گناه پنجمین نوع از احساسات تاریخ ساز و شکل فرهنگی غالب تمدن غرب (اروپا، آمریکای شمالی، استرالیا و بخش اعظمی از آمریکای جنوبی) است. فرهنگ گناه-محور باور دارد انسان باید اعمالش را بر اساس رضایت خداوند انجام دهد؛ خواه جامعه تائید کند، خواه نکند. محرک این جوامع، درون فکری و بر اساس استانداردهای شخصی است و نه دنبال کردن نرمهای اجتماعی و گروهی. مدل گناه-محور بهمرور در شرق دریای مدیترانه و در زمان امپراتوری روم پدید آمد. اولین انسان شناختهشده تاریخی که چنین سیستم اخلاقی را ترویج داد، سقراط بود. به اعتقاد او، باید با کمک عقل و منطق، به سیستم اخلاقی آبجتکیو، عینی و ثابتی رسید، آن را پرورش داد و درنهایت با تکیهبر آن علیه اخلاقیات، آداب و سنن ناصحیح، اشتباه و غیراخلاقی جامعه قیام کرد.
چنین طرز تفکری را در نسل جدید ایرانیان میبینیم. همانطور که پیشتر نیز گفته شد، شرم در جامعه مدرن ایران تا اوایل قرن بیست و یکم غلبه سنگینی بر گناه داشت. اما بهمرورزمان و با کمک اینترنت، نسل شرم-محور و غرور-محور (با چاشنی بیزاری) اسلامی انقلاب ۵۷ و جنگ هشتساله، تبدیل به نسل زد (به انگلیسی: Z Generation) و نوینی شد که به علت تعاملات مستقیم، سنگین و فراوان با دنیای غرب، گناه را همراه با مقدار نسبتاً بالایی از بیزاری و حسادت، بهعنوان محور اصلی اخلاقی خود انتخاب کرد. اما متأسفانه به دلیل نداشتن مرجعیت قدرتمند، نبود راهنمای اخلاقی و کمرنگ شدن نقش مسیحیت در غرب، دیری نخواهد پایید که محوریت گناه نیز جای خودش را به هفتمین مورد از احساسات تاریخ ساز یعنی اضطراب خواهد داد. بخش اصلی اختلافات نسل زد و حاکمیت هم در این همین موضوع خلاصه میشود. بههرحال از بازنمودن چنین موضوع حساسی به دلایلی روشن معذوریم.
اولین انجمن بزرگ گناه-محور غرب، رواقیون (به انگلیسی: Stoics) و فلسفه رواقیگری (به انگلیسی: Stoicism) بودند. به اعتقاد آنان، گوش دادن به ندای وجدان مهمترین وظیفه هر انسانی خواهد بود و هر شخصی مسئول پندار، گفتار و کردار خویش است. ازنظر رواقیون، انسان به هیچ گروه، انجمن و یا جامعهای تعلق ندارد و همه فرزندان خداوند هستند. هیچکس در برابر هیچ احدی جز خداوند پاسخگو نخواهد بود و معیار خیر و شر، توسط خداوند بهصورت عینی و ثابت تعیین میشود. بااینحال، اولین مردمی که بهواقع گناه-محوری را در مقیاس گسترده بهکل دنیا معرفی نمودند، مسیحیان بودند.
