اختصاصی طرفداری/ 3 سال بهانه گیری و هنوز هم همان مزخرف است! پیت مولینوکس، نام هوادار منچستریونایتد است که این بنر را در تاریخ 9 دسامبر 1989 و در دیدار خانگی یونایتد با کریستال پالاس، علیه الکس فرگوسن بالا برد. مولینوکس بعدها گفت تردید داشت آن دستنوشته را بالا ببرد اما نهایتا وقتی تصمیمش را گرفت، توجه خیلی ها را که با او همسو بودند را روی سکوهای اولدترافورد، جلب کرد. اوضاع به شکل آشکاری وخیم بود و عرصه برای فرگوسن که بیش از 3 سال قبل، جانشین ران اتکینسون شده بود، روز به روز تنگ تر می شد. یونایتد آن بازی را 2-1 باخت و گل راسل بردسمور بی اثر ماند. این هفتمین شکست فصل یونایتد، تا آن مقطع فصل بود. آنها یک هفته بعد باز هم در اولترافورد تن به شکست دادند. این بار مقابل تاتنهام و با این شکست باز هم در جدول نزول کردند. آن شکست ها بخشی از روند فاجعه بار بدون برد قرمزها بود که از نوامبر تا فوریه به طول انجامید و فشارها را بر فرگی افزایش داد.
آنها در اکتبر با قبول شکست 3-0 مقابل تاتنهام در دور سوم جام اتحادیه، از ادامه رقابت ها کنار رفتند. پس از ماه های رقت انگیز پایانی سال 1989، 4 پیروزی پیاپی از اواخر مارس تا اواسط آوریل در لیگ، کمی اوضاع را بهتر کرد، اما مشکلات فراتر از این ها بود. دو شکست بیرون از خانه 2-1 مقابل اسپرز و شکست سنگین 4-0 مقابل ناتینگام فارستِ برایان کلاف در مقطع پایانی فصل، اوضاع را وخیم تر کرد و باعث شد یونایتد، فصل را با رتبه نازل و غیرقابل قبول سیزدهم به پایان برساند. این در شرایطی بود که آنها تنها 5 امتیاز تا منطقه سقوط به دسته دوم فاصله داشتند. تنها جام و بارقه امید باقی مانده فصل، جام حذفی بود تا کمی اوضاع را بهبود ببخشند. در 8 آوریل 1990، شیاطین سرخ در نیمه نهایی به مصاف اولدهام اتلتیک رفتند و با گل دقیقه 92 دیوید والاس از شکست و حذف فرار کردند. بازی به تساوی 3-3 رسید. 3 روز بعد در بازی تکراری باز هم رنج کشیدند و در طول 90 دقیقه از پس اولدهام برنیامدند. در وقت های اضافه، گل دقیقه 114 مارک رابینز، حکم به صعود دشوار به فینال را داد. زمزمه های فراوانی به گوش می رسید و نارضایتی روی سکوها به وضوح شنیده می شد. داستان هایی از نارضایتی مارتین ادواردز، ریاست باشگاه و هیئت مدیره در رسانه ها وجود داشت و مدام گسترش پیدا می کرد. عده زیادی فینال جام حذفی را آخرین فرصت الکس فرگوسن برای فرار از اخراج می دانستند. هر احتمالی پس از ناکامی در فینال وجود داشت و شکست در آخرین فرصت فصل، پس از چندین سال ناکامی در کسب جام، آخرین تیر را به پیکره تیم بی رمق فرگی وارد می کرد.
ومبلی در 12 مه میزبان فینال جام حذفی بین منچستریونایتد و کریستال پالاس بود. پس از تساوی 2-2 در 90 دقیقه ای مهیج، کار به وقت اضافه کشید. پالاس غافلگیرکننده پیش افتاد و 7 دقیقه مانده به پایان، ضربه مارک هیوز بازی را به تساوی کشاند. تساوی 3-3 حکم به دیدار تکراری می داد. 5 روز بعد ومبلی از دیدار تکراری پذیرایی کرد. یونایتد با گل دقیقه 59 لی مارتین، برنده شد. سانتر زیبای نیل وب در آن دقیقه، در محوطه جریمه پالاس به لی مارتین رسید و او پس از کنترل توپ با سینه، توپ را به گوشه طاق دروازه پالاس فرستاد. مارتین روی زمین افتاد. به نظر می رسید دچار گرفتگی عضله پا شده باشد. آن گل احتمالا یکی از مهم ترین گل های تاریخ منچستریونایتد است و مسلما یکی از رمانتیک ترین آنها.
