مطلب ارسالی کاربران
ابراهیموویچ: من در بارسلونا یک آدم خوب و مودب شده بودم
تو اردوی تیم ملی یه ضربه به چیپن ویلهلمسون زدم که کاملا یه شوخی بود. روز بعد تو روزنامه ها دیدم اون حرکت رو یه حمله تفسیر کردن. این چیزا تو بازی های درون اردویی طبیعیه. هم بازیه هم یه تمرین جدی. ما صبح تا شب تو اردو با همیم و از هر فرصتی برای ایجاد انگیزه استفاده می کنیم. ولی تو بارسا اوضاع فرق می کرد. اونجا خیلی خسته کننده بود و منم خیلی پسر خوبی شده بودم. جرات نمی کردم داد بزنم و شلوغ کاری رو شروع کنم.
روزنامه ها همش از این می نوشتن که من یه پسر بدم. البته این چیزا رو من تاثیر داشت و من برای اینکه عکسش رو ثابت کنم خیلی زیاده روی کردم. به جای اینکه خودم باشم داشتم تبدیل می شدم به یه آدم خیلی خیلی خوب و مودب و این خیلی احمقانه ست. شما نباید اجازه بدین مزخرفاتی که تو رسانه ها گفته میشه روی شما تاثیر بذاره. این اصلا حرفه ای نیست. ولی اصل قضیه این نبود. موضوع اصلی چیزایی بود که پپ به من می گفت: "اینجا ما همیشه معقول و آروم هستیم. اصطلاحا میگن فابریکانتس. ما سخت کار می کنیم و آدمای معمولی هستیم."
شاید زیاد عجیب به نظر نرسه ولی یه چیز خاصی در مورد این کلمات بود که باعث میشد من همش به این فکر کنم: چرا گواردیولا اینا رو به من میگه؟ اون فک می کنه من متفاوتم؟ دقیقا نمی دونستم قضیه چیه. ولی درست به نظر نمی رسید. گاهی مث روزایی میشد که من تو تیم جوانان مالمو بودم. آیا پپ هم مربی بود که منو یه پسربچه از یه محله عوضی می دونست؟ من کار خاصی نکرده بودم. با هیچ بازیکن تیم درگیر نشده بودم. هیچ شیطنتی نکرده بودم. اصلا تو عمرم هیچ وقت به اندازه وقتی که به بارسا رفتم، پسر خوبی نبودم. دقیقا برعکس چیزی بودم که تو روزنامه ها نوشته میشد. آسه می رفتم و آسه می اومدم و قبل هر کاری خوب همه چیز رو تحلیل می کردم. اون زلاتان وحشی قدیم دیگه رفته بود. من سایه ای از خودم بودم.
این اتفاق قبلا هرگز برای من نیفتاده بود. ولی خوب اون اوایل زیاد هم چیز مهمی نبود. با خودم می گفتم همه چیز کم کم درست میشه. فک می کردم این فقط تصور منه و یه جور پارانویاست. گواردیولا اصلا آدم بدی نبود و هیچ دافعه ای نداشت. این طور به نظر می رسید که به من ایمان داره. اون دیده بود که من چطوری گل می زنم و چقدر می تونم برای تیم مهم باشم. ولی خوب این احساس منو رها نمی کرد. آیا پپ واقعا فک می کنه من متفاوتم؟ آیا من اون آدمی بودم که پاهام رو زمین نبودم و معقول نبودم؟ نمی فهمیدم. به خودم گفتم تمرکز کن. همه چیزو فراموش کن. کم کم به این فکر کردم که آیا واقعا لازمه تو این باشگاه همه مث هم باشن؟ این اصلا خوب نیست. آدما با هم متفاوتن. البته بعضیا نقش بازی می کنن ولی وقتی این کارو می کنن درواقع به خودشون ضربه می زنن. اونا تیم رو خراب می کنن. بله پپ خیلی موفق بود. بارسا با مربیگری پپ جام های زیادی گرفته بود. منم باید این موفقیت رو ستایش می کردم. پیروزی همیشه پیروزیه.