این متن در بخش پایانی دارای اسپویل میباشد،که قبل از آن شمارا باخبر خواهیم کرد پس با خیال راحت متن را بخوانید تا به هشدار اسپویل برسید.
میتوانید با نوشتن خطر اسپویل درمورد داستان فیلم در کامنت ها صحبت کنید.
نام فیلم: رودخانه مرموز (Mystic River)
کارگردان: کلینت ایستوود
بازیگران: شان پن،کوین بیکن،تیم رابینز و ... (شان پن و تیم رابینز به ترتیب جایزه بهترین بازیگر مرد و بهترین بازیگر مکمل مرد را در هفتادو ششمین دوره اسکار(۲۰۰۴) از آن خود کردند)
نمره imdb:٫ ۷.۹
مدت زمان: ۱۳۷ دقیقه
کشور: ایالات متحده
زبان: انگلیسی
خلاصه: سه کودک که در یک کوچه در حال بازی کردن و نوشتن نام خود بر روی یک قسمت از پیاده رو که به تازگی سیمانی شده است،می باشند ناگهان با یک فرد میانسال که خود را مامور شهرداری جا میزند روبه رو میشوند،فرد میانسال یکی از بچه ها با نام دیو را با خود میبرد.بعدا معلوم میشود که فرد مورد نظر مامور شهرداری نبوده و دیو به مدت سه روز توسط افرادی ناشناس مورد تجاوز قرار میگیرد .و فیلم حول داستان این سه کودک و تاثیر آن حادثه بر آینده شان جریان دارد ... .
نقاط قوت فیلم:
ابتدا اینو بگم که من عاشق این فیلمم و چندبار دیدمش پس با این دید بریم برای ادامه مطلب.
رک و پوسکنده ،فیلم معیار های یک فیلم شاهکار جنایی رو به هیچ وجه نداره،یعنی فیلمنامه اصلا پیچیده نیست ، نویسنده داستان فیلم رو خیلی ساده و به اصطلاح «رو» در اختیارمون میگذاره.نه معمایی لاینحلی داره نه کاراگاه خیلی باهوشی فیلمو جلو میبره و نه هیچکدوم از المان های یک فیلم جنایی رو داره ،
اما(به قول پدر هرچیزی که قبل از واژه اما گفته میشه مزخرفه(البته ادبیش این بود😀))
اما اگه بخوایم این فیلم رو در ژانر درام بررسی کنیم باید بگم که یک شاهکاره!!
فیلم پر از حقیقت های تلخ،درمورد انسان هاست.اینکه چقدر زود قضاوت میکنیم،چقدر باعث گوشه نشینی و منزوی شدن فردی میشویم که در اتفاقی که برایش افتاده هیچ نقشی نداشته و اینکه واقعا چقدر انسان میتونه موجود بی رحمی باشه.فیلم یک درس کامل از زندگی به ما میده که بنظرم لازمه هممون یاد بگیریم،لازمه ببینیم تا بفهمیم که تمام حرکات ما میتونه زندگی یه نفر دیگه رو مورد تاثیر قرار بده ویا نابودش کنه حال میخاد یک جمله تحقیر آمیز باشه یا یک نگاه زیر چشمی و یا یک پچ پچ ساده.
علارغم علاقه ای که به دید نویسنده از ماجرا دارم اما نقطه عطف فیلم را در عملکرد فوق العاده بازیگرانش میدانم.هنرمندی شان پن در نمایش یک فرد شکست خورده،غمگین و از طرفی بسیار مغرور و بی پروا باعث خلق سکانس هایی بی نظیر شده که به دلیل عدم اسپویل قادر به بیانشان نیستم .
از طرفی تیم رابینز بازیگر فیلم افسانه ای «رستگاری در شائوشنگ »به قدری زیبا نقش «دیو» مظلوم، منزوی و افسرده را بازی میکند که گویی تیم رابینز از مادر با چنین شخصیتی زاده شده است!!!
((شان پن و تیم رابینز به ترتیب جایزه بهترین بازیگر مرد و بهترین بازیگر مکمل مرد را در هفتادو ششمین دوره اسکار(۲۰۰۴) از آن خود کردند))
من یکی دیگه از نقاط قوت فیلم رو فیلمبرداری اون می دونم.از سکانس دور شدن ماشین از دوکودک تا به یاد آوردنش در بزرگسالی و دوباره سکانس دور شدن ماشین از دو کودک بزرگ شده گرفته تا لحظه ثبت گریه های شان پن درماجرایی که برایش اتفاق می افتد همه و همه هنرمندی فیلمبردار را به نمایش میگذارد.