گلی که فرگوسن را در ابتدای راه، از یک دردسر بزرگ نجات داد. آن جام، اولین قهرمانی فرگی پس از 4 سال شروع کار در اولدترافورد و آغاز یک دوره طلایی کم نظیر بود. لی مارتین به اینکه آن گل باعث ابقای فرگی شد، اعتقاد نداشت اما خود سر الکس فرگوسن، نظر دیگری دارد. در کتاب زندگینامه اش اشاره ای هم به این موضوع دارد:
بدون پیروزی در جام حذفی مقابل کریستال پالاس، تقریبا چهار سال پس از ورود من، تردیدهای جدی در مورد مناسب بودن من برای این کار وجود داشت. برنده شدن در فینال جام حذفی 1990، به ما اعتماد به نفس داد و این حس را عمیق تر کرد که این باشگاه فوق العاده ای است که می توان با آن جام ها را به دست آورد.
اوضاع البته بلافاصله روبه راه نشد. صبح روز بعد از فینال ومبلی، یکی از روزنامه ها نوشت: خب ثابت کردی می توانی جام حذفی را ببری. حالا می توانی به اسکاتلند برگردی!
به تدریج فرگی شرایط را با اعتماد هیئت مدیره تغییر داد و یک مسیر رویایی را قبل از آغاز رسمی لیگ برتر در سال 1992، آغاز کرد. اعتمادی که مرور زمان نشان داد تا چه اندازه مهم و حیاتی بود. سالها بعد پیت مولینوکس که آن بنر را در دسامبر 1989 به اولدترافورد برده بود، فرگی را ملاقات کرد و از او ستایش کرد. البته هیچگاه نگفت که او فردی بود که آن شب آن بنر را بالا برده بود.
داستان برای یوهان کرایف، تا حدود زیادی متفاوت بود. گرچه تلاقی سرنوشت این دو اسطوره بزرگ فوتبال، به یک مسیر مشابه در اوایل سال 1990 ختم می شد. دو سال از بازگشت هلندی به کاتالونیا، این بار در قامت سرمربی می گذشت.شاید الکس فرگوسن تا سال 1990 برای هواداران یونایتد، یک غریبه اسکاتلندی بدون جام در اولدترافورد، به حساب می آمد اما وجهه و شمایل افسانه ای یوهان کرایف در بارسلونا از او یک قدیس و منجی ساخته بود. کرایف در سال 1988 پای به بارسلونا گذاشت. در اوج بی نظمی و آشفتگی در بلوگرانا که خواسته یا ناخواسته با آن دست به گریبان بود و در گردابی عمیق دست و پا می زد. مدتی قبل از بازگشت، ماجرای معروف هتل هیسپریا، به وقوع پیوست. گروهی از بازیکنان بارسلونا با همراهی لوئیس آراگونس، سرمربی تیم، در این هتل جمع شدند و با خواندن بیانیه ای توسط خوزه رامون الکسانکو، کاپیتان باشگاه، علنا بر علیه جوزپ لوئیس نونیز، ریاست باشگاه، کودتا کردند!
هیسپریا نقطه تاریک و روشنی در تاریخ بارسلونا به حساب می آید. پس آن واقعه آراگونس به همراه عده ای از بازیکنان به شکل قابل پیش بینی به سمت درب های خروج هدایت شدند. مقدمات بازگشت کرایف در آن اوضاع آشفته به وجود آمد و افسانه هلندی در این شرایط وخیم، پس از 10 سال به بارسلونا بازگشت. وقوع یک انقلاب دیگر پس از دهه 70 و به طور مشخص از 1973 تا خروج او در سال 1978 و پایه ریزی لاماسیا اندکی پس از آن، بسیار غیرممکن به نظر می رسید. با همه آن مشکلات، یوهان کرایف در اولین فصل یک جام مهم را برای آبی اناری ها به ارمغان آورد. در مه 1989 بلوگرانا با پیروزی مقابل سمپدوریا، فاتح جام برندگان اروپا شد. کسب نایب قهرمانی لیگ، با وجود جا به جایی های بسیار و فشار و چالش های فزاینده در فصل اول و کسب یک جام اروپایی چندان نتیجه بدی به نظر نمی رسید. با این وجود فصل دوم کمی اوضاع پیچیده شد.
