«...ساعت 6 صبح فردا به وقت تهران... ساعت تنظیم کنم یا بیدار بمانم؟...» گفت و شنود درونی هرکسی که طرفدار فوتبال است. بارسلونا و آرسنال. صاحب فلسفه. صاحب سبک. با مربیانی همعصر که الفبای فوتبال را از یک جا آموخته بودند و آمده بودند تا باشگاهشان را از آب و گل بیرون بکشند. بازی در نهایت با نتیجه 5-3 به سود آرسنال به اتمام رسید. نتیجه دهانپر کن. اما کسی که بازی را دید، فهمید کیفیت بازی به هیچ وجه ارتباطی به تعداد گلهایی که رد و بدل شد نداشت. از هشت گل به ثمر رسیده دست کم نیمی از گلها با خوششانسی یا اشتباهات آماتور بازیکنان حریف بدست آمد. و نتیجه هشت گله چقدر گلهای بیشتر نداشت که میتوانست داشته باشد. بازی بعنوان یک بازی دوستانه، خیره کننده بود. بویژه آرسنال. گواه آنکه ژاوی پس از پایان بازی گفت :«آرسنال انگار در فینال لیگ قهرمانان اروپا بازی میکرد.»
راست هم میگفت. تیم میکل آرتتا پس از آن همه خریدهای گران قیمت در پنجرهی این فصل و پس از درخششی خیرهکننده اما نومیدانه در فصل قبل، بدل به گرگی زخمی شده و آمده تا اعادهی حیثیت کند. آمده تا پس از چندین فصل، در لیگ قهرمانان امسال، ثابت کند آرسنال طلایی عصر آرسن ونگر دوباره برگشته. تا روح هربرت چاپمن را در بهشت بخنداند؛ شاید هم روح ملکه را. آرسنال زمانی که میکل آرتتا تیم را از دست اونای امری تحویل گرفت، چیزی جز یک پروژهی شکست خورده نبود. آوای "WENGER OUT" هنوز در گوش هواداران آرسنال مثل یک صدای یک زنگ قطعناشدنی آزارشان میداد. خوب با پیرمرد تا نکردند. آرسنال شاید هم در توفیق از 2004 نفرین شده بود. یا بعد از فینال 2006 لیگ قهرمانان اروپا. شاید هم نفرین دستاویزی بود تا خودشان را از عذابی رهاناشدنی بیاسایند. شاید باید صبر میکردند. شاید یک جای کار میلنگید. اما هرچه بود؛ توپچیها دیگر مدعی لیگ برتر نبودند. زنگ تفریحی در لیگ اروپا شاید. مغموم. شکست خورده. ناامید، از تاریخ میگفتند و از شکوهی که دیگر دور بود. در دل حاضران در استادیوم امارات بود:
«...ما
فاتحان شهرهای رفته بر بادیم
با صدایی ناتوانتر زآنکه بیرون آید از سینه
راویان قصههای رفته از یادیم
کس به چیزی یا پشیزی برنگیرد سکههامان را
گویی از شاهیست بیگانه
یا ز میری دودمانش منقرض گشته
گاهگه بیدار میخواهیم شد زین خواب جادویی
همچو خواب همگنان غار،
چشم میمالیم و میگوییم: آنک، طرفه قصر زرنگار
صبح شیرینکار...»
بارسلونا در آن سوی میدان اما به یک بازی دوستانه آمده بود. که کاش اینطور نبود. کاش دو تیم مختلف در دو نیمه روانۀ زمین نمیکرد و بازی را آنقدر دوستانه نمیدید تا چیزی که تماشا میکردیم بیش از این حیرت زدهمان کند. بارسلونایی که ژاوی باز هم بعنوان یک پروژۀ شکست خورده، شاید از دستان نالایقتری تحویل گرفت. جوزپ ماریا بارتومئو، کیکه ستین، رونالد کومان، ارنستو والورده. مربیانی که فلسفهی باشگاه را زیر سوال بردند. بعد از نیمار. طلسمی دو جانبه. نه نیمار دیگر یکی از شانسهای بردن توپ طلا بود نه بارسلونا از شانسهای قهرمانی در چمپیونز لیگ. از آن شب شوم آنفلید. از روزی که آرژانتینی، نیوکمپ را ترک کرده بود. بارسلونا هم، دور بود از روزان شادی و شعف. دور بود از فخرفروشی به سه گانه. غرق در تحقیر سالیان. اما امیدوار. به مردی که روزی امید را در مستطیل سبز نیوکمپ زنده نگه میداشت و امروز بر روی نیمکت.
