فرانتس بکنباوئر، تعطیلات خود را در سواحل کشوری میگذراند که همین چند سال قبل اعراب و اسراییل در جنگ 6 روزه بر سر هم آتش میریختند. به جای سواحل اختصاصی و جنگلها و... به دیدن معبدی میرود که از ابتدای تاریخ تا امروز نزاع بر سر مسجدالاقصی یا معبد سلیمان بودن آن پابرجاست. با همسرش بریجیت و سه فرزند کوچکش در خیابانهای شهری قدم میزند که بر سر اورشلیم، تل آویو یا قدس بودن آن سالهاست جنگ خونینی درگرفته.
اینها در کنار جزییات دیگری مثل اینکه میدانیم قیصر، اهل نوشیدن همیشگی الکل نیست. سیگار هم نمیکشد و همیشه هدف بزرگترین برندهای روزگار خود، آدیداس، مرسدس بنز و .... است، چیزهایی است که در دوران بدون شبکههای اجتماعی و سرک کشیدن دائمی خبرنگاران در زندگی بازیکنان فوتبال یک فیلم نیمه مستند دربارهی زندگی فرانتس بکنباوئر به مردم جهان عرضه میداد. بدون اینها، قطعا فیلم "لیبرو" یک فیلم بد، یک پرترهی ضعیف و حتی با موزیک ناهمگون از ویگبرت ویکر کارگردان آلمانی است. بسیار ضعیف...
برایان کلاف دربارهی قیصر فرانتس بکن باوئر میگوید:
"یک بار بکن باوئر را در حال ورود به رستوران دیدم. دقیقا همانطور که وارد زمین میشد. با کلاس و اتوریته..."
با تماشای مستند لیبرو، میتوان به خوبی منظور کلاف را دریافت. مردی که حتی در باغ خانهی خود نیز گرمکن و شلوار آدیداس میپوشد. با این حال، لیبرو فقط یک مستند نیست. ویکر با گنجاندن داستانی در فیلم خود آن را از یک مستند صرف خارج میکند. صحنههای از بوسهی عاشقانهی برجیت همسر فرانتس را به نمایش میگذارد و ه عنوان داستان اصلی فیلم، ماجرای یک مصدومیت را به نمایش میکشد. جایی که پس از نشان دادن فیلمهای معرکه از شوتها، پاسها و ضربات بلند بکن باوئر در زمین فوتبال، ناگهان ساقهای قیصر بر اثر ضربهای دچار مصدومیت میشود. عکسها از شکستگی ساق او خبر میدهند. او دیگر قادر به فوتبال بازی کردن نیست... طرفداران افراطی در مقابل خانهی او در گرونوالد جمع میشوند و پرچم باشگاه را به آتش میکشند و بکن باوئر با ناراحتی در مبل فرو میرود و با نگاهی به بالا میگوید:
"باید فوتبال را کنار بگذارم."
سپس با هارالد لایپنیتز، بازیگر آلمانی که در فیلم نقش یک فوتبالیست را بازی کرده صحبت میکند. هارالد فریاد میزند:
"نه ممکن نیست..."
و بعدتر دو نفر مشغول خواندن روزنامههای زرد میشوند و زیرلب خبرنگارانی که کاری جز توجه به حواشی ندارند را خوکها خطاب میکنند و... قابهای درام و داستان فیلم، علیرغم تلاش کارگردان به وضوح ضعیف است. با کیفیت فنی بسیار نازل در دوران بهترین فیلمهای تاریخ سینما. آنقدر که در imdb امتیازی کمتر از 3 را دریافت میکند و پس از اولین اکران با عبارتی چون مضحک، غیر واقعی، شرم آور و ... در خبرگزاریهای معروف آلمانی و میان منتقدان فوتبالی و سینمایی توصیف میشود. با این حال و به جز داستان، لیبرو چیزهای دیگری برای طرفداران دارد.... آنسوی زندگی قیصر
وقتی روی مستند فیلم خودنمایی میکند، چیزهای بیشتری برای نمایش وجود دارد. جایی به عطش قیصر برای به دست آوردن پول طعنه میزند و جایی دیگر، راحتی و فراغ بال او را در سفر تابستانی به اسراییل نمایش میدهد. جایی نه شبیه محل استراحت فوتبالیستهای دیگر دنیا. در حقیقت محل تفریح فوتبالیستها معمولا مشخص است. آنقدر که در همان سالها وقتی باب ویلسن، دروازهبان اسکاتلندی آرسنال برای تعطیلات راهی آلگاروه پرتغال میشود، در آنجا با یوهان کرویف و اوزه بیو ملاقات و عکسی دیدنی دارد.... قیصر اما در کوچههای اسراییل و فلسطین در میان اعراب و یهودیان قدم میزند. از معبد بزرگ شهر دیدن میکند، در منتهاالیه سواحل غربی مدیترانه در نزدیکی تل آویو آفتاب میگیرد و با شموئیل رودنسکی بازیگر اسراییلی فیلم پروندهی اودسا و عقرب در آن سالها ملاقات میکند.
مطمئنا تصاویر و قابهای ناب فیلم از زندگی شخصی قیصر، بسیار بیشتر از خط داستانی آن مورد توجه قرار میگیرد. اگرچه امتیازات کم و نقدهای منتقدین در 50 سالگی تقریبا اثری از آن فیلم به عنوان یک اثر فاخر سینمایی در محافل فوتبالی باقی نگذاشته اما... هنوز هم طرفداران فرانتس بکن باوئر و فوتبال در دههی 1970 از قابهای بدیع قیصر فرانتس بکنباوئر پای آن معبد بزرگ، سیراب خواهند شد....
لینک تماشای کامل فیلم در یوتیوب:
https://www.youtube.com/watch?v=L5zW2WRX1yE