نوشتن از فوتبال، سادهترین کار دشوار دنیاست.... با کمی اغراق. کاری سادهتر از باز کردن چند صفحهی ویکیپدیا، ردیف کردن کلمات حماسی، گنجاندن آمار و ارقام وسط آن و بازگو کردن یک داستان از مارادونا، یک روایت از بازگشت ژرمنها، خاطراتی از رسیدن پسربچهای در روستاهای حومهی لندن به تیم ملی انگلستان و ... سراغ دارید؟ پس دشواریهای آن چه میشود؟
|
فوتبال در زمین بازی میشود، از تلویزیون پخش میشود و این روزها، در صفحات بیشمار اجتماعی، گرافیکها، آمار و فکتهای آن خوانده میشود. در این روزگار به نظر نمیآید کسی به دنبال مقالات طولانی بگردد. به دنبال خواندن گزارش بازیهای فوتبال. مقالاتی با لایه های پیچیده. نویسندگان فوتبال، جهان بینی خود، دنیای خود را و حرفهای خود را با داستانهای چرخش توپ گرد هنرمندانه پیوند میزنند. مردانی که شاید هیچگاه آنها را نبینیم. صدایشان را نشویم و برایمان در یک امضا در پایان یک یادداشت دلچسب خلاصه شوند. حتی شاخصترین آنها. حتی قدیمیترین آنها. حتی اگر آنقدر در این حرفه باشند که نسلهای مختلف به دیدن نامشان عادت کنند.
جرمی الکساندر، یکی از همان امضاهای قدیمی است. مردی که از روزگار جف هرست و بابی مور تا فینال یورو 2020 در ومبلی و تا همین امروز برای گاردین مینوشت. مردی که روز پنجشنبه و در 81 سالگی با زندگی وداع کرد....
خوانندگان قدیمیتر، الکساندر را با گزارشات خواندنی بازی او به یاد میآورند. او تا آخرین روز زندگی، بازیها را از نزدیک میدید و گزارش آن را برای گاردین میفرستاد. با تخصص در بازیهای دستههای پایین. با سفرهای مداوم هفتگی از شرق تا غرب انگلستان. از ویلز تا بندرهای شرقی. از یورکشایر و لانکشایر و مرسیساید در شمال تا لندن بزرگ در جنوب. تخصص و جایگاه کلیدی الکساندر در دنیای نویسندگی فوتبال اما به چیزی فراتر از اینها باز میگردد. متیو انگل، فوتبال نویس قدیمی و همکار الکساندر میگوید:
"در روزگار چاپ سربی، او تا دیروقت در دفتر روزنامه میماند تا چینش حروف به درستی انجام شود. در دههی 80 و با ظهور فناوری جدید، این شغل به ویراستاری تغییر یافت. جرمی مانند شاهین متنها و مقالات را میخواند و ایرادات گرامری و اشتباهات سادهی تایپی را با وسواس ویرایش میکرد. همیشه او را تا دیروقت در دفتر کار روزنامه میدیدید. یکی از وسواسهای او حرف "I" در نوشتهها بود. تا جایی که میشد سعی میکرد آن را حذف کند زیرا در چاپهای قدیمی ناخوانا یک علامت باریک معمولا با مشکل چاپ میشد و ناخوانا بود. "
جرمی الکساندر، در ساری متولد شد. در شروزبری تحصیل کرد و در جوانی علاوه بر کاپیتانی تیم دو و میدانی دانشکده، فوتبال و کریکت را به طور همزمان بازی کرد و در دانشگاه، آکسفورد ریاضی خواند. شاید بتوان ریشههای وسواس و دقت بی پایان او را در روزهای تحصیل ریاض جست. در تابستان 1966، نخستن گزارش بازی جرمی در گاردین چاپ میشود. 4 ماه پس از رویای نیمه شب تابستان در ومبلی و قهرمانی تیم ملی انگلستان در جام جهانی 1966. بازی لستر و و ستهم و تقابل مارتین پیترز، جف هرست و بابی مور برابر گوردون بنکس شروع بدی نیست. و نتیجهی 5-4 بازی به سود لستر. الکساندر در گزارش خود مینویسد:
"بنکس، امروز پیترز و هرست را همانقدری دید که در ومبلی و با لباس تیم ملی دیده بود! هرست دو بار او را شکست داد. با این حال این هم برای جلوگیری از باخت کافی نبود"
در سال 2018 جرمی الکساندر در نگارش خاطرات قدیمی خود میگوید: بله، آن روزها کسی به مساوی 0-0 علاقه نداشت. و در نیشی دیگر به دنیای مدرن، دربارهی یکی از بازیهای دههی 70 در کاروین کارتریج الکساندر میگوید:
"در آن بازی تور دروازه پاره شد و تماشاگران دقایقی را برای تعمیر آن معطل شدند.... اگرچه چنین اتلاف وقتی در فوتبال امروز و با ورود VAR طبیعی است! اگرچه با بی احترامیهای ونگر و مورینیو در سالهای رقابت بین دو نفر باید در انتظار رباتهای داور هم باشیم!"
