پردهی صفر: نمادها
روابط پایدار، عشقهای قدیمی و کینههای دیرین همه و همه ریشه در قلب تاریخ دارند. ریشه در تصادفی که اصلا قرار نبود رخ دهد. چیزی شبیه بیگ بنگ یا…. سقوط پرواز شماره 609 بلگراد به منچستر در مونیخ....
40 سال پس از آن سقوط.... مردان بزرگ، حالا نماد فوتبال کشور خود هستند. قیصرها و شوالیهها. سر بابی چارلتن و قیصر فرانتس بکنباوئر. روسای افتخاری منچستریونایتد و بایرن مونیخ....
پیش از شروع رقابت بزرگ حضور آن دو نفر در ورزشگاه ضروری است....
بله، همه چیز به پیرمردها مربوط است. گرد، بابی و الکس.... دو سِر و یک بمب افکن. دنیا از عینک شما تماشایی است...
40 سال مدیریت و 25 سال مربیگری. ثبات، ستون دیگر این بازیست...
پردهی اول: مربیان؛ عصر بخیر آقای رییس
واندیشههای هیتفسلد ریاضدان و فرگی وقت شناس.
گاهی معماران بزرگ به ملاقات هم میروند.
و گاهی مردانی با انگیزه.
بازی آلمانی- انگلیسی با ورود یک هلندی طعم دیگری پیدا خواهد کرد. الدترافورد؟ مقصد بدی برای سفر بعدی نیست لوییس
بله، این بازی "خاصی" است.... حتی در ملاقات دوستانه
پردهی دوم: پیش از شروع؛ همدیگر را میشناسیم
همیشه سس اسپانیایی طعم خود را دارد. خوان و خاوی
و چاشنی فرانسوی، بلان و لیزارازو
در مسیر نوکمپ، میلان، یا لیسبون.... حتی اگر مویی روی سر شما نباشد!
راه ها، نه در زمین بازی که در آن اتاقهای شیشهای از هم جدا میشوند. مدیریت رومنیگه و هونس مدل بدی نیست.... بسیار بهتر از وودوارد و گلیزرها... لطفا پرچمها را بالا بکشید.
صحنه مهیاست
همه آماده، دوربینها و گزارشگران و .... صدا دوربین....
پردهی سوم: ورود به میدان
و حرکت، به شکوه آن کاپیتانهای لعنتی...
و آن صورتهای مصمم مهیای نبرد
و صفی در حال ورود از تونل تئاتر رویاها...
و ظرافت مدافعانی نفوذناپذیر
پس از سالها، لبخند جای اخم را میگیرد...
در ملاقات پیرمردها...
پردهی چهارم: سوت آغاز؛ به دنبال توپ
و بازی آغاز میشود.... با سوت داوری بزرگ در مقابل ستارگان بزرگ....
فورچون، فریسک، افنبرگ.... لب پایینی زیر دندانهای جلوی.... FU****
وقتی او کارتش را بیرون آورده تو به حرف من گوش بده پاتریس!
حواستان به همه جا باشد بچهها
توپ، جایی در آن کنارهها در حضور بکام و لیزارازو در چرخش است....
کمی بالاتر، به اندازهی یک پرواز هانس یورگ بوت در مقابل فیلیپ لام و برباتوف...
حالا دیگر اثری از آن نیست.... تو پیدایش میکنی رود....
یا شاید علی آقا!
و مشت دخئا...
یا کمی پایینتر وسط موهای فلینی.... 13،31، ترکیب نحسی به نظر میرسد...
سرانجام توپ در آن بالا در دستان بارتز آرام گیرد.
پردهی پنجم: دشمنی؛ زمین به من تعلق دارد....
و اینبار از آسمان به زمین... این یک جنگ واقعی است. آلمانیها و انگلیسیها....
گاهی بیخیال توپ....
و گاهی متمرکز روی آن....
کسی شماره 6 و 7 آن تیم پی اس وی آیندهوون در نیمه نهایی لیگ قهرمانان 2005 را به یاد دارد؟
شماره 16های لعنتی این بازی را چطور؟
و بار دیگر مردانی بدون مو....
این دفعه توپ در دستان اولی کان آرام میگیرد.
پردهی ششم: گلها
وقت نفوذ به دیوارهای مستحکم فرا رسیده
از روی دیوار
به ظرافت ماریو باسلر
شاید آن تیر دروازهی لعنتی جشن تو را خراب کند مهمت
حملاتی از آسمان
و از زمین
و شاید مثل وین رونی بدانی چطور راه خود را باز کنی...
و شبیه جوانی البر
یا اولیچ برابر ادوین فندرسار
و البته مثل آرین روبن از جایی که کسی انتظارش را ندارد....
گلهای دیرهنگام، زیباست... در بازی سال 2001 و در مسیر باشکوه مونیخیها با شکست منچستریونایتد و رئال مادرید در راه فینال سن سیرو. در بازی که پائولو سرجیو در دقایق پایانی و در الدترافورد نفس فرگی را گرفت اما....
گلهای دیرهنگام تر طعم دیگری دارد. در فینال. در مسیر فتح سه گانه... گل مساوی شرینگام در فینال نوکمپ بازی را 1-1 مساوی میکند...
نظرتان دربارهی آخرین ضربه به توپ چیست؟ دربارهی اوله گنار سولشایر...
پذدهی هفتم: اشک ها و....
و جشنها آغاز میشود...
به رنگ سرخ در چمن سبزرنگ
مشتهای گره شده...
شادی از ته دل
پس از داستان هزار و یک شب تابستانی پرنس هری...
پشتک وارو از الدترافورد....
تا نوکمپ...
دنیای آوار شده روی سر اولی
آسودگی با آن جام بزرگ...
غایبان
و هر کسی که در زمین حاضر بوده..
پس از پایان: خب بله رفاقتها....
از فصل جدید ستارهی انگلیسی در مونیخ
تا باستی مو طلایی با لباس هر دو تیم...
این بازی منچستریونایتد و بایرن مونیخ است. به آنجا نگاه کن بابی...