پاسخ / شیرکو بیکس
پس از خفه کردن حلبچه
شکایتی بلند...
برای خدا نوشتم
قبل از هر کس برای درختی خواندمش
درخت گریست
زیر درخت کبوتر نامه بری گفت:
"شکایتت را که به خدا میرساند؟
اگر میخواهی من ببرم،
من به عرش خدا نمیرسم."
دیر وقت شد
فرشته ی سیاه پوش شعرم
گفت: "اصلا ناراحت نباش
من میبرمش، تا بالاها
تا اوج
اما قول نمیدهم
خدا خودش نامه را از دستم بگیرد
خودت خدا را بهتر میشناسی."
گفتم ممنونم. تو پرواز کن
فرشته الهام پرواز کرد و
شکایت را با خود برد
فردایش که بازگشت
منشی درجه 4 دفتر خدا
کسی به اسم عبید! در زیر همان شکایت
به عربی برایم نوشته بود:
"احمق!!!!
ترجمه اش کن به عربی که اینجا کسی کوردی نمیداند و
به دست خدا نمیرساند..."
.
قطعه Unutulmayanlara از آلبوم Yorgun Demokrat و به آهنگسازی Ahmet Kaya