مایک اوریس، سردبیر قدیمی شیفتهی الکساندر است. شیفتهی دیدگاهی چپ او که هیچگاه به طور مستقیم و در ستونهای سیاسی چاپ نمیشود. الکساندر در سال 2013 به مواضع و خط مشی مالکان پورتسموث میتازد. در گزارشهای خود از فراتون پارک، همیشه از عکسهای طرفداران استفاده میکند و به این شکل خود را در طرف مردم نشان میدهد. همیشه کمی طنز، طعنههای به موقع و قیاسهای تاریخی را در متنهای خود قرار میدهد. الکساندر احتمالا آخرین فوتبال نگاریست است که هیچ علاقهای به تلفن همراه نداشت! فقط یک ایمیل رسمی در گاردین تنها راه دسترسی به اوست. او مجرد بود و دایرهی وسیعی از دوستان مرد و زن را همیشه در خانهی خود در مرکز لندن میپذیرفت و شیفتهی دویدن و پیادهروی در هاید پارک، با سابقهی شرکت در یک مسابقهی ماراتن در سال 1974 .
آخرین یادداشت او برای گاردین، متنی کوتاه پیش از فینال یورو 2020 در ومبلی است. با مطلع:
"آن روزها هنوز بلیت ایستاده برای یک فینال در ومبلی فروخته میشد. با قیمت 10 شیلینگ. ومبلی هنوز با برجهای بلند دوقلوی خود در لندن هویدا بود... 20 روز از بازیهای درخشان و شگفتانگیز تیم بدون بال کناری الف رمزی میگذشت و قرار بود در برابر 93،000 نفر نتیجهی نهایی تورنمنت در ومبلی مشخص شود. امروز هم من نشانهای از آن تیم را در انگلیس میبینیم. بارقههای از شجاعت تاکتیکی سر الف رمزی در گرت ساوتگیت...."
و پس از تحلیل تاکتیکی معرکهاز هر دو تیم انگلیس، جرمی الکساندر با زیرکی مطلب را به پایان میبرد:
"در لحظهی نهایی آن بازی، توپ شلیک شدهی هرست تقریبا با خط دروازه برابر بود.... و چه کسی به VAR نیاز داشت وقتی شما میتوانید به توفیق بایراموف اعتماد کنید؟ میدانید که تعصبی در کار نیست!"
و در آنسوی هوشمندیهای، دقت، ظرافت و نکتهسنجی جرمی الکساندر، شخصیت او را میتوان زمانیکه یک دزد به آپارتمانش وارد میشود یافت. وقتی جرمی با دیدن او با خونسردی میگوید: "میتوانم به شما کمک کنم آقا؟!" و دزد با دیدن کتابخانهی بزرگ در خانهی الکساندر و انبوهی از کاغذها و مجلات فوتبالی و... میگوید: "ااا فکر کنم آدرس را اشتباه آمدم!"