به نظر میرسد، این اصل که جامعه میتواند بدون دین به شکلی کارآمد، اثربخش و سودبخش به حیات خود ادامه دهد، به اصلی ثابت در بین جامعهشناسان مطرح ایرانی بدل گشته است. عموماً دین را میتوان شورشی علیه ژنتیک معرفی کرد. ژنتیک ما به شکلی تکامل یافته که انسان را رقابتطلب، بیرحم، مبتذل و شهوتران جلوه دهد زیرا چنین رفتارهایی برای بقا در محیط وحشی، بیاعتماد و بیقانون طبیعی ضروری هستند. به عبارت دیگر، ادیان، توافقات گروهی هستند که زندگی را کمی ایمنتر میکنند. برای مثال جامعه رومی پیش از دوران مسیحیت، به واقع جامعهای ناامن بود. در آن دوران، چندین شاه-خدای بیرحم، فاسد و مبتذل بر جامعه رومی حکمرانی میکردند که یک سومشان را بردگان تشکیل میدادند و زنان شهروند درجه دوم محسوب میشدند. اما پس از ورود مسیحیت، این جامعه نامتمدن به دستاوردهای غیر قابل انکار زیادی رسید که برخی از آنان عبارتند از: 1. نهی بردگی 2. برابری در برابر قانون 3. پایان ازدواجهای از پیشتعیین شده 4. تعیین هویت فردی جدا ازقبیله 5. قراردادهای دو جانبه منصفانه 6. تقویت موقعیت و استقلال زنان 7. نهی بردگی از طریق بدهی 8. طلوع سیستم منطقی مدرن 9. حقوق اسرای جنگی 10. قوانین جنگی 11. نهی بردگی جنسی 12. جداسازی کلیسا از حکومت 13. ترویج دانشگاهها 14. متدهای علمی 15. بالا رفتن نرخ سواد.
اگر به تاریخ بنگریم، خواهیم دید که همه جوامع آگنوستیک، بلااستثناء در تاریخ بشریت به بدترین شکل ممکن شکست خوردند، نابود شدند و به کل به فساد گراییدند. عموماً سرنوشت جوامع آگنوستیک از دو حالت خارج نخواهد بود:
1. توتالیتاریسم: مانند آلمان نازی، کمونیسم، سلسله چین (Qin) یا حاکمان رومی همچون نرون و کالیگولا.
در این سیستم، حاکمیت، جایگزین یزدانیت میشود و حاکمان مگالومانی برای حفظ قدرت دست به کشتار وسیع میزنند. چنین سیستمی تقریبا در یک یا دو نسل به آتش کشیده خواهد شد.
2. اپیکوریانیسم: مانند یونان باستان، روم، بابل باستان و غرب مدرن. در سیستم فوق، چون هیچ نظام ارزشمند، کدهای اخلاقی و یا استاندارد گستردهتری برای تکیه جامعه بر آن وجود ندارد، همه چیز و همه کس به فساد، انحطاط و زوال تنزل پیدا خواهند کرد. در این جامعه، مردم علاقهشان به تولید مثل را از دست دادهاند، انگیزهای برای جنگیدن ندارند و طبقه قدرتمند، طبقه ضعیفتر را له میکند. میتوان گفت که جامعه بدون سیستم ارزشی ثابت بیشباهت به یک کشور بدون پایتخت نیست.
در اینجا قصد طرح سوالی چند وجهی از جامعهشناسان ایرانی و به خصوص آقای دکتر محدثی دارم:
ایشان اخیراً در گفتگویی از عبارت «سپهر پسادینی» بهره بردند. اصولاً جامعه پسادینی چه معنای عملی دارد؟ آیا چنین جامعهای بدون حضور قدرتمند دین در فرهنگ، توانایی عملکرد موثر را خواهد داشت؟ کدام تمدن تاریخی توانسته بدون اتکای مردمش به دین (الهی) یا آیین (غیر الهی) خاصی بقای خود را تضمین کند؟ اگر منظور از جامعه «پسادینی» جامعه «تهیازدین» نیست، پس با علم بر این موضوع که جامعه نمیتواند بدون اتکا به دین یا آیینی ثابت شکل گیرد، رشد کند و به شکوفایی برسد، در جامعه «پسادینی» ایران، «دین» جایگزین چه دینی خواهد بود؟
پیامبر مسیحیان پیام روشنی از طرف خداوند ابلاغ کرد: «ما باید مسیر خداوند را بهجای راه سنتی جامعه دنبال کنیم.» همین پیام واضح بهطورکلی جامعه غربی را دگرگون کرد. رها کردن خانواده برای خدمت به خداوند و وفاداری به پادشاهی روحانی بهشت در عوض وفاداری به دنیای فیزیکی، دولت و جامعه، جزء اصول اصلی مسیحیت هستند. اتفاقاً همین ایده به صلیب کشیده شدن فرستاده خدا به معنای واقعی کلمه ایستادن در برابر فساد جامعه و برای ارزشهای اخلاقی آسمانی بود. تمدن غرب تنها تمدن بزرگی است که عمدتاً گناه-محور و فردگراست و ریشه اصلیاش به همین مسیحیت و ارزشهای آن بازمیگردد.