انتظار رسانه ها و هواداران بالاتر رفت. خریدهای جدید زیر ذره بین قرار گرفتند و انتقاداتی به عملکرد آنها صورت می گرفت. مشکل دیگر وجود دسته کرکس ها بود! مادرید با دسته کرکس ها و تیم یک دست خود در اوج بود و در پایان فصل 1989/90، برای پنجمین فصل متوالی لالیگا را به تسخیر خود درآوردند. بارسلونا با اختلاف 11 امتیازی نسبت به رئال مادرید، سوم شد. شکست برابر اندرلخت و میلان در جام برندگان و سوپرجام اروپا، تردیدهایی را به وجود آورد و بیش از پیش فشار را بر شانه های یوهان کرایف گذاشت. تنها راه فرار ممکن از این فشار، قهرمانی در جام حذفی به نظر می رسید. بارسلونا راه دشواری را برای رسیدن به فینال طی کرد. در طول این مسیر، زمزمه های بسیاری اطراف یوهان کرایف و تردید در رابطه با توانایی او شنیده می شد. ناتوانی در کسب کوپا دل ری به قیمت از دست دادن شغلش تمام می شد. ریکاردو سرنا، مدافع آندولوسی تیم به آن اذعان دارد:
می دانستیم که اگر برنده نمی شدیم، یوهان اخراج می شد. برنده شدن در آن جام به شیوه بازی ما اعتبار بخشید. او مارا نجات داد. یوهان این چالش ها را دوست داشت و به طور طبیعی با آن رو به رو شد.
خولیو سالیناس، مهاجم تیم اعتراف کرد:
آن جام، تنها راه نجات ما بود.
البته اعتمادهایی در مقابل آن اهرم فشار وحشتناک وجود داشت. نونیز مرد اول باشگاه بود و تصمیم هیئت مدیره را برای تغییر وتو کرد. خیلی از مسائل در لوئیس کازانووا (مستایای قدیمیِ والنسیا و محل فینال) روشن می شد...
در 5 آوریل 1990، رئال مادرید و بارسلونا در مستایا، برگزار کننده فینال کوپا دل ری بودند. این یک فرصت طلایی و احتمالا آخرین آن برای رهایی از یک بحران واقعی بود و اگر بر آن فائل آمده می شد، پیروزی بر مادرید در فینال را هم به ارمغان می آورد و یک فرصت دو جانبه را به وجود می آورد. بازی تا دقیقه 40 بدون گل دنبال می شد و در این دقیقه شوت از راه دور رونالد کومان، با دفع ناقص پاکو بویو، دروازبان رئال مادرید همراه شد. بگیریستاین به توپ رسید و توپ را به دهانه دروازه برای گیلرمو آمور فرستاد. آمور به راحتی و با ضربه ای سر، دروازه خالی مادرید را فرو ریخت. 5 دقیقه بعد اوضاع برای لوس بلانکوس بدتر شد و در این دقیقه فرناندو هیرو از بازی اخراج شد. بارسلونا کنترل بازی را در نیمه دوم به دست گرفت و در دقیقه 74 و روی اشتباه چندو در مقابل میگل سولرِ تازه وارد، پاس سولر به خولیو سالیناس رسید. سالیناس تیر خلاص را زد و توپ را به گوشه دروازه بویو فرستاد.
بارسلونا 2-0 برنده و قهرمان جام حذفی شد. بسیاری آن پیروزی را نه تنها باعث ابقای یوهان کرایف و بلکه یک انتقال قدرت در فوتبال اسپانیا می دانستند. کرایف با خونسردی مثال زدنی و ایمان به ایده هایش، از دل بحران بیرون خزید و بارسلونا را به سمت تیم رویایی پایه ریزی کرد. این یک نقطه عطف در تاریخ بارسلونا به حساب می آمد.
یک سال بعد، فینال جام برندگان اروپا در سال 1991، بارسلونای کرایف و یونایتد فرگوسن را به هم رساند. یونایتد در روتردام 2-1 پیروز شد. هر دو تیم با اندیشه های یوهان کرایف و الکس فرگوسن، در ابتدای مسیر موفقیت قرار گرفتند و به درستی آن را طی کردند. موانع گذشته از سر راه برداشته شد و دریچه ای به سوی آینده ای روشن به روی دو باشگاه باز شد. تلاقی و نقطه ای که از یک دغدغه مشترک در سال 1990 نشات می گرفت.