Farshid .نیمه اول که تموم شد داداشم رفت که بخوابه و گفت دیگه تمومه ، خیابانی گزارشگر بازی بود و همش یه طرفهگزارش میکرد بازی رو و همس رو اعصابمون بود .
وقتی گل سومو زدیم ، قلبم از دهنم داشت میزد بیرون
میلان وحشتناک حمله میکرد ، قشنگ خیمه زده بودن رو دروازمون دقیقه آخر باورم نمیشد دودک او دو توپو گرفت دودکی که خدای سوتی بود و این همه ازش حرص میخوردم اون شب بعد گل سوممون شده بود سوپر من لامصب انگار با هر توپی که میگرفت روحیش دو برابر میشد . بعد گل سوم داداشمو بیدار کردم ، باورش نمیشد
پنالتی ها که شروع شد ( انگار همین دیروز بود قشنگ یادمه) بازیکن های میلان کاملا نا امیدانه میرفتن سمت توپ و بالعکس بازیکن های لیورپول کاملا با انگیزه
هنوزم باورم نمیشه چجوری اون بازی رو برگردوندیم واقعا هیچ شبی به اندازه اون شب استرس نداشتم