گرچه شواهدی در ساکنان جرمنیک و سلتیک پیشین مبنی بر فرد-محوری وجود دارد، اما جنبش نهادین فردگرایی، در زمان ممنوع شدن ازدواج فامیلی توسط کلیسای کاتولیک آغاز شد. نتیجه این امر ازهمپاشیده شدن قبایل و محو شدن شرم از فرهنگشان بود و از همین نقطه، کمکم مردم در عوض ازدواجهای ترتیب دادهشده، خودشان همسر خود را انتخاب میکردند. تقریباً از قرن اواسط ششم بود که در اسناد ایتالیایی، از مردم بهعنوان افراد مستقل (بهجای اعضای قبیله) نامبرده میشد. چنین تغییر گفتمانی به سمت فردگرایی، مردم را با سرعت زیادی به سمت مسئولیتپذیری و قبول عواقب اعمال و رفتارشان از طریق ایمان هل میداد.
جوامع گناه-محور جزء احساسات تاریخ ساز قدرتمندی هستند و مزیتهای خارقالعادهای در خود جای دادند. یکی از عواقب حذف قبایل، عضویت داوطلبانه اشخاص در انجمنها (مانند اصناف، بنگاهها یا صومعهها) برای همکاریهای اجتماعی بود؛ زیرا خانواده مفهوم اصلیاش را از دست داد و فرد دیگر نمیتوانست برای کارهای مختلف به آن اتکا کند. انجمنهای داوطلبانه هم عمدتاً بر اعتماد متقابل بناشدهاند. یعنی افراد برای اداره کردن این انجمنها چارهای جز اعتماد به اعضای آن نداشتند. درنتیجه باوجود ضعیف شدن بنیان خانواده، جوامع گناه-محور به یکی از بالاترین درجات اعتماد درونی در کل فرهنگهای مختلف رسیدند. این درجه اعتماد بالا، کمک شایانی به برقراری دموکراسی و همچنین موفقیت لیبرالیسم اقتصادی در غرب کرد. دموکراسی به اعتماد و لیبرالیسم اقتصادی به انعطافپذیری نیاز دارد. انعطافپذیری یعنی مردم بهراحتی بتوانند در جهت نیاز بازار، به هر سمت و مکانی که خواستند حرکت کنند؛ بدون اینکه در زنجیر خواستههای اجتماع و فرهنگهای قبیلهای باشند.
جوامع گناه-محور با فئودالیسم (به انگلیسی: Feudalism) بهخوبی کنار میآمدند، زیرا با حذف سلسلهمراتب اجتماعی و سنت، از طریق ایده قرارداد دوجانبه به جلو پیش میرفتند. آزادی فردی نیز در جوامع گناه-محور در درجه بالایی قرار دارد؛ بهاینعلت که هویت افراد نه از طریق روابط اجتماعی، بلکه با استقلالشان تعریفشده است. مفهوم آزادی در جوامع مبتنی بر گناه بهمرور گسترده شد، پیشرفت کرد و تکامل یافت تا جایی که به دموکراسی امروزی رسید. یک جامعه گناه-محور افراد را مجبور میکند تا در برابر اعمالشان پاسخگو باشند. این بدان معناست که تنوع احساسی-هویتی در این جوامع بالاتر از دیگر جوامع خواهد بود؛ چون افراد آزادند خلاقانه اندیشه کنند، آزادانه تصمیم بگیرند و هویت واحد خود را بسازند.