دو تیم تبارمند. دو تیم با تاریخ. در تاریخ یکی به نیش و کنایه رقیبان نازپرورد تنعم بود، یکی رند بلاکش. کاتالانها هنوز قبل از شام، به مسیح درود و به فرانکو لعنت میفرستند. اما بارسلونا و آرسنال، عاشق فوتبال بودند. هر دو باشگاه، زمانی، به طریقی، به فوتبال معنایی دوباره بخشیدند. آرسنال با چاپمن فوتبال انگلستان را زنده کرد و با آرسن ونگر شعار «ما ستاره نمیخریم، ما ستاره میسازیم» را در دنیای فوتبال زیباتر معنی کرد. از پاتریک ویرا، نیکلاس آنلکا، کولو توره، سسک فابرگاس، سندروس، فن پرسی و هزاران اسم دیگر تا بوکایو ساکا، گابریل مارتینلی، مارتین اودگارد و لیاندرو تروسارد و دهها اسم دیگر. بارسلونا با یوهان کرایوف، توتال فوتبال را معرفی کرد و لاماسیا، ستارگان بیشماری را به آسمان فوتبال افزود. پپ گواردیولا اوج مدرنیته در فوتبال بود. همینطور آغاز فلسفهای که شاید هنوز، کسی نتوانسته پیروانش را شکست دهد.
آرتتا زمانی به فلسفهاش پایبند بود که رقیبان او و تیم و هوادارانش را زیر بار طعنه و تحقیر له کردند. شکست خورد و شکست خورد. نزدیک به دو فصل پیاپی. اما امروز دیگر تیمی نیست که از آرسنالِ میکل آرتتا نترسد؛ حتی منچستر سیتیِ پپ. برای پیروز شدن تیم ژاوی هم شاید انتظار به سر رسیده باشد. بارسلونای این فصل پس از تحمل تحقیرهای سنگینتر از آرسنال، از پس یک طوفان سهمگین بیرون میآید؟ یا باید بازهم منتظر بود؟
هر کسی که عاشق فوتبال است میخواهد این فصل یک بارسلونای آماده و سرحال ببیند؛ حتی مادریدیستاهای فوتبالدوست. رقابت جذاب بارسلونا و رئال مادرید در سالهای 2008 تا 2012 بود که رونق فوتبال اسپانیا بود. رونق فوتبال اروپا بود.پپ و خوزه. فلسفه در برابر فلسفه. پپه و راموس در برابر پویول و پیکه. غیرت در برابر غیرت. اوزیل، دیماریا و ژابی آلونسو در برابر بوستکس، ژاوی و اینیستا. نبوغ و خلاقیت در برابر نبوغ و خلاقیت. کریستیانو رونالدو در برابر لیونل مسی. ستاره در برابر ستاره. الکلاسیکو آن روزها، شبیه به یک بازی فوتبال نبود. شاید نبردی بود بین گلادیاتورها در ویرانههای کارنونتوم. رقابت مثلث BBC و مثلث MSN، چیزی بود که میلیاردها مخاطب را پای گیرندههای تلویزیون مینشاند. جنگهای تماشایی بین بزرگترین گلادیاتورهاست.
شاید درباره بازی هم میشد چندین صفحه نوشت اما... مجالی نیست.
بعنوان یک توصیه، بازیهای بارسلونا و آرسنال این فصل را از دست ندهید./