.... برزیلی ها کشتی های زره پوش و مقاوم در برابر گلوله های توپ دشمن را به میدان آوردند. توپ های آنها زنجیره دفاعی پاراگوئه ای ها را در هم شکست.پاراگوئه ای ها عقب نشینی کردند؛ولی قایق های انباشته از سربازان خود را به حال خود رها کردند ــ سربازانی که زیر آتش توپخانه خودشان شجاعانه از دیواره های کشتی های برزیلی بالا رفتند، ولی وقتی به عرشه کشتی ها می رسیدند،همه چیز در برابرشان مهر وموم شده بود،چون سرنشینان آنها در پناهگاهای آهنین و زره پوش خود در زیر عرش جای گرفته بودند.بعد هم با افشاندن مواد آتش زا بر سطح عرشه سربازان پاراگوئه ای را قتل عام کردند.
بعد محاصره شروع شد. فرمانده برزیلی به همتای پاراگوئه ای خود،ژنرال آلن،پیام کتبی فرستاد که اگر دژ را تسلیم کند از یک رشوه عظیم (۲.۵ میلیون پزو سکه طلا) و تضمین مقام و فرماندهی در ارتش متحدین برخوردار خواهد شد. پاسخ ژنرال آلن شایسته یاد آوری است:« ژنرال،من چنین پولی ندارم که به شما بدهم ،ولی اگر شما واحدهای تحت فرماندهی خود را تسلیم کنید من تاج و تخت برزیل را به شما تقدیم خواهم کرد!» بنابراین ،متحدین دژ را به توپ بستند و با شلیک مداوم توپ و تفنگ آن را به توده ای از سنگ و خاک تبدیل کردند....
سرانجام،با تمام سبعیت ها و شهامت ها ــ زنان پاراگوئه ای به همان شدت و حدّت مردها می جنگیدند ــ مقاومت در برابر سربازانی انبوه تر و مجهزتر در هم شکست: سلاح های سرