اواخر ماه نوامبر است و انگلستان آرام آرام آغوش خود را برای سرمای زمستان باز می کند.در شهر منچستر مارتین ادواردز و سرالکس فرگوسن کنار بخاری واقع در اتاق کار مارتین، روی صندلی نشسته و با یکدیگر صحبت می کنند. منچستر یونایتد فصل خوبی را سپری نمی کند و در رتبه دهم جدول دست و پا می زند. ۲ برد در ۱۳ بازی برای باشگاهی این چنین بزرگ یک افتضاح کامل بود و دلیل آن، جای خالی یک مهاجم تمام کننده و رهبر در نوک پیکان تیم بود. چند روز قبل ادواردز به فرگوسن خبر داده بود که مذاکره با آلن شیرر هم شکست خورده و او به بلک برن پیوست. این چهارمین بازیکنی بود که پیشنهاد منچستر یونایتد را رد کرده بود و باشگاه همچنان در خرید یک مهاجم ناکام است. در بین صحبت های این دو ناگهان تلفن زنگ خورد. ادواردز به آرامی آن را برداشت و گفت:
"بله، بفرمایید؟"
بیلی فادربوی بود، رئیس باشگاه لیدز یونایتد. او زنگ زده بود تا در مورد فروش دنیس اروین با مارتین صحبت کند
اما مارتین به او گفت:
"نه بیلی، دنیس فروشی نیست"
در همین حین سرالکس به صورت پانتومیم وار قصد داشت چیزی را به ادواردز بگوید. اما او متوجه منظور سرالکس نمی شد. فرگوسن کاغذی برداشت و روی آن نوشت:
"بگو کانتونا چطوره؟"
ادواردز پس از خواندن کاغذ به فادربوی گفت:
"کانتونا رو نمی فروشید؟ ما واقعا به اون علاقه مندیم."
|
در واقع ژرارد هولیه، حدود یک سال قبل کانتونا را به سرالکس پیشنهاد کرده و به او گفته بود:
"چشمانت را ببند و او را بگیر. فقط باید بلد باشی که چطور او را مدیریت کنی. کانتونا عاشق کارش است و نیاز دارد که به او اعتماد کنند نه اینکه سر به سرش بگذارند".
این قسمت از صحبت هولیه که "باید بلد باشی او را مدیریت کنی" بسیار بسیار مهم بود.
زیرا سرمربیان قبلی اریک، از پس مدیریت او بر نیامده و به عبارتی او را درک نمی کردند. او بازیکنی خاص بود که با دیگران فرق داشت. همانطور که ژرارد گفته بود کانتونا تشنه اعتماد بود تا بتواند خودش را نشان بدهد. چیزی که برای او در فرانسه وجود نداشت. به همین خاطر با همه آنها درگیر شده بود و در فرانسه به عنوان یک بازیکن یاغی و خشن، هیچکس او را نمی خواست.
در نهایت نیز همین امر موجب این شد که اریک تصمیم به ترک فرانسه بگیرد و به پیشنهاد ژرارد هولیه به انگلستان برود.
در انگلستان شفیلد ونزدی از او دعوت به انجام تمرینی آزمایشی می کند، اما اریک دوست نداشت که در آن تمرینات مزخرف شرکت کند، بلکه می خواست که توانایی های خود را در زمین بازی به نمایش بگذارد. این همان شرطی بود که هاوارد ویلکینسون، سرمربی وقت لیدز آن را قبول کرد و بدین ترتیب اریک کانتونا را با مبلغ نهصد هزار پاوند از نیمز خرید و این آغاز حضور مرد فرانسوی در انگلستان بود. زمان پیوستن اریک به لیدز مصادف شده بود با ماراتن قهرمانی بین این باشگاه و منچستر یونایتد سرالکس فرگوسن. ماراتنی که با درخشش و رهبری فوقالعاده کانتونا در الندرود به سود لیدز به پایان رسید و آنها توانستند به کمک او قهرمان فصل ۹۲-۹۱ انگلستان شوند. سپس کانتونا جام خیریه را هم با لیدز برد تا این پایانی باشد بر دوان کوتاه، اما زیبای اریک در الندرود.
آغاز نمایش در تئاتر رویا ها |
اریک کانتونا در پایان فصل پس از صحبت با سرالکس فرگوسن و با قراردادی به مبلغ ۱/۲ میلیون پاوند به منچستر یونایتد پیوست تا ماموریت خود را این بار در تئاتر رویا ها آغاز کند. تئاتری که چند وقت بود کم فروغ شده بود و صدای آواز شیاطین سرخ در آن شنیده نمی شد.
همچنین لیگ دسته یک انگلستان به تازگی منحل شده و لیگ برتر انگلستان (premier league) جای آن را گرفته بود و این اولین سالی بود که فوتبال انگلیس آن را برگزار می کرد. کانتونا اولین گل خود را ۱۹ دسامبر ۱۹۹۳ درون دروازه چلسی قرار داد و این آغازی بود بر پادشاهی اریک در لیگ برتر.
گل های بعدی نیز از راه رسیدند. از جمله بازی با شفیلد ونزدی که منچستر نیمه اول را سه بر صفر باخت و در نیمه دوم با سه گل فوق العاده از کانتونا بازی را مساوی کرد که یکی از به یاد ماندنی ترین بازی های کینگ اریک برای منچستر بود.همچنین می توانیم از آن گل ایستگاهی مقابل آرسنال با یک شوت فوق العاده بگوییم که پس چسبیدن به تور دروازه، پیروزی را تضمین و اولترافورد را دیوانه کرد! در واقع با آمدن کانتونا گویی یک روح جاودانه در اولترافورد دمیده شده بود. او مانند یک شوالیه در زمین ایستاده و منچستر را دوباره تبدیل به بهترین تیم بریتانیا کرده بود. بله، او همان مهره گم شده سرالکس بود و که بلاخره آن را پیدا کرده بود.
چنانکه خود فرگوسن در وصف تاثیر کانتونا پس از ورود به یونایتد می گوید:
"وقتی اریک آمد، شبیه به نزول مسیح بود. بازیکنان عاشقش بودند؛ جوانتر ها هم همینطور. عاشق وجهه، خودباوری و شخصیتش. همیشه به یاد دارم که در اولین بازی، در بین دو نیمه بازی با منچسترسیتی به طور تعویضی وارد زمین شد و پاسی ۵ متری فرستاد که بهترین پاس ۵ متریای محسوب میشد که در عمرم دیده بودم! بازیکنان بزرگ اینطور هستند؛ آنها میتوانند یک کار ساده را، بزرگ جلوه دهند!"
در پایان فصل ۹۳-۹۲ منچستر یونایتد با گل اریک کانتونا میخ آخر را کوبید و بالاتر از استون ویلا و نوریچ سیتی و با کسب ۸۴ امتیاز قهرمان اولین دوره premier league شد و توانست در فینال جام خیریه نیز در ضربات پنالتی از سد توپچی های لندن گذشته و جام را بالای سر ببرد. همین تغییر و تحول منچستر یونایتد، درست در فصلی که اریک به آنجا آمد، نشان دهنده بزرگی و تاثیرگذاری فوق العاده این مرد اهل مارسی در تئاتر رویا ها بود.
درخشش او در منچستر اما همچنان ادامه یافت. به ثمر رساندن ۲ گل از ۴ گل یونایتد مقابل چلسی در استادیوم ومبلی و قهرمانی در جام حذفی انگلیس. دهم نوامبر در استادیوم اولترافورد و آن کنترل فوق العاده توپ کانتونا و یک ضربه با پای چپ و باز کردن دروازه منچستر سیتی در آن پیروزی پنج بر صفر. در واقع یونایتد و کانتونا مانند دو پازل بودند که یکدیگر را پیدا کرده و با کمک هم، در انگلستان پادشاهی می کردند.
اریک در فینال جام خیریه که ۱۴ آگوست ۱۹۹۴ و باز هم در استادیوم ومبلی پنالتی خود را در دقیقه ۲۲ به گل تبدیل کرد تا شیاطین سرخ بازهم قهرمان شوند و در پایان دومین قهرمانی پیاپی در لیگ برتر انگلستان که دومین سال پادشاهی یونایتد در جزیره بود. منچستر یونایتد با کانتونا و رهبری داخل زمین او و البته شخص سرالکس که مانند یک رئیس بزرگ کنار زمین می ایستاد، به بهترین تیم انگلستان تبدیل شده بود و در پایان فصل ۹۴-۹۳، سه گانه داخلی را با قدرت کسب کرد.
کانتونا شخصیت بسیار نترس و دیوانه کننده ای داشت. شخصیتی که در آن شب نحس، سوم نوامبر ۱۹۹۳ در لیگ قهرمانان اروپا و برابر گالاتاسارای، خود را نشان داد. در واقع موضوع از این قرار بود که منچستر یونایتد در مرحله یک چهارم نهایی به گالا برخورد کرد و بازی رفت در اولدترافورد با نتیجه سه بر سه به پایان رسید.
گل پایانی منچستر را کانتونا به ثمر رسانده بود و حال شیاطین سرخ باید در این شب،باید در ورزشگاه استانبول به مصاف آنها می رفتند. این بازی به دلیل تهدید های بسیار زیاد هواداران گالا و همچنین جو وحشت آور ورزشگاه و درگیری های بسیار در زمین مسابقه بسیار جنجالی بود و در پایان با نتیجه بدونه گل به پایان رسید تا ترک ها منچستر یونایتد را با استفاده از گل زده در خانه حریف حذف کنند. گری نویل که در آن بازی ۱۸ سال بیشتر نداشت، در وصف جو وحشتناک آنجا می گوید:
"جو آنفیلد در برابر آن جو استانبول مثل مهمانی چایی خوری بود!"
اما اوج عصبانیت کانتونا در دقیقه ۷۷ بازی شروع شد. زمانی که بازیکنان گالاتاسارای برای پرتاب اوت وقت کشی می کردند، او با پا توپ را درون دست های دروازه بان ذخیره گالا کوبید و بعد با آرنج خود ضربه ای به قفسه سینه او زد. داور می توانست آنجا حتی کانتونا را اخراج کند. در پایان بازی نیز کانتونا توپ را مقابل داور با تمام قدرت به آسمان زد تا عصبانیتش را از کثیف بازی کردن ترک ها نشان دهد. همچنین وقتی که برایان رابسون و یک پلیس ترک دستان کانتونا را گرفته بودند تا او را به رختکن ببرند، در تونل ورزشگاه اتفاقی افتاد که از زبان رابسون می شنویم:
"من فقط می خواستم از پلیس ها تشکر کنم که ناگهان دیدم یکی از آنها با مشت اریک را زد. اریک چند پله به پایین افتاد و بنابراین من برگشتم تا به پلیس مشت بزنم. تا مشت زدم، یک سپر پلیس به شدت به کمرم برخورد کرد. زمین خوردم و چند پله به پایین افتادم و آرنجم محکم به دیوار برخورد کرد. اریک می خواست بلند شود، بالا بیاید و بجنگد اما بقیه بچه ها رسیدند و ما را آرام کردند".
آرنج رابسون پاره شده بود و اشمایکل و پارکر نیز توسط پلیس از پله ها به پایین افتاده بودند. در رختکن نیز بازیکنان منچستر می خواستند به زمین بازگشته و بجنگند. روی کین در مورد رختکن تیم و همچنین عصبانیت شدید کانتونا می گوید:
"در رختکن اریک دیوانه شده بود اما بقیه ما فقط می خواستیم از آنجا برویم. اریک مصمم بود به زمین برگردد و حساب آن پلیس گستاخ را کف دستش بگذارد. اریک پسر گنده و قدرتمندی بود. او جدی بود که این کار را انجام دهد. اصرار داشت برود و می گفت: "می خواهم آن عوضی را بکشم" برایان کید، دستیار مربی و بقیه بچه ها نگذاشتند بالا برود. به طور عادی من هیچوقت در دعوا عقب نشینی نمی کردم اما حتی من هم مقابل این یکی کوتاه آمده بودم. ترک های زیادی آن بیرون بودند!"
همانطور که کین می گوید، هیچکس جرئت نداشت که از رختکن خارج شود، اما کانتونا به قدری کله خر بود که اگر بازیکنان منچستر او را به زور نمی گرفتند، به زمین رفته و با آن ها درگیر می شد! به طوری که خود او در مورد اتفاقات آن شب می گوید:
"چیزی که بیشتر از همه من را عصبانی کرد، این بود که یک مامور پلیس به سرم ضربه زد. من از حذف تیم از جام باشگاههای اروپا ناراحت بودم. چون هیچ وقت اضافهای اعلام نشد و در نهایت هم کارت قرمز گرفتم. اما بیشتر از همه از حرکت آن مامور لعنتی ناراحت شدم. شاید ما روزی با هم روبرو شویم."
دوری ۹ ماهه از مستطیل سبز |
برای اریک هیچ خط قرمزی وجود نداشت و هرکسی که به او توهین می کرد، باید مجازات میشد. درست مانند آن لگد اریک به آن هوادار پالاس که او را حرام زاده خوانده بود و یک محرومیت ۹ ماهه و جریمه ۲۰۰۰۰ پاوندی را برای او در بر داشت. سرالکس فرگوسن در مورد آن اتفاق می گوید: "آن صحنه را نديدم. حواسم به بازي بود. فقط شنيدم كه اريك با يكي از هواداران كريستال پالاس درگير شده. وقتي بعد از بازي، تصاوير ويدئويي درگيري را ديدم، دهانم از تعجب بازمانده بود. آيا اين اريك بود كه مثل جنگجويان چيني به آن مردك بيچاره حمله ميكرد؟ ميدانستم كه آن هوادار حتما حرفي به اريك زده. كانتونا آدم تندمزاجي بود ولي نه تا اين حد كه بخواهد كسي را اين طوري لت و پار كند."
وقتی خبرنگار در کنفرانس خبری از او می پرسد که "آیا از زدن آن مرد پشیمانی؟" پاسخ اریک این است : "بله پشیمانم. چون باید محکم تر می زدمش!"
این حرکت اریک مانند یک بمب در انگلستان ترکید و در نهایت به ضرر شیاطین سرخ تمام شد. زیرا در نبود او، منچستر یونایتد کورس قهرمانی را به بلک برن کنی دالگلیش باخت و نایب قهرمان شد.
اما موضوع اصلی اینجا بود که همه دوست داشتند از این حرکت، حاشیه های بزرگتری را برای یونایتد و شخص کانتونا درست کنند. اما او با یک جمله به یاد ماندنی، همه منتقدان و آن آدم های فرصت طلب را با خاک یکسان کرد. جایی که او در کنفرانس خبری این را گفت و از آنجا خارج شد:
"زمانی که مرغان دریایی به دنبال یک قایق ماهیگیری به راه می افتند، امیدوارند که یک ساردین از این قایق به دریا بیافتد تا آن را شکار کنند."
با گذشت همه این اتفاقات، پادشاه پس از ۹ ماه دوباره به مستطیل سبز بازگشت تا بعد از استراحتی بلند مدت، دوباره تاج و تخت پادشاهی خود را برپا کند. او با قامتی راست و نگاهی پر غرور و آدامسی در دهان، از تونل ورزشگاه بیرون آمد و تمام اولترافورد، یکدست به تشویق او پرداختند. گری پالیستر در مورد آن روز می گوید: "او با یقه بالا رفته اش وارد زمین می شد و به ما می گفت:
"نگران نباشید. من این جا هستم تا باز هم قهرمان شویم!"
اتفاقا روز بازگشت اریک همان روزی بود که منچستر باید مقابل دشمن خونین خود، لیورپول بازی کند. بازی آغاز می شود. حالا کانتونا در سمت چپ محوطه جریمه لیورپول صاحب توپ می شود و یک پاس فوق العاده را برای نیکی بات می فرستد و بات آن را به گل تبدیل می کند. بله، اریک در اولین بازی خود پاس گل می دهد! در ادامه رابی فاولر دو گل را وارد دروازه یونایتد می کند تا آن ها در معرض یک شکست خانگی قرار گیرند. اینجاست که باز هم توپ زیر پای کانتونا قرار می گیرد و او با یک پاس زیبا گیگز را در محوطه حریف با دروازه بان تک به تک می کند. اما گیگزی قبل از زدن شوت، سرنگون می شود و داور نقطه پنالتی را نشان می دهد. پنالتی برای یونایتد! اما چه کسی آن را خواهد زد؟ناگهان دوربین، کانتونا را درحالی که توپ زیر بغل گرفته و به سمت نقطه پنالتی می رود، نشان می دهد. کانتونا به اندازه کافی دورخیز می کند. سپس نگاهی به پشت سر خود کرده و بعد به سمت توپ رفته و آن را تبدیل به گل می کند! گل! گل! اریک در یک شادی گل منحصر به فرد به سمت تیری که تور دروازه به آن وصل است، می رود و به آن می چسبد و اولترافورد به عشق بازگشت پادشاه خود به مستطیل سبز، دیوانه وار او را تشویق می کند. برای پادشاه مهم نیست که ۲۴۰ روز از زمین بازی دور بوده است. به محض اینکه او پایش را به روی چمن های اولترافورد گذاشت، یک گل و پاس گل را ثبت کرد تا به همه ثابت کند که با این محرومیت ها و حسادت ها نمی توانند او را متوقف کنند و در نهایت باید مقابل او زانو بزنند.
وقتی در آن بازی مقابل ساندرلند توپ را در محوطه جریمه گرفت و با یک ضربه چیپ محشر، آن را به سمت دروازه فرستاد، تیرک دروازه برای ادای احترام به او، خود توپ را به تور دروازه می چسباند. در همان لحظه است که پادشاه اولترافورد با آن یقه های بالا داده، به اطراف خود نگاه کرده و با آن چهره سرشار از کاریزمای خود، خطاب به بقیه می گوید: "من کانتونا هستم. همان کسی که حتی چهارچوب دروازه حریف نیز به او ادای احترام می کند. پس شما چطور می توانید در برابر من بایستید؟"
بعد ها ریو فردیناند در جمله ای جالب گفت:
"تنها یک نفر است که حق دارد یقه اش را بالا بزند و او هم اریک کانتوناست".
او همان کسی است که با آن نگاه های پر غرور و رهبری فوقالعاده خود کاری می کرد که بازیکنان منچستر با دیدن او، قدرتی مضاعف را بر ساق پاهای خود حس کنند. چنانکه رایان گیگز می گوید:
"ما اصلا نمی توانستیم اجازه دهیم که کانتونا از زمین با شکست خارج شود، زیرا او همیشه در مواقع حساس بار تیم را تنهایی به دوش می کشید و ما همیشه نسبت به او احساس دین می کردیم."
یکی دیگر از آن گل های محشر و دیوانه کننده او نیز به ۲۰ مارس ۱۹۹۶ در اولترافورد باز می گردد. جایی که او قفنوس وار به پرواز در می آید و پس از استپ کردن توپ با سینه، با یک شوت سنگین و باورنکردنی، توپ را همچون پتکی آهنین بر قلب دروازه توپچی ها می کوبد. در واقع کانتونا می توانست طوری به توپ ضربه بزند که توپ پس ارتفاع گرفتن، به طور ناگهانی به سمت دروازه حریف شیرجه رفته و در آن فرود آید. این شوت هم از آن کارهایی بود که فقط از پادشاه اولترافورد بر میامد. آن گل فوق العاده در فینال جام حذفی ۱۹۹۶ به قلب لیورپول نیز یکی از همین شوت های خاص کینگ بود که آن ها را قهرمان کرد.
