تیمی در شهر میلان، ناحیه لومباردی و شمال کشور ایتالیا با لباس مشکی-قرمز و تیم دیگر، در شهر بولونیا، ناحیه ی امیلیا رومانیا و در مرکز کشور چکمه ها. در نگاه اول به نظر نمی رسد که با اشتراکی همراه باشیم، حتی با رقابت تنگاتنگ و سالیانه نیز همراه نیستم؛ اما فوتبال همه ی معادلات را به هم می ریزد و اشتراک تاریخی و رقابت تاریخی تر را رقم می زند. این فوتبال است...
مدیران بولونیا، برای کسب هفتمین عنوان سری آ، دست به دامان یک سرمربی ایتالیایی اما بسیار کاریزماتیک می شود. بولونیایی ها برای شکستن طلسم چندین ساله که پس از جنگ جهانی گریبان گیر آنها شده بود، می دانستند که باید یک تغییر اساسی داشته باشند. جنگ جهانی دوم، فارغ از تمامی کشتار ها و آسیب های بزرگش، زیان بزرگی به تازی ها وارد کرده بود. دوران پسا جنگ جهانی برای سرخ و آبی ها چیزی جز یک دوران ملال آور و شرم انگیز نبود.
بر خلاف تازی ها، روسونری دوران بسیار شگفت آوری داشت. آنها در دهه ۵۰ توانسته بودند که ۴ اسکودتوی دیگر را به کلکسیون افتخار خویش اضافه کنند، آن هم با وجود کسب تنها ۳ اسکودتو قبل از آن. آنها با گرنولی، آن مثلث طلایی سوئدی که متشکل از گونار گرن، گونار نوردال و نیلز لیدهلم بود، پوکر تاریخی را در لیگ داخلی را رقم زدند. شیاطین در این دهه برای اولین بار در رقابت های اروپایی درخشیدند و مجموعاً یک دهه ی پر افتخار داشتند. همه این ها، به علاوه ی بیکاری یک سرمربی فاتح اسکودتو، نتیجه ی جدیدی به هیئت مدیره ی بولونیا می دهد.
مثلث طلایی آث میلان تحت عنوان گره-نو-لی
فولویو برناردینی، بازیکن و مربی با افتخار، مردی که به عنوان بازیکن در المپیک تابستانه مدال برنز رنگ را کسب کرده بود و به عنوان مربی، در فیورنتینا فاتح اسکودتو شده بود. در ایتالیا او را به اسم "مرد متفکر" می شناختند. او بسیار از هم تیمی ها و هم نسلی هایش جلوتر بود، به حدی که سرمربی تیم ملی ایتالیا او را از تیم ملی کنار می گذارد تا دیگر بازیکنان احساس ضعف و ناتوانی (در مقایسه خود با فولویو) نداشته باشند و وی قربانی ناتوانی هم تیمی ها شد. فولویو برناردینی، یک مرد بسیار با استعداد بود و او به عنوان سرمربی نیز این را اثبات می کرد. او چیزی را می دیدید که دیگران در دیدن آن عاجز بودند. در نهایت، در ویولا به این نتیجه می رسند که او یک نابغه است و فولویو نیز این را با کسب اسکودتو و سبک بازی "Elastic WM" اثبات می کند.
و بعد ها، برناردینی در لاتزیو نیز جام حذفی موسوم به کوپا ایتالیا را کسب می کند. بله، مدیران بولونیا بدین نتیجه دست یافتند که فولویو برناردینی بهترین گزینه برای تغییر نسل و ساخت یک شخصیت قهرمان برای تیم آنهاست. فولویو برناردینی با نگاهی کلی به مثلث گره-نو-لی، بدین فکر می رسد که شاید بد نباشد که لیگ های در حال پیشرفت این کشور ها را بررسی و ستاره های آن را جذب کند. این فکر تا چند سال بعد همراه می ماند. با فاصله ای کوتاه از این نگرش سرمربی ایتالیایی ها، بولونیا با فولویو سیر صعودی را طی می کند و در چند سال مهره های مد نظر برناردینی را جذب می کند. اولین مهره از تیم طلایی بولونیا فرانچسکو یانیچ است. فرانچسکو یانیچ، یک سوییپر و مدافع باکیفیت بود که عضوی از لاتزیوی فولویو برناردینی نیز بود و برناردینی به هیچ وجه نمی خواست که فرصت همکاری دوباره با او را از دست دهد.
