وقتی به یوونتوس رفتم، می دانستم آنجا جایی است که به دل پیرو تعلق دارد. صورت دل پیرو همه چیز را به شما می گفت. فصل آخر حضورش در یوونتوس، برای من یک عذاب ذهنی به وجود آورد. رفتن به سمت یک مرگ تدریجی از عشقی که کم کم ناپدید می شد، قدم به قدم، تا زمانی که چیزی جز محبت باقی نمی ماند. اگر علاقه روزی یک طرفه باشد، هیچ ارزشی ندارد.
او بازی نمی کرد و نتیجه این بازی نکردن عذابی بود که او می کشید. او همه چیز را در درون خود نگه اشت، امّا ناخشنودی او از وضعیت بر همه واضح و مشخص بود. چهره اش طوری بود که انگار می خواهد دنیا را روی سر هر چیزی که در آن است خراب کند. چهره اش نشان می داد که او با چه وحشتی زندگی می کند. او سعی می کرد احساساتش را در هویت واقعی اش پنهان کند، امّا مشخصاً موفق نمی شد. چهره شجاعی که از الساندرو به یاد داشتیم، دیگر وجود نداشت و جای خود را به چهره ای لرزان، غمگین و همیشه در فکر داده بود.
حقیقت اینکه بلیت رفت به سیدنی از تورین 24 ساعت بود نیز زندگی او را تغییر نداد. او همیشه یک قهرمان باقی ماند چه در داخل و چه در خارج. او از اینکه روی نیمکت بود احساس دیوانگی پیدا کرده بود. دور کردن او از توپ سخت بود، این سخت ترین مجازات برای او بود. او اکثر شب ها را بدون خوردن شام و بدون پوشیدن شماره 10 تیمش پشت سر می گذاشت و می خوابید. شاید تنها شانسی که داشت این بود با شلوار راحتی راه راه ـش بخوابد. به تشبیه زندانی که باید تدریجی می مرد، امّا به تبعید در خانه اش محکوم می شد. دیگر او را در طول هفته ها در رختکن نمی دیدم. او تمرین دهنده اختصاصی خود را داشت و سعی می کرد فرم بدنی اش را همیشه حفظ کند. او هر روز صبح، زودتر از همه به زمین تمرین می آمد، او در بدنسازی باشگاه، حداقل چند متر با آخرین عضو باشگاه فاصله پیدا می کرد.
فقط زمانی به گروه می پیوست که آن جا توپ در حال گردش باشد، او دیوانه بازی با توپ بود. وقتی نیازش داشتیم، آنجا بود و ما از حضورش کاملاً آگاه بودیم. همه مشخصاً از اینکه قهرمانی واقعی مانند دل پیرو می خواهد تیم (البته تیمی که به او تعلق داشت) را ترک کند، ناراحت بودیم، به خصوص زمانی که تیم به روند پیروزی برگشته بود، می دانستیم که این داستان یک پایان خواهد داشت، امّا این پایان غم انگیز بود. همه او را به عنوان کسی که استاندارد سال های اخیر یوونتوس را تعیین کرده حرف می زدیم. استانداردی که حتی در آن سن و سال تغییری نکرده بود. دل پیرو معیار یوونتوس بود.
دقیقاً نمی دانم چه اتفاقی میان او و ریاست باشگاه آنیلی افتاد. نمی توانم به شما بگویم که چه مکانیزمی از داخل باشگاه او را اینگونه افسرده کرد، نمی دانم چه خطایی در باشگاه به وجود آمد که او را به این شکل در آورد. هیچ وقت به خودم اجازه ندادم از او این سوال را بپرسم. برای هر دو طرف احترام خاصی قائل هستم، ممکن است دلیل معتبر و قانع کننده ای میان آنها بوده باشد که به انتهای راه رسیده اند.
در مجموع شرم آور بود، دل پیرو هنوز چیزهای زیادی برای در اختیار گذاشتن در یوونتوس داشت. پسری مثل او همیشه مفید بود. اگر من مربی بودم، برای تمرینم کسی را می خواستم که 24 ساعت در روز حرفه ای و بزرگ رفتار کند و بی شک دل پیرو هر دوی اینها را داشت. اینکه او دوران حرفه ای فوق العاده ای را پشت سرگذاشت، نمی تواند با شانس همراه شده باشد.
حتی در آن روزهای آخر، زمانی که برای دقایقی بازی می کرد، همان شور و اشتیاق همیشگی را داشت، کسی که فکر می کرد همان کودک خردسالی است که همه دلشان برایش می سوخت، او کم کم به مرز 40 سالگی نزدیک می شد، امّا همان دل پیرویی بود که می شناختیم. سرانجام وقتی به بازی آخر او با پیراهن یوونتوس رسیدیم (مه ی 2012 مقابل آتالانتا) او نتوانست مقابل هواداران احساسات خود را مخفی کند، اشک هایش سرازیر شد، نمی توانست چشم از آن همه عشق هواداران بر دارد. او در رختکن اشک می ریخت، طوری که تمام لباسش خیس شده بود، همه آن روز گریه کردند، با او برای او گریه کردیم. او از ما خداحافظی کرد و راهی سیدنی شد، او تصمیم گرفته بود از یک جای دیگر دوباره کار را شروع کند و تنها گریه کردن از 19 سال حضورش در یوونتوس برای او باقی ماند. او نمی توانست حتی در کشورهای نزدیک ایتالیایی فوتبال بازی کند، جاذبه یووه او را به سمت خود می کشید، به همین خاطر تصمیم گرفت مایل ها دور تر در سیدنی اف سی به کارش ادامه دهد.