ی روز که مثل همیشه فوتبال بازی میکردیم
با دریبل چند بازیکن گل رو به ثمر رسوندم
خب اون زمان مثل الان نبود که بچه ها هر چقدر دلشون بخواد بستنی و چیزای خوشمزه بخورن
ما سر ی نوشابه شرط میداشتیم سر اون ۸۰ دقیقه چیز ببخشید ۹۰ دقیقه میدوییدیم
قرار بود هر کی ببره نوشابه پرتقالی ببره
برای همین خیلی از زدن اون گل خوشحال شدم اما ناگهان دروازه بانمون مصدوم شد و دروازه خالی بود
برای همین سریع منو گذاشتن دروازه گفتن بازیت خوبه حتما دروازه بانیتم خوبه
اون زمانم که مثل الان نبود ما تا کمر تو برف بودیم که خب البته علی رغم مشکلاتش ی خوبی عالی داشت میتونستم شیرجه های خیلی خوبی بزنم بدون ترس چون دیگه اینطور نبود رو آسفالت مصدوم شم
اما من دستپاچه بودم و شوت اول گل خوردم
خیلی بهم ریختم
هیچکس هم روحیه نداد
دقیقه ۹۰ بود که باهام تک به تک شدن
من گفتم خدایا بخوریم نوشابه پرتقالی پر
یهو انگار تصویر والدز که شوت پنالدو مهار میکرد تو ذهنم نقش بست
یهو فکر کردم خودم ویکتورم اون طرف لردنالدو شوتو که زد ی مهار خیلی سریع و عجیب قریب داشتم
همه پریدن بغلم کردن و...
من گفتم این مهار من نبود مهار والدز بود
از الان نوشابه پرتقالی رو برای خودمون میدونیم
اینو که گفتم عصبانی شدن طرف رفت پشت کرنر
من در حال درست کردن گلوله برفی بودم
شروع به تمسخرم کردن
اما تا ضربه هد رو زد گوله رو پرت کردم بلوکه شد رفت دم خط دروازه
صبر کنید
نه نه نه...
گل نشد طوفان توپو برگردوند
همین شد که بازی مساوی تموم شد و نوشابه ها نصف شدن
اما خوشحال باشید اگه والدز نبود هیچی نمیبردیم..
از اونور قضیه هم نگاه کنید طوفان باعث شد نصف ببریم
ب هر حال زندگی همینه لحظه ای معادلات طبیعت به نفع ماست
لحظه ای شاید نباشه
این مهمه که خوشبین باشیم