نقاط ضعف:
فیلم نامه فیلم با این که یک تراژدی خوب را به نمایش گذاشته بود اما دین خود را به قسمت جنایی فیلم ادا نکرد شاید اگر فیلم نامه ای با پیچیدگی و ریزنگاری بیشتری را مشاهده میکردیم،میتوانستیم فیلم را در میان ۱۰ فیلم برتر قرار بدیم.
جز به فیلمنامه به بخش دیگری از فیلم آنچنان نمیتوان ایراد گرفت. پس:
بازیگری،کارگردانی،فیلمبرداری= فوق العاده
صدا گذاری و موسیقی متن =متوسط روبه بالا
نویسندگی و فیلم نامه نویسی =متوسط
جوایز:
برنده جایزه اسکار بهترین هنرپیشه نقش اول (شان پن)
برنده جایزه اسکار بهترین بازیگر مکمل مرد (تیم رابینز)
نامزد اسکار بهترین فیلم
نامزد اسکار بهترین کارگردانی
نامزد اسکار بهترین فیلمنامه اقتباسی
نامزد اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل مرد
برنده گلدن گلوب بهترین بازیگر نقش اول مرد فیلم درام
برنده گلدن گلوب بهترین بازیگر نقش مکمل مرد
نامرد گلدن گلوب بهترین فیلم درام
نامزد گلدن گلوب بهترین کارگردانی
نامزد گلدن گلوب بهترین فیلمنامه
نامزد بفتای بهترین بازیگر نقش اول مرد
نامزد بفتای بهترین بازیگر نقش مکمل مرد
نامزد بفتای بهترین بازیگر نقش مکمل مرد
نامزد بفتای بهترین فیلمنامه اقتباسی
برنده جایزه سزار بهترین فیلم خارجی
نامزد جایزه دیوید دی ناتلو بهترین فیلم خارجی
((از اینجا به بعد متن دارای اسپویل میباشد)))
داستان پیچیدگی خاصی که بخوام توضیحش بدم نداره .
بقیه متن کپی از سایت «سینما مان شان »
داستان کامل فیلم:
جیمی،شان ودیوید سه دوست دوران کودکی هستند که درمحله ای قدیمی درحاشیه ی بوستون زندگی می کنند.هریک از آنها اکنون مشغول زندگی وکار خودش است وارتباط چندانی با یکدیگر ندارند اما یک خاطره ی تلخ قدیمی هنوز در سینه ی هر سه نفر باقی مانده.
روزی جنازه ی کتی، دختر نوزده ساله ی جیمی درپارک پیدا می شود وشان مامور می شود به این پرونده رسیدگی کند.شان وجیمی با هم ملاقات می کنند وجیمی از دوست قدیمی اش تقاضا می کند که هرطور شده قاتل دخترش را بیابد.
از سوی دیگر درهمان شب قتل کتی،دیوید با وضعیتی آشفته ولباسی پاره وخونین به خانه باز می گردد وبرای همسرش سلستی توضیح می دهد که با یک کیف قاپ درگیر شده وناخواسته او را به قتل رسانده.سلستی وقتی اخبار را دنبال می کند،متوجه می شود که جنازه ی هیچ مردی پیدا نشده اما پیکر بی جان کتی درهمان حوالی کشف شده است.او به شدت به تناقضات گفتاری وتغییرات رفتاری همسرش شک کرده وتلاش می کند از او دوری کند.
شان به تحقیق می پردازد وپی می برد کتی این اواخر با پسری به نام براندن دوست بوده وآنها قصد داشته اند پس از فراربه لاس وگاس،با هم ازدواج کنند.جیمی از شنیدن این موضوع متعجب می شود زیرا او پدر براندن را می شناخته واز او بیزار بوده ودوست نداشته که دخترانش با آن خانواده رفت وآمد کنند.
دیوید وسلستی درتمام مراسم کتی شرکت می کنند وجیمی ازاین که دیوید درکنارش هست،خوشحال است.اما پلیس هم کم کم متوجه صحبت های متعارض دیوید می شود ولی مدرکی برای اثبات موضوع ندارد.سلستی تصمیمش را می گیرد وموضوع شکش نسبت به دیوید را به جیمی خبر می دهد.جیمی نیز تصمیم می گیرد شخصا بدون دخالت پلیس انتقام دخترش را بگیرد .درحالی که سرنوشت دیوید برای کسی مهم نیست ،شان همچنان پیگیر پرونده است وراز قتل کتی را کشف می کند.اما دیوید مدتیست که مفقود شده وشهرهمچنان بی اعتنا به زندگی اش ادامه می دهد