اختصاصی طرفداری | آلمانِ دهه 1930 و 1940؛ روزهای سرمستی آدولف هیتلر و اوقاتی که جنگ دوم جهانی جریان داشت. یهودستیزی غیرقابل باور و فرو رفتن جامعه در خفقان، باعث شد فوتبال هم به عنوان یکی از ارکان اصلی تفریح در جامعه، به منجلاب خفقان فرو برود.
میبایست کاری کرد. یعنی چه که یهودیان و مردم شهرمان را به نیروگاههای کار اجباری ببرند و سلاخیشان کنند؟ مردم به ما نیاز دارند. هنوز از یاد نبرده ایم روزگاری را که باشگاهمان پولی نداشت تا ارتزاق کند، اما به لطف همین مردم و هواداران برپا ماند. هوادارانی که عمدتاً کارگری بیش نبودند و آهی در بساط نداشتند، اما از کوچکترین کمکی به این تیم دریغ نکردند. ما از مردم و هوادارانمان حمایت خواهیم کرد، حتی اگر به بهای جانمان باشد. ما بروسیا دورتموند هستیم.
روایتی همچو سیاهی شب و تلخی زهر
با اوج گیری حکومت نازی و آغاز جنگ دوم جهانی، فوتبال به یکی از مهمترین ابزار نازیها به جهت تبلیغ حکومتشان شد. فوتبال به قدری در بین مردم و به ویژه قشر کارگر جامعه محبوب بود که بسیاری از جریانات سیاسی را میشد در ورزشگاههای فوتبال آلمان جُست. نازیها مستقیما به سراغ رؤسا و سران باشگاه های محبوب رفتند. تیمهای پرطرفداری همچون هامبورگ، دوسلدورف، نورنبرگ، گروترفورث، شالکه، بایرن مونیخ، بروسیا دورتموند و الی آخر. در این بین، تیمهای مناطق کارگر نشین همچون منطقه روهر، هدف اصلی بود؛ چرا که فوتبال در ایالتهای کارگری، ورزشی بسیار پرطرفدارتر به شمار میرفت و جنبه تبلیغاتی و سیاسی به مراتب بیشتری برای نازیها داشت.
بسیاری از باشگاهها به صفوف نازیها پیوستند و به خدمت آنان درآمدند. سرآمد این تیمها، شالکه بود. در نقطه مقابل، بروسیا دورتموند رقیب دیرین و سنتی آبیهای سلطنتی قرار داشت که از پیوستن به نازیها امتناع کرد. اما همه چیز به همین جا ختم نشد. فشارهای حکومت، باشگاه را به لبه پرتگاه و نابودی سوق میداد. باید کاری انجام میشد. نه راه پیش بود و نه راه پس. بایستی دل را به دریا زد. رئیس وقت باشگاه بروسیا دورتموند و همچنین هواداران، آشکارا مخالفت خود را با آرمانهای نژادی هیتلر بروز میدادند. از طرفی، شهر دورتموند چیزی در حدود چهار هزار و پانصد نفر یهودی را در خود جای داده بود. مردمی که آزار و اذیت یهودیانِ هم وطن خود توسط نازیها را میدیدند، نمیتوانستند ساکت بنشینند و چشم و گوش خود را ببندند.
در پی مخالفت با عضویت باشگاه دورتموند در حزب نازی، رئیس باشگاه به دستور حکومت بر کنار شد. هیئت مدیره و سایر سران بروسیا دورتموند، ساکت ننشستند و بیش از پیش به فعالیتهای ضد نازیسمی ادامه دادند. آنها به طور مخفیانه، به فعالیت در جنبشهای ضد نازیسم پرداختند و از هیچ چیز در این راه دریغ نکردند. آنها تا حدی پیش رفتند که ساختمان باشگاه به مقری برای فعالیتهای ضد نازیسمی تبدیل شد و آن را در اختیار مخالفین حکومت قرار دادند.
از طرفی، دولت آلمان نیز که مطابق معمول با هر جنبشی بر علیه رژیم با شدت تمام مقابله میکرد، درست بعد از یک هفته پس از برکناری رئیس باشگاه، در یک شب تمامی اعضای باشگاه که در فعالیتهای ضد نازیسمی دخیل بودند را دستگیر و به زندان انداخت.
دستگیری اعضای باشگاه از یک سو و رژه رزمی چندی پیش گارد نازیها در شهر، دورتموندیها را بیش از پیش مجاب به انجام حرکتعلیه حکومت میکرد. آنها راهپیمایی نسبتاً کوچکی را در شهر به راه انداختند که ثمره آن، چیزی نبود جز دستگیری دوباره تعدادی از هواداران.
