سلام
در این پست هدف من فقط تشریح تکامل برای درک درست آن است. پیشزمینه موافقت یا مخالفت با تکامل هم درک درست آن است. در این نوشتار سعی من تشریح تکامل، تحلیل برداشت ما از تکامل و استفاده از آن برای تحلیل موضوعات مرتبط یا غیرمرتبط است.
تکامل چیست؟
جان سخن فرگشت (تکامل) از دیدگاه داروین در دو گزاره تلخیص میشود. اول اینکه بقای گونه بهمعنای هماهنگی با تغییرات محیط زندگی است. دوم اینکه این هماهنگی امری تصادفی است. فرض کنید دو برادر به نامهای آقای الف و آقای ب داریم. آقای الف سریعتر و آقای ب سنگینتر است. در بیشه آقای الف احتمال بیشتری برای بقا دارد. در بیشه فرار بر قرار مقدم است. در بیشه هم امکان استفاده از سرعت و هم امکان فرار از دست خطر به دلیل عرصه باز و گسترده بیشتر است. در جنگل آقای ب احتمال بیشتری برای بقا دارد. در جنگل قرار بر فرار مقدم است. در جنگل عارضههای طبیعی بسیار و خطرها نزدیک به هم هستند. آقای الف شانس بیشتری برای بقا در بیشه و آقای ب شانس بیشتری برای بقا در جنگل دارند. اگر این مثال را بسط دهیم احتمال بقای نسل آقای الف در بیشه بیشتر و احتمال بقای نسل آقای ب در جنگل بیشتر است. اگر این مثال را باز هم بسط دهیم احتمال بقای نسلهای سریعتر آقای الف در بیشه و احتمال بقای نسلهای سنگینتر آقای ب در جنگل بیشتر است. این تشریح گزاره اول یعنی بقای گونه بهمعنای هماهنگی با تغییرات محیط زندگی است. چرا آقای الف سریعتر و آقای ب سنگینتر است. بخشی از این موضوع به گزینش اتفاقی ژنهای آقای الف و آقای ب از یک پدر و مادر باز میگردد. این موضوع امری غیراختیاری است. بخشی از این موضوع به سبک زندگی آقای الف و ب باز میگردد. این موضوع امری اختیاری است. در مورد زیستبوم هم اینکه آقای الف و ب در بیشه یا جنگل زاییده شوند امری غیراختیاری است. اگر این مثال را بسط دهیم گزینش ژنهای نسلهای متوالی، سبک زندگی نسلهای متوالی و تغییرات در زیست بوم نسلهای متوالی امری غیراختیاری هستند.
تفسیر حیات چگونه است؟
دو تفسیر برای حیات وجود دارد. تفسیر اول پیشرفت است. در این تفسیر سر فرانسیس گالتون دو گزاره ارائه میکند. اول اینکه هماهنگی با تغییرات محیط زندگی امری در جهت پیشرفت است. دوم اینکه این هماهنگی امری نه تصادفی بلکه اختیاری است. چقدر عالی که موجود زنده مختار به انتخاب است. اما سناریوی جناب سر فرانسیس گالتون برای حیات چیست. حیات از موجود تکسلولی آغاز شده تا به ماهیهای پیشرفته، دوزیستهای پیشرفتهتر، خزندگان پیشرفتهترتر، پرندگان پیشرفتهترترتر، پستانداران پیشرفتهترترترتر و در نهایت انسان گونهای ایستاده بر اوج پیشرفتگی رسیدهاست. اما در درون گونههای انسانی چگونه است. در درون گونههای انسانی نیز حیات از انسانهای اولیه آغاز شده تا به انسان آفریقایی پیشرفتهتر، انسان آسیایی پیشرفتهترتر، انسان اروپایی پیشرفتهترترتر و در نهایت به انسان اروپایی چشم آبی و مو بور رسیدهاست. پیشرفت محور شکلگیری انسان است، پیشرفت محور حکومت انسان است. انسانی که طبیعت را تسخیر کرده و انسان اروپایی چشم آبی و مو بور که انسانهای کمتر پیشرفته را تسخیر کردهاست. آیا پیشرفت یک فضیلت اخلاقی است؟ بر این اساس چه خوب است اگر همه انسانها شبیه انسان اروپایی چشم آبی و مو بور بشویم. سوار بر موج مدرنیسم به سوی نوک پیکان پیشرفت بشتابیم.
