S Sحدودا 7 8 سال قبل یکی از دوستام وقتی تو پارک بودیم بهم گفت میخوام برم کانادا
اینقدر با هم دوست بودیم.عصرهای جمعه میومد خونمون و با هم یا گیم بازی می کردیم (با اینکه هر دو بلد نبودیم البته اون بیشتر) یا فیلم میدیدم وقتی بهم جریانو گفت اومدم به مامانم گفتم و مامانم گفت ناراحت نباش
ولی باباش اجازه نداد (باباش جانباز بود)
چند سال قبل درست در روزهایی که با هم قهر بودیم و میخواستم برم باهاش آشتی کنم شنیدم تو پارک سکته کرده و فوت شده
روانش شاد