مطلب ارسالی کاربران
از کتابی که نوشته نشد ...
قبول اینکه اشتباه میکردی و تمام زندگیت بر مبنای دروغ بوده خیلی سخت هست حتی برای گاوها ! بلاخره حتی گاو ها هم غرور دارند هیچ جوره نمیخواهند قبول کنند که مزرعه دار دارد از انها سو استفاده میکند وقتش که برسد انها هم مثل پیشینیانشان قربانی طمع مزرعه دار میشوند تمام زندگیشان مثل یک گاو خوب زندگی کردند مزرعه دار به هر جهت که خواست هدایتشان کرد و شیرشان را دوشید اخر سر هم پوست و گوشتشان را به یغما میبرد ! در مزرعه با هر حیوانی صحبت کردم قبول نکرد که پشت حصار مزرعه دنیای ازاد و بزرگ و رها از ستم مزرعه دار وجود دارد میگویند پشت پرچین پر از گرگ و خرس و حیوانات درنده هست اگه مزرعه دار نبود ما همگی هلاک میشدیم . از روزی که بالم شکست و در این مزرعه فرو افتادم سعی کردم حیوانات مزرعه را متقاعد کنم که دنیا بزرگ تر از درون حصارهای این مزرعه هست . به ایشان از لذت آزادی و پرواز گفتم از مراتع بی پایان از آبی دریا از کوه های سر به فلک کشیده از سردی برف از گرمی ساحل از هر آنچه آن بیرون منتظر لمس دل های شجاع ماجراجویان هست اما از همان روز اول سمفونی دروغ و انکار طنین انداز بود میگفتند میدانیم علف های مراتع سبز و شیرینند ولی همین کاه های زرد مزرعه دار هم ما را زنده نگه میدارد چه نیاز به خطر کردن ! چرا تن به سرما و گرما دهیم وقتی در همین طویله به دور از ناملایمات طبیعت سر در آخور داریم ! میگفتم مزرعه دار بر شما ظلم میکند شلاقتان میزند شیر و تخم مرغتان رو میدزدد فرزندان شما را به بازار میبرد و میفروشد و اگر بیمار شوید ویا مشکیل بر شما پدید آید شما را به مسلخ میفرستد میگفتند شلاق به از دندان گرگ هست آن هایی که شلاق میخوردند لابد اطاعت نمیکنند و مزرعه دار و بقیه حیوانات را به دردسر میندازند " گاو خوب شلاق نمیخورد " هر چه بیشتر از حقیقت دنیا میگفتم و خانه خیالی دروغ هایشان را خراب میکردم بیشتر با من سر عناد پیدا میکردند گویی آن من بودم که همه آن ستم را بر ایشان جاری میساختم ! بز پیر از قول مزرعه دار به حیوانات گفته بود هر آنکه زندگیش به دست مزرعه دار تمام شود به سرزمینی خواهد رفت بدو حصار با رودهای خروشان مراتع بی پایان سرسبز و کوه های سر به فلک کشیده ! آه که این سرزمین موعود در پشت حصار همین مزرعه بود اما چه کسی شجاعت شکستن این حصار را داشت ؟ گاو ها انکار میکنند گوسفندان همیشه دنبال روی بقیه هستند اسب ها و قاطر تا اخر نفس کار میکنند سگ ها برای پاره ای استخوان پاچه میگیرند مرغ ها فقط باید تخم میگذاشتند و جوجه تولید میکردند اما خوک ها ...خوک ها در کثافت های خودشان کنار خوک چه هایشان غلط میزنند هر چه که فضولات و کثافات بیشتر باشد خوک ها بیشتر لذت میبرند ولی در پایان ان ها هم طعمه حرص بی پایان مزرعه دار میشوند. دید چشم های زمینی محدود هست زمانی که بال هایم سالم بود و در اسمان های لایزال ابی پرواز میکردم از ان بالا سرنوشت و فصل اخر زندگی این بی نوایان را میدیدم ولی چطور میتوانستم ازادی را برای ایشان که با ترس خو گرفته اند توصیف کنم آن قسمت کوتاه پرچین همیشه در خاطرم هست این نگون بختان به اندازه یک پرش با آزادی فاصله داشتند اما هر روز بی اعتنا از کنارش عبور میکردند زنجیر بر ذهن ایشان بود ! " از کتابی که نوشته نشد... به قلم شکسته رویا پردازی دیوانه "