شنای پروانه اولین فیلم داستانی بلند محمد کارت است که اولینبار در سی و هشتمین جشنواره فیلم فجر به نمایش درآمد و در آن بازیگرانی از جمله جواد عزتی، طناز طباطبایی و امیر آقایی به ایفای نقش پرداختهاند. ماجرای فیلم درباره زنی به نام پروانه است که فیلمی از او در حال شنا در فضای مجازی پخش میشود و حالا شوهرش هاشم و برادرش حجت به دنبال انتقام گرفتن از پخشکنندگان آن فیلم هستند.
شنای پروانه در نگاه اول تفاوتی با انبوه ساختههای سیاهنمایانه سالهای اخیر سینمای ایران ندارد، ولی ویژگی بزرگی در آن وجود دارد که شنای پروانه را به اثری قابل احترام تبدیل میکند: کارت کارگردانی است که سابقهی زیست خودش را به تصویر میکشد و دوربین دروغگویی ندارد و نیازی به نمایش تصاویر دروغین در اثرش ندارد.
محمد کارت سابقه ساخت مستندهای تحسینشدهای از جمله آوانتاژ و خونمردگی و فیلم کوتاه بچهخور را در کارنامه دارد و با توجه به آثار قبلیاش میدانیم که با سوژه فیلم جدیدش بیگانه نیست و به همین خاطر تصاویر و داستان واقعگرایانهتری از نمونههای مشابهش را به نمایش میگذارد. اتفاقی که شنای پروانه را علیرغم داشتن صحنههای آزاردهنده به فیلمی قابل تماشا تبدیل کرده است.
شنای پروانه شروع چندان جالبی ندارد و حتی قاعده مهم (نگو، نشان بده) را زیر پا میگذارد، و البته دو نفر از شخصیتهای مهم فیلم را بسیار کوتاه به ما معرفی میکند. پروانه (طناز طباطبایی) که فیلم پخششدهاش محرک شخصیتهای ماجرا است صرفا حضوری ده دقیقهای در فیلم دارد و از طرفی هاشم (امیر آقایی) که در تمام طول فیلم دربارهش صحبت میشود و پیشبرنده داستان محسوب میشود چند دقیقه کوتاه به ما نشان داده میشود.
در همان ابتدا، هاشم بعد از هجوم به استخر ناگهان متوجه میشود که باید به رگ غیرتش بربخورد و در ماشین حجت (جواد عزتی) پروانه را به قتل میرساند. خانواده هاشم برای رضایتگرفتن پیش پدر پروانه میروند و او از آنها میخواهد که پخشکننده فیلم دخترش را پیدا کنند تا رضایت بدهد. حالا میفهمیم که حجت قهرمان اصلی فیلم است و باید او را دنبال کنیم.
از اولین نکات منفیای که در شنای پروانه توجه ما را به خود جلب میکند، استفاده نادرست از ابعاد کادر است. فیلمی که نیاز به معرفی محله و شخصیت در کنار هم دارد، مدام از کادرهایی استفاده میکند که گاها حتی خود شخصیت اصلی به شکل کامل در آن حضور ندارد.
در ادامه با خانواده هاشم و حجت آشنا میشویم، پدر و مادری که هنگام سوگواری هم مشغول مشاجره هستند و البته که از شخصیتهای حسابشده و منطقی فیلم به شمار میروند. دونفری که تا اواسط فیلم نفشی کاملا منفعل دارند و انفعال مادر خانواده تا انتها ادامه دارد ولی در صحنهای که پدر خانواده در ماشین با حجت گفت و گو میکند، نقطه اوج این شخصیت را شاهد هستیم.
محرک مشترک تمام شخصیتها و تیپهای شنای پروانه خشونت است، از معتادها تا ساقیها و به اصطلاح بزرگهای محله میل به ارضای خشونت دارند. حتی میبینیم که پدر مقتول برای رضایت نیازمند ارضای خشونت است. در صحنه دیگری که حجت با خون پروانه روی صندلی ماشین مواجه میشود هم شاهد خشونت او و پارهکردن روکش صندلی هستیم و میفهمیم که حجت حتی تطهیر مقتل را هم با خشم انجام میدهد.
در پرده میانی فیلم شاهد تغییر رویه داستان هستیم، حالا حجت تمام محله را زیر پا میگذارد تا بتواند برادرش را از زندان آزاد کند. ابتدا به بیغولههایی میرود تا شخصی دروغین به نام رضا زارع را بیابد و بعد هم سر از کارگاه تولید نوشیدنیهای الکلی تقلبی و قمارخانه درمیآورد. در طول این سفر حجت به گوشه و کنار محله با تیپهای مختلفی آشنا میشویم، تیپهایی که کارت سابقه به تصویرکشیدن مستند آنها را دارد و به همین خاطر در دام سانتیمانتالیسم و یا نمایش اگزجره تصاویر نمیافتد.