دیگر چیزی از بروسیا دورتموند باقی نمانده بود. آنها به ورطه نابودی کشیده میشدند. نه مدیرانی، نه بازیکنانی، و نه حتی هوادارانی که جرات دیدن بازیها را در هیاهوی آن روزهای شوارتزگلبن و آلمان داشته باشد. عملاً همه چیز از دست رفته بود؛ همه چیز. رقابت با شالکه، رقیب سنتی، غیرممکن بود. اصلا مگر نایی هم برای رقابت وجود داشت؟ آبیهای سلطنتی یکه تاز فوتبال آلمان بودند و زنبورها حتی بدیهیات یک باشگاه فوتبال را هم نداشتند. چندان عجیب نخواهد بود که بشنویم در تاریخ بیستم اکتبر سال ۱۹۴۰، نتیجه شگرف ده بر صفر به سود شالکه رقم خورد. آنها روز به روز بیشتر و بیشتر به باتلاق قعر جدول فرو میرفتند و اندک امیدهایشان هم ناامید میشد. اما یک چیز بود که میتوانست هنوز آنان را امیدوار نگاه دارد؛ و آن، تنها نابودی حکومت رایش سوم بود. آیا ممکن بود؟ البته.
جهان در ماههای پایانی جنگ دوم جهانی به سر میبرد. تصرف آلمان نزدیک بود. هیاهو و هرجومرج کل کشور را در بر گرفته بود. چه بر سر آلمان خواهد آمد؟ از چاه نازیسم رها میشویم و به دام کمونیسم میافتیم؟ تنها خدا میداند. در این هیاهو و بحبوحه، اخباری مسرت بخش برای بروسیا دورتموند به گوش میرسید؛ با نابودی نازیها، احتمال آزادی مدیران باشگاه وجود خواهد داشت. غروب نازیسم در جهان مصادف میشود با طلوع بروسیا دورتموند در فوتبال؟ هنوز برای رویا پردازی زود است...
پایان جنگ نزدیک است. بسیاری میگویند هیتلر قصد مقاومت دارد و در برلین مانده. خیلیها هم میگویند هیتلر از آلمان فرار کرده. اما یک چیز قطعی بود؛ شکست آلمان و تصرف برلین. در روزهای آتی، بساط نازیسم به کل برچیده خواهد شد. اما آقای هیتلر، تکلیف این مدیران ما چه میشود؟ جنگ در حال اتمام است و همگان در انتظار آزادی زندانیان. آزاد کنید دیگر! مگر تعدادی مدیر باشگاه و بازیکن، چه فایدهای برای این حکومت بخت برگشته دارد؟
تا چندین روز اطلاعاتی از آنان در دسترس نبود. ملاقات با آنها نیز از بیخ و بن منع. آلمان در هرج و مرج و آشوب. این مدیران ما چه شدند آقای هیتلر؟...
تعدادی از مدیران را چند روز قبل آزاد کردند. اما زندانی های با سابقهی جرایم سیاسی، ماندند.
ماشه، هدف، شلیک! راحتترین کار برای خلاص شدن از مجرمی سیاسی. در آن شب زهرآگین، بروسیا دورتموند یکی از اعضای اصلی تیم خود را از دست داد. یکی از اعضای انقلابی اش را. آن مرد، فدا شد تا ارزشهای باشگاهش، شهرش و کشورش را به همگان نشان دهد؛ ارزشهایی که این روزها درحال پایمال شدن است...
تقدیم به فرانتس هیپلر، عضوی از باشگاه و یکی از مدیران بروسیا دورتموند در آن دوران که چندی قبل از پایان جنگ جهانی دوم، توسط نیروهای گشتاپوی نازی در پارک رومبرگ به همراه صدها تن از مخالفین حکومت تیرباران شد.
توضیح: در رابطه با تاریخ بروسیا دورتموند در عصر نازیها، اطلاعات بسیار کمی در دسترس است. در دانشگاه شهر دورتموند، تحقیقات در رابطه با بازخوانی این برهه حساس تاریخی ادامه دارد و اطلاعاتی که در این یادداشت ذکر شد، کاملا بی عیب و نقص نیست.
- پاورقی بوندسلیگا سلسله مطالبی خواهد بود که از این پس در هر قسمت، به برشی از تاریخ فوتبال آلمان و بوندسلیگا خواهد پرداخت.