جدال بولونیا-میلان، فصل ۱۹۶۴-۱۹۶۳
کمی بعد، یعنی سال ۱۹۶۳، بولونیا توانسته بود که آرام آرام یک ترکیب متعادل و متشکل از بازیکنان با استعداد تشکیل دهد. آنها می دانستند که برای خط حمله به یک مهره ی بسیار با کیفیت نیاز دارند و چنین مهره ای در ایتالیا با بودجه ی آنها همخوان نیست و باید به گزینه ای خارجی اما ارزان تر روی بیاورند. نگاه برناردینی به کشور های اسکاندیناوی همچنان پابرجا بود و او تصمیم گرفت تا از لیگ دانمارک ستاره ای به نام هرلد نیلسن را جذب کند. هرلد در باشگاه فردریکشان در ۵۰ بازی ۴۴ گل به ثمر رسانده بود و آماری اعجاب آور داشت. نیلسن، آخرین قطعه ی تازی ها بود و با او، تیم آنها شکل کاملی به خود گرفت.
و آن طرف، میلان به تازگی با ستاره ای به نام جیانی ریورا آشنا شده بود و البته سرمربی به نام نروئو روکو آشنا شده بود و البته دو فصل پیش، یعنی فصل ۱۹۶۳-۱۹۶۱، توانسته بود که اسکودتو را باری دیگر برای خود کند. خروج نروئو روکو تبدیل به فرصت خوبی برای تیم فولویو برناردینی می شود.
میلان اوضاع خوبی را طی نمی کند اما همچنان در کورس رقابت ها می ماند. شکست میلان مقابل بولونیا و شکست بولونیا مقابل اینتر میلان، خیلی زود نوید یک جدال سه طرفه را می دهد. نیلسن در خط حمله ی تازی ها می تازد و تبدیل به اقای گل می شود. میلان در چند بازی آخر و از دست دادن ۴ امتیاز از کورس خارج می شود اما جدال اینتر میلان پر ستاره و بولونیا همچنان پایاپای باقی می ماند و هر دو تیم با امتیازی مشترک به انتهای راه می رسند.
با وجود تفاضل گل بهتر بولونیا، آن زمان چیزی به نام تفاضل گل آنقدر اهمیت نداشت و همین موجب شد تا مسئولین برای اولین و آخرین بار برای مشخص شدن قهرمان یک بازی تک مرحله ای برگزار کنند.
هفتم ژوئن و در ورزشگاه المپیکوی رم، سرانجام آن بازی تاریخی رقم می خورد. نیمه ی اول گلی به همراه ندارد اما نیمه ی دوم و گل به خودی فاکتی، همه چیز را فرو می ریزد و گل نیلسن نیز تیر خلاصی می شود بر پیکره ی اینتر. جام به میلان نمی آید، نه برای آث میلان و نه برای اینتر میلان. بولونیا، برای آخرین بار، مچ هر دو تیم شهر میلان را می خواباند و با سرمربی افسانه ای خود، آخرین رویای سرخ و آبی ها را رقم می زند.
قهرمانی بولونیا در بازی تای بریک و تقسیم خوشحالی با فولویو برناردینی
حالا و پس از ۶۰ سال، بولونیا و آث میلان مجددا مقابل یکدیگر قرار می گیرند. در یک طرف استفانو پیولی، سرمربی فاتح اسکودتو و راه یافته به نیمه نهایی لیگ قهرمانان و در طرف دیگر تیاگو موتا، سرمربی جوان اما با ایده های دور از انتظار و عجیب؛ همه چیز آشناست.
با نگاهی بر تیاگو موتا و ایده های عجیب و نتایج قابل قبولش، یاد فولویو برناردینی فقید و تلاشش برای نسل سازی زنده می شود. هواداران سرخ و آبی ها آرزو می کنند که موتا نیز همچون برناردینی باشد و هواداران میلان نیز آرزو می کنند که پیولی بتواند یاد و خاطره ی نروئو روکو را زنده کند اما پیولی با نتایج پر نوسان و البته غیر قابل اطمینان و موتا با نتایج ایده های عجیب و تیم کم مهره اش، هیچگاه نزدیک به آن سال نیستند اما...