در این رابطه، مطالعات عینی و بیطرفانهای در جوامع غربی صورت گرفته است. دریکی از مطالعات، قسمت مضر گناه-محوری را نشان میدهد. اینکه چطور مردم جوامع گناه-محور نوسانات عاطفی-احساسی بیشتری نسبت به جوامع کمتر فردگرا تجربه میکنند. مورد دیگر، نتیجه حرکت علیه استانداردهای اخلاقی و سنتهای تثبیتشده جامعه است. در فرهنگ گناه-محور خلاقیت و اختراع موج میزند و شاخص خلاقیت جوامع مبتنی بر گناه بهمراتب بالاتر از دیگر احساسات تاریخ ساز است. رکود جوامع شرقی و پیشرفت عظیم تکنولوژی و اجتماعی غرب در ۷۰۰ سال گذشته، از همین مدل اجتماعی انعطافپذیرش سرچشمه گرفته است.
چنین انعطافپذیری بالایی را در تاریخ شرق، تنها در ایران باستان (۵۵۰ پیش از میلاد تا ۶۵۰ پس از میلاد) و کمی در دوران طلایی اسلام (۷۵۰ تا ۱۲۰۰ میلادی) میبینیم. به حداقل رسیدن بردهداری، دستمزد برابر زنان و مردان، حقوق بشر، معماری پیشرفته، بروکراسی قدرتمند و فلسفه متعالی، تنها نمونههایی معدود از دستاوردهای عظیم پذیرش فرهنگهای مختلف در ایران باستان هستند. همچنین برچیده شدن بردهداری، سقوط فئودالیسم، عصر روشنگری، طلوع دوران اکتشاف، انقلاب صنعتی، انقلاب علمی و حقوق زنان ازجمله ثمرات انعطافپذیری فرهنگی بالای جامعه گناه-محور غرب و پذیرش تغییر بهعنوان یک اصل برای رسیدن به پادشاهی بهشت بود.
ما میتوانیم تفاوت اصلی اسلام و مسیحیت را در همین مقوله شرم-محوری و گناه-محوری بیابیم. رفتار مسلمان نه از طریق گناه، بلکه از راه شرم سنجیده میشود. یعنی اینکه بفهمیم آیا آن رفتار خاص، بر خانواده، کشور یا کل اسلام شرم به ارمغان میآورد یا شرف. در تاریخ، یک مسلمان برای زندگی در جامعه مسیحی باید یک سبک زندگی کاملاً جدیدی را برمیگزید؛ زیرا نظام ارزشی مسیحیت بهکل با اسلام متفاوت است. برای مثال خانواده در اسلام جزء مقدسات ارزشی این دین است و حفظ خانواده بههیچوجه نباید سبک شمرده شود. به همین دلیل بنیان خانواده در جوامع اسلامی بهمراتب قدرتمندتر از مسیحیان است.
گرامیترین ارزش فرهنگی در اسلام، شرف است و برای جلوگیری از شرمساری از هیچ تلاش و مراقبتی دریغ نمیشود. برای یک مسلمان، زندگی متشکل از کشمکش پیچیدهای است که بین شرف و شرم اتفاق میافتد. شرف، احترام، افتخار و عزت بخش اصلی هویت مسلمانان را تشکیل میدهند و نشانهای از برکت خداوند هستند. در فرهنگ شرم-محور اسلامی، سن بالا نشانه خرد، سواد و عزت است. به همین علت در این جوامع احترام به بزرگتر یک ارزش اخلاقی محسوب میشود و جوانترها برای کسب اجازه یا گرفتن مشورت، به بزرگترها مراجعه میکنند. در یک جامعه اسلامی، اگر یک فرد عمل زشتی انجام دهد، کل اعضای آن انجمن، گروه یا خانواده شرمسار میشوند.