تفسیر دوم سازگاری است. اول اینکه هماهنگی با تغییرات محیط زندگی امری در جهت سازگاری است. دوم اینکه این هماهنگی امری تصادفی است. در اینجا مثالی از دوران دایناسورها ارائه میکنیم. در دوران دایناسورها محیط زندگی سخت و زیستبوم مملو از درندگان است. در این زیستبوم سازگاری در چیرگی بر سایر درندگان است. چیرگی بر سایر درنگان در پیشگیری یا اقدام متقابل است. دایناسورهای گیاهخوار برای پیشگیری باید آنقدر بزرگ باشند که درندگان توانایی شکار آنها را نداشتهباشند. دایناسورهای گوشتخوار نیز باید آنقدر درنده باشند که درندگان دیگر را شکار کنند. در این شرایط تیرکس سریعترین، بزرگترین، قویترین و خشنترین درندگان است. توانایی شکار تمام دایناسورهای گوشتخوار و توانایی شکار اغلب دایناسورهای گیاهخوار را دارد. یک سؤال از جناب سر فرانسیس گالتون داریم. در عصر دایناسورها تیرکس از سوسک پیشرفتهتر است؟ جواب این سؤال بهطور قطع بله است. ولی تیرکس منقرض و سوسک بقا پیدا کرد، چرا که بهطور اتفاقی شهابی از اعماق کهکشان بر زمین فرود آمد و زیست بوم تغییر پیدا کرد. این تغییر کاملا اتفاقی بودهاست. این تغییر کاملا اتفاقی موجب شده تا سوسک از تیرکس پیشرفتهتر قضاوت شود. بر این اساس پیشرفت و پیشرفتهبودن امری وضعی و بقا امری اصیل است. یک سؤال از جناب سر فرانسیس گالتون داریم. در عصر حاضر انسان از سوسک پیشرفتهتر است؟ یا در عصر حاضر انسان اروپایی چشم آبی مو بور از انسان آفریقایی پیشرفتهتر است؟
ما چگونه فکر میکنیم؟
بخش بسیار بزرگی از دستاوردهای انسان در دوران مدرنیسم شکل گرفتهاست. دوران مدرنیسم با شکوفایی علوم مهندسی همراه بودهاست. این شکوفایی بهگونهای بوده که بر چهارچوبهای ذهنی همه انسانها تأثیر گذاشته است. با این حال ما تفکر مهندسی را تا چه اندازه میشناسیم. شاید باید به کارهای بزرگ سر فرانسیس گالتون ارائهکننده رویکرد مدرنیستی به فرگشت نگاهی کرد. ارائه محاسبات همبستگی و محاسبات رگرسون گوشهای از کارهای بزرگ او است. بنظر محاسبات همبستگی و رگرسیون برای شناسایی عوامل رفتن به سوی نوک پیکان پیشرفت است. سلطه تفکر مهندسی به گستره علم در تمام شاخهها است. تعریف شاخص برای گزارههای انتزاعی و محاسبات همبستگی و رگرسیون در سطح سادهای در رشتههای علوم انسانی و در سطح پیشرفته در علوم مهندسی جریان دارد. گزارههای انتزاعی مانند شادکامی سازمانی با چند شاخص انتزاعی تعریف میشوند. سرچ این گزاره در اینترنت به همچین مقالهای با عنوان "رابطه بین خلاقیت سازمانی و شادکامی با عملکرد سازمانی کارکنان اداره راه و ترابری" ختم میشود. کاربرد ساده این مقاله این است که چگونه و با چه چیزهایی به سوی نوک پیکان عملکرد سازمانی بشتابیم. میتوان این مقاله را با عنوان "رابطه بین سرعت پا و قدرت آرواره با شکار تیرکس مقایسه" در دوران دایناسورهای مقایسه کرد. به نظر شما این مقایسه بیمعنا است. نگاه کلیشهای به نازیهای جنایتکار را کنار بگذارید. نازیها چه میخواستند؟ خواستههای آنها اول ایجاد نژاد برتر از اروپاییهای چشم آبی مو بور در قالب علوم انسانی و دوم نهایت پیشرفت علم در قالب علوم مهندسی بود.
امروز ما چگونه تحلیل میکنیم؟
بعد از جنگ جهانی دوم تفسیر مدرنیستی از فرگشت کنار گذاشته شدهاست. آوار این دیدگاه نیز بر سر آلمان نازی فرود آمدهاست. سر فرانسیس گالتون ارائهکننده نظریه نبوغ ارثی (معادل ژن خوب) نیز دانشمند خوشنام ارائهکننده محاسبات همبستگی و رگرسیون معرفی میشود. سر فرانسیس گالتون در تفسیر مدرنیستی از فرگشت میفرمایند که هماهنگی با تغییرات محیط زندگی امری در جهت پیشرفت است. بعد از جنگ جهانی دوم این پیشرفت کجا رفتهاست. به عمق علوم انسانی یعنی فلسفه نگاه کنید. فلسفه بعد از جنگ جهانی دوم در دو شاخه بررسی میشود. فلسفه قارهای یا تمام خزعبلات به درد نخور که دو هزار و پانصد سال در قاره اروپا تکرار میشود. فلسفه تحلیلی یا تمام مفاهیم پیشرفتهای که در حال طرحشدن در کشورهایی با فرهنگ انگلوساکسون است. در فلسفه تحلیلی طرح میشود که نقش فلسفه طرح تحلیلهای عمیق از نوک پیکان علم است. برای درک فلسفه تحلیلی باید دانست که تحلیل چیست. تحلیل ارائه یک صورتبندی بهگونهای است که تمام صورتبندی مخالف آن خودشِکن باشند. نظر شخص من این است که در هیچ کجای دنیا به اندازه ایران این فلسفه تحلیلی موفق به تسخیر اندیشه همه طبفهای فکری از مذهبی و غیره مذهبی و چپ و راست و غیره نشدهاست. با این حال تحلیلهایی که ما ایرانیها ارائه میکنیم اغلب خودشکن است. این خودشکنی تحلیلهای ما باعث میشود که از اندیشه دیگران برنجیم، از هماندیشی با دیگران محروم باشیم و در نهایت دیگران را دشمن ببینیم.
با تشکر