تصاویر شنای پروانه واقعی هستند و مانند نمونههای ساختهشده توسط سعید روستایی یا هومن سیدی تصویرهای اغراقشدهای ندارند. همین واقعگرایی مفرط و دوربین مستند شنای پروانه باعث میشود تصاویر آزارهنده باشند و تحمل آن برای بیننده سخت شود. نکتهای مثبت در فیلم که کارکرد مثبتی ندارد و صرف نمایش میشود.
در این بخش شنای پروانه گویی کارت فقط به دنبال نشان دادن چهرههایی از محله است بدون آنکه خود محله به ما معرفی شده باشد. محله فیلم شنای پروانه عملا یک هتروتوپیا به شمار میرود، ناکجاآبادی که قربانی استفاده اشتباه از کادر و معرفی بیش از حد تیپ شده است.
یکی از شخصیتهای نوآورانه فیلم شنای پروانه شاپور (پانتهآ بهرام) است. شخصیتی که در دنیای کاملا مردسالارانه فیلم به میدان میآید و با شمایل مردانهاش زنستیزی آشکار این سبک زندگی را به نمایش میگذارد. زنی که برای دوام آوردن در فضای محله موهای خود را تراشیده است. انگار که همین معدود کاراکترهای مونث حاضر در فیلم هم شخصیتی مردانه دارند.
در شنای پروانه شخصیتهای زن زیادی نمیبینیم، و اگر در فیلم حضور دارند هم کاملا منفعل هستند. از پروانه که در کمتر از ده دقیقه کشته میشود تا مادر حجت که تمام کارش در طول داستان شیون و ناله است. حتی داستان بچهدار نشدن همسر حجت به نام افسانه (مهلقا باقری) در حد دو یا سه دیالوگ کوتاه به اتمام میرسد و دیگر خبری از او در طول فیلم نیست.
سوال اصلی اینجاست که آیا محمد کارت برای نمایش اگزجره محله تصمیم گرفته که شخصیتهای مونث را با حضوری حداقلی در فیلم جا بدهد و یا خود او هم قربانی این محیط مردسالار شده و ناآگاهانه این نقص در فیلمش وجود دارد؟
برای جلوگیری از لورفتن کامل داستان از روایت ادامه آن خودداری میکنیم.
یکی از تکنیکهایی که به تعدد در فیلم به کار گرفته شده و به آن آسیب زده است، تکنیک قطع ناگهانی صدا و اسلوموشن شدن تصویر است. اتفاقی که گویی هر کارگردان ایرانی باید از آن استفاده کند تا بتواند احساسات مخاطب را جریحهدار کند! در پرده میانی و بعد از ضربهخوردن به سر حجت بعد از هجوم به خانه، بهجای اینکه ببینیم او روندی منطقی برای ادامه حرکتش انتخاب میکند میبینیم که حتی دست به عملیات Man hunt میزند و به کمک برادرش به خبرچینهای محله شلیک میکند! اتفاقی که در سیر تغییر شخصیت حجت و آن تصمیم عاقلانه انتهاییاش نقطه ضعف بزرگی به حساب میرود.
در نهایت میتوانیم عنوان کنیم شنای پروانه فیلمی قابل احترام است که واقعیت مطرود جامعه را به خوبی به نمایش میگذارد. به عنوان فیلمی که دغدغه دارد و از دل افکار یک مستندساز بیرون آمده، توانسته مخاطب را با خود همراه کند و تصاویری واقعی از محیطهای فراموششده شهری مثل تهران را به خوبی به تصویر کشیده است. دغدغهی شنای پروانه با تصاویر مستند کارت به خوبی همخوانی دارد و در دام اگزجره بودن نمیافتد.
شاید اگر در فیلم شاهد معرفی کامل محله میبودیم و این مکان صرفا به یک ناکجاآباد و هتروتوپیا تقلیل داده نمیشد، با اثر قابل باورتری مواجه میشدیم. فیلمی که از کمبود شخصیتهای زن و بیتوجهی به آنها، دیالوگهای شعاری و استفاده نادرست از کادر به شدت ضربه میخورد.
کاری از حزب منچستر کبیر
برای دیدن بقیه مطالب ما روی برچسب حزب منچستر کبیر کلیک کنید.