شاید همین مفهوم شرف جمعی، عامل درگیری شیعیان، سنیان، کردها و ترکها در آسیای غربی است. اما اگر قرار باشد از یک مرز مشترک دفاع شود، همه این اختلافات، نزاعها و درگیریها بهسرعت از بین خواهند رفت. عموماً در فرهنگ مدیترانهای، شرم به مکانیسمی برای کنترل اجتماعی تبدیلشده و به همین دلیل در این جوامع اصل و نسب اهمیت ویژهای پیدا میکنند. بدینصورت که یک شخص در بدو تولد درجهای از شرف و افتخار منسوب به خانوادهاش را به ارث میبرد. درازای این امتیاز، او در آینده مسئول محافظت از همین شرافت خانوادگی خواهد بود و اگر خانواده را شرمسار کند، از گروه طرد خواهد شد. البته اصل و نسب بیشتر از اینکه فرهنگ اسلامی باشد، فرهنگ ایرانی-عربی است. درواقع اسلام اصالت چندانی برای خاندان گذشته قائل نیست و معیار را بر اصل تقوا گذاشته است. اصل و نسب حتی پیش از ظهور اسلام موضوع پراهمیتی هم در فرهنگ ایران و هم در فرهنگ اعراب بود.
احساس گناه، تنها مورد از احساسات تاریخ ساز است که اجازه خود انتقادی را به افراد میدهد. جوامع پیشین، مناطق دیگر دنیا و حتی ایدئولوژیهای اومانیستی جدید مانند فاشیسم و مارکسیسم، مسیر انتقاد را به دلیل اینکه تهدیدی برای قدرت بودند، بهکل میبستند. اما جوامع گناه-محور از استانداردهایی که خداوند برایشان تعیین کرده بود، کوتاه نمیآمدند. مسیحیت خود انتقادی را راه رستگاری میداند. انسان مسیحی برای رسیدن به بهشت وعده داده همواره باید اعمالش را در ترازوی سیستم اخلاقی ثابت خداوند بسنجد و اگر نقصی دید، سریع آن را در خلوت خود بپوشاند. موفقیت چنین مدلی، باعث گشته تا در دنیای مدرن، مدل گناه-محوری الگوی دیگر احساسات تاریخ ساز در اقصی نقاط دنیا شود و بهجرئت میتوان گفت که تقریباًهمه ملتها از این مدل استقبال کردهاند.
باوجود همه مزایای ذکرشده، به نظر مهمترین نقص مدل گناه-محور، بالا بودن هزینه پیادهسازی، حفظ و ابقای آن باشد. یک دیدگاه در مورد غرب وجود دارد که میگوید جوامع غربی همیشه به سمت پرهزینهترین فناوریهای فرهنگی میرود. این دیدگاه اساساً صحیح است. یک جامعه گناه-محور بر اساس نرم اجتماع عمل نمیکند و بقای آن نیازمند هزینه و آموزش بالایی است. زیرا حرکت علیه نرم اجتماع بسیار هزینهبر است. همچنین مفاهیمی چون تفکر منطقی، عاشق دشمن خود بودن و استقبال از انتقاد، مفاهیمی نیستند که انسان در مسیر تکاملی خود با آن آشنا شده باشد. وجود چنین نقص بزرگی، جامعه گناه-محور را در معرض بیثباتی، ناامنی و بی اطمینانی دائمی قرار میدهد و درصورتیکه از پس هزینههایش برنیاید، در مدت کوتاهی کل ملت دچار هرجومرج خواهد شد.
بخش اصلی و مهم جوامع گناه-محور اعتقاد به وجود خداوند و تکیهبر اصل توحید است. باوجوداینکه غرب توانسته تا حدودی بدون اتکا بر خداوند مهربان و بخشنده، باهمان منوال گناه-محوری اصیل بهپیش رود، اما ازنظر روحی-روانی به بنبست خودکشی رسیده است. جامعه گناه-محور غربی باید یک هدف الهی داشته باشد تا به سمت آن حرکت کند. اما وقتی خدای بخشندهای وجود نداشته باشد، این هدف بیمعنا میگردد و وزن چنین بیهویتی برای انسان بیشازحد سنگین خواهد بود. بنابراین جامعه کارا، مؤثر و خلاق گناه-محور ناگزیر به جامعهای ناکارآمد، شکستخورده و راکد با محوریت «اضطراب» تبدیل خواهد شد. در مورد احساس اضطراب در انتها بیشتر خواهیم نوشت.