ی روز صبح که خواب بودم
بابام اومد بالا سرم گفت بپر پسر مگه نمیدونی تولد باباته برو کیک بخر
سوپروایزر بشیم
من گفتم پدر جان سوپروایزرش کجاست خودت اومدی منو شدید بیدار کردی میگی کیک بخر
پدر جان دیگه شما سنی ازت گذشته
بابام گفت بلند شو ببینم وگرنه از ناهار خبری نیست
با ناراحتی گفتم آخه الان همه جا بستس و...
راهی شدم
هی میدیدم هیچجا باز نیست گفتم خدایا چیکار کنم
یدفعه از دور ی مو فرفری رو دیدم که داره خامه میریزه!
داشت از خیابون رد میشدم نزدیک بود کامیون از روم رد شه ولی ساموئل اتوعو هلم داد نجات پیدا کردم
پریدم تو گفتم پوووویول
گفت چیه تو همونی هستی که چون موهام بلند بود تو تلویزیون رام ندادی?
دارم ی گوشه برای خودم کیک میپزم
گفتم نه کن چیه این همزنو گرفتی دیگه کله عصاره تخم مرغ رو کشیدی بیرون بسه دیگه
پویول گفت آها حالا یادم اومد خودتی مجید
گفتم اره دیگه چاکرتم
حسابی خوش و بش کردیم بعد گفتم تولد بابامه ی کیک همه چی تموم میخوام با عکس مسی
پویول: به به به به
حالا ارد رو با ی دست میچرخونم....
حالا تخم مرغ.. پرید رو هوا با ضربه سر زد به تخم مرغ ولی رو کله من شکست
گفت وای ببخشید
در حالی که همه چیز شاد و مفرح بود...
یدفعه همه چیز تیره و تار شد پرز بدجنس که از اسطوره های بارسا و من کینه داره ی عالمه آدمای سیاه پوش جمع کرد دور مغازه...
من از ترس چشامو بستم
پویول: نگران نباش مجید..
کسی که شرافتمندانه زندگی کرده باشه شرافتمندانه میمیره ولی کسی که....
تا اینو گفت یدفعه اون مزدوران یکی پس از دیگری تیر خوردن
و از این آهنگ ترکی های غمگین شروع به پخش شدن کرد
کارآگاه پشندی و ساعد داشتن همشونو میزدن...
بعد کارآگاه پشندی با لبخند اومد گفت ما اینجاییم برای شما جنایتکاری نیست که از دست کارآگاه پشندی در امان باشه
پویول: همش زیر سر پرزه
کارآگاه: ساعد بپر از تو ماشین اون محموله رو بیار
ساعد: سوییچ رو بدید قربان
یدفعه ساعد لرد کریس رو آورد بیرون
کارآگاه پشندی: ایناهاش هههه
من: این که سلطانه
پویول (با خنده): آقا این نمیتونه این همه آدم رو سازماندهی کنه
رونالدو: اگه با من کاری ندارین این دستبند رو باز کنید برم پنالتیمو بزنم
کارآگاه پشندی: این مگه پرز نبود؟
ساعد (با ی حالت استرس): قربان.. بعد خندید
کارآگاه پشندی: من تو رو میکششممممم حسابی ساعد رو کتک زد