سرو چمان من چرا میل چمن نمی کند!
همدم گل نمی شود یاد سمن نمی کند…
ساقی سیم ساق من گر همه درد می دهد…
کسیت که تن چو جام می جمله دهن نمی کند!
تا دل هرزه گرد من رفت به چین زلف او…
زان سفر دراز خود عزم وطن نمی کند!
با همه عطف دامنت آیدم از صبا عجب!
کز گذر تو خاک را مشک ختن نمی کند…
لابه همی کنم پیش کمان ابرو…
کشت غمز تو حافظ جفا مکن!
سرو چمان من چرا میل چمن…
همدم گل یاد سمن نمی کند!
سرو چمان من دل به امید روی او…
همدم جان نمی شود…
جان به هوای کوی او خدمت تن نمی کند!
گوش کشیده است از آن گوش به من نمی کند…
دی گله ای ز طره اش کردم و از سر فسوس!
پیش کمان ابرویش لابه همی کنم ولی…
خاک بنفشه زار را مشک ختن نمی کند…