. راستش نمیدانم چگونه آن دوران را پشت سر گذاردیم. ویکتوریا همه چیز من بود، و دیدن صدمه روحی او فوقالعاده سخت. اما هر دوی ما جنگنده هستیم و در آن زمان "باید" برای یکدیگر و خانواده خود میجنگیدیم،
آنچه ما داشتیم ارزش جنگیدن را داشت. چند روزی بود که از خواب بیدار میشدم و فکر میکردم چگونه میخواهم سر کار بروم؟ چگونه میتوانم در زمین تمرین حرکت کنم؟ چگونه میخواهم نقش بازی کنم انگار که هیچ اتفاقی روی نداده است؟ هر روز وقتی چشمانم را باز میکردم حس میکردم بیمارم، روح و جسمم.
از خودم میپرسیدم میخواهم ادامه دهم.
نگاهی به مطبوعات انگلیسی زبان درباره مستندی که باید ببینید
مستند بکام نقدهای تحسین برانگیزی از منتقدان دریافت کرده است. جملگی این مجموعه چهار قسمتی را با عناوینی چون «جذاب و دیدنی و گیرا و صادقانه» معرفی کردهاند؛ بهترین مستند ورزشی در سالهای اخیر.
در این مستند به سبک "همه چیز را بیان کن" دیوید ۴۸ ساله و ویکتوریا ۴۹ ساله را میبینیم، زن و مردی که از ازدواج و عشق اولیه، زندگی خانوادگی خود حرف میزنند و همچنین ارائه و ترسیم زندگی یک بازیکن حرفهای فوتبال.
این فقط تلنگری است برای تماشای این مستند برای دوستداران و حتی مخالفان بکام. این چکیدهای از نقدهای روزنامههای معتبر انگلیسیزبان:
تلگراف: مردی پیچیده
نشریه تلگراف با ارزیابی مثبت، آن را «تصویر غیرمنتظره یک مرد پیچیده» توصیف کرده است و از صحنههای دیوید و الکس فرگوسن، سرمربی افسانهای منچستریونایتد تمجید خاصی کرده است.
بهویژه، صحنههایی که جملات بکام و الکس فرگوسن به یکدیگر کات میشود. توضیحات فرگوسن که چگونه مانند یک پسر او را بزرگ کرده است و بکام که او را پدر میخواند، بهسادگی تأثیرگذار و منقلبکننده است.
گاردین: سواری معرکه
گاردین نیز از این مستند تمجید کرد.
دیوید مردی است که "دوست دارد در تمام جنبههای زندگی خود کنترل داشته باشد" این فیلم به طرز شگفتانگیزی صادقانه به زندگی و حرفه یکی از مشهورترین فوتبالیستهای تمام دوران ها نگاه میکند. حقیقتاً یک سواری غوغا و معرکه است."
ایندیپندنت: اجازه ورود
نقد مثبت دیگری از ایندیپندنت. از فیشر استیونز، کارگردان فیلم، بهخاطر کار پسندیده روی پروژه و «گردآوری و انتخابهای تأثیرگذار از مصاحبهشوندگان» تمجید کرده است. در این مقاله حضور ویکتوریا همسر دیوید برجسته شده است:
شنیدهایم او ساعتها رانندگی میکرد تا تنها «هفت دقیقه» ویکتوریا را در اوج شهرت گروه اسپایس گِرل Spice Girls ببیند. به نظر میرسد این زوج از ابتدا کاملاً با وسواس خاص و زیادی با یکدیگر بودهاند و امروز هم هنوز بسیار راضی به نظر میرسند. اما فراموش نکنیم، آنها فقط اجازه ورود به ما دادهاند. همین»
آی (I): درها باز نشده باقی می ماند
روزنامه (I) آی نظر متفاوت تری ارائه می دهد:
ویکتوریا «ستاره واقعی» این نمایش است، و در انتقاد از آن مینویسد؛ بهاندازه کافی در ویژگیهای خاص دیوید کاوشی صورت نگرفته است. به عمق نرفته و در سطح میماند. بکام ظاهراً نمیتواند روحیات خود را به هیچ شکل معناداری توضیح دهد و در این راه کارگردان فیلم تکلی به او نزده است، بدون هیچ تلاشی در کشف و گشودن رازهای نهفته شخصی. سعی در هُل دادن او در راستای باز کردن درهای بسته! در صحنههای متعدد، نیاز بکام به مرتب بودن و نظم و وسواس و تمیزی (در کمد لباسهای او تمامی البسه بهدقت تا و چیده شده است و یا بیوقفه آشپزخانه را تمیز میکند) ممکن است نشانهای از چیزی جدیتر از فقط تمیزی و نظم باشد، اما در واقع کارگردان هرگز به آن سو نمیرود و هیچ کنکاشی در باره آن انجام نمیشود. شیرجهای است در نواحی کمعمق آب.
سیدنی مورنینگ هرالد: در جستجوی عشق
Sydney Morning Herald نقدی درخشان در باره این مستند ارائه کرده است و آن را بهعنوان بهترین مستند ورزشی از زمان آخرین رقص، مینیسریال نتفلیکس در سال ۲۰۲۰ درباره مایکل جردن بسکتبالیست بنام امریکایی، معرفی کرده است.
استیونز اثری با چفتوبست و محکم ساخته است. رشتههای متفاوتی را که بکام را به چهرهای جذاب تبدیل کرده، کنار هم میچیند. آدمی با رگههای سرکشانه، "کاری را که میخواهم انجام میدهم"، این ویژگی شاید بسیاری از جوانان و دوستدارانش را خشنود کند، ولی ظاهراً بکام دائماً تلاش میکرده است تا فردیت و وجود خود را در برابر افراد سختگیری چون پدر دیوانه منچستر و فوتبالش یا پدرخوانده سرسختی چون سِر الکس به رخ بکشد، درحالیکه بهشدت فقط به دنبال عشق آنها بوده است.
تایمز؛ جلای تاج بکام
تایمز فیلم را «سرگرمکننده» خوانده است، درحالیکه خاطرنشان میکند این فرصت دیگری برای تقویت “بِرَند Brand” این زوج معروف است. در طول این مستند، دیوید درحالیکه با صراحت درباره زندگی و حرفهاش صحبت میکند و در بخشهایی با کنترل ریزش اشکهایش، به سه دهه حضورش در کانون توجهات میپردازد.
اگر انتظار داشته باشید مستند چهارساعته نتفلیکس در مورد دیوید بکام شرح زندگی جالب دو نفرهای است با چند لقمه خوشمزه، حق با شما خواهد بود. این دقیقاً همان کاری است که انجام میدهد اما این مستند بیشتر تاج براق «برند بکام» را جلا میدهد.
بکام، مثل همه ما، غریزی سر خود را در بالای آب نگاه داشت، نفس کشید و ادامه داد. در میادین فوتبال میلیونها بار توپهای معروف و قوسدار و منحنی و پیچدار خود را به اقصینقاط زمین ارسال کرد و در میدان زندگی توپها را زیر سقف کوبید. سرش را بالا نگاه داشت و به زندگی و دنیا مستقیم نگاه کرد، چشم در چشم.
و نمایش و بازی به هر قیمتی، ورای ٩٠ دقیقهها، گلها، شکستها و پیروزیها و کارتهای زرد و قرمز ادامه پیدا کرد…
دیوید بکام مرد دیروز، امروز و فردا و فرداهاست.