قدم های آخر بر چمن اولترافورد |
پس از کسب سه جام لیگ برتر، جام حذفی و جام خیریه در فصل ۹۶-۹۵، بلاخره فصل ۹۷-۹۶ از راه رسید. جایی که پادشاه آخرین قدم های خود را در اولترافورد می گذاشت.
کانتونای این فصل با آن کانتونایی که سالیان قبل هواداران یونایتد در اولترافورد نام او را عاشقانه فریاد می زدند، فرق کرده بود. او دیگر اشتیاق و انگیزه ای برای ادامه فوتبال بازی کردن نداشت و پس از حذف مقابل زنبور های آلمان در نیمه نهایی لیگ قهرمانان اروپا، این موضوع را به طور جدی با فرگوسن در میان گذاشته بود. فرگوسن در مورد این موضوع می گوید: "پیشبینی بدی داشتم.میتوانستم حدس بزنم که او (کانتونا) میخواست به من چه بگوید. من متوجه تغییرات زیادی در خلق و خو و ظاهر فیزیکی او شده بودم.”
سرالکس از او خواسته بود تا چندین سال دیگر نیز در تئاتر رویا ها بماند، اما حرف اریک یکی بود و او دیگر علاقه ای به بازی کردن نداشت.
سرانجام منچستر یونایتد قهرمان لیگ برتر در فصل ۹۷-۹۶ شد تا پادشاه، آخرین جام دوران حرفه ای خود را به عنوان کاپیتان شیاطین سرخ بالای سر ببرد. اما هیچکس به جز رئیس از این قضیه خبر نداشت، تا اینکه مارتین ادواردز، با ناراحتی و حسرت، یکشنبه ۱۸ می ۱۹۹۷، خبر بازنشستگی کینگ اریک کانتونا را اعلام کند.
پس از اعلام این خبر، شهر منچستر از غم شدیدی که آن را در بر گرفته بود، به حالت شوک در آمد. اشک های هواداران امانشان نمی داد و به این فکر می کردند که: "چرا کانتونا به این صورت، در این مقطع و این چنین بی صدا خود را کنار کشید؟ او فقط ۳۰ سال سن داشت و هنوز میتوانست در اولدترافورد به پرواز در آید و هواداران را انگشت به دهان بگذارد. او هنوز هم بهترین بود. واقعا چرا؟"
اما آنها بلاخره به جواب خود رسیدند. درست جایی که خبرنگار از کانتونا در مورد دلیل بازنشستگی اش می پرسد و او در پاسخ این سوال می گوید:
"من افتخار می کنم که هنوز هواداران اسمم را در ورزشگاه صدا می زنند. اما از این می ترسم که چندی بعد از این کار دست بکشند. می ترسم چون عاشق این کارشان شده ام و هر چیزی که شما عاشقش شوید، روزی از دستش می دهید."
بله، اریک می خواست در اوج خداحافظی کند تا خاطرات خوب او برای همیشه در قلب منچستر حک شود. کانتونا فقط نیم فصل در لیدز و ۵ سال در اولترافورد حضور داشت. اما تبدیل به پادشاه انگلستان و اولترافورد شد.
شاید خیلی از بازیکنان بزرگ به دلیل حضور در یک باشگاه طی سالیان طولانی یا جام های زیادی که در باشگاه خود کسب کرده بودند، به نام اسطوره در جهان شناخته شدند، اما اریک به اینها نیازی نداشت، حتی به اسطوره بودن هم نیازی نداشت، زیرا او ذاتا یک پادشاه بود. پادشاهی از جنس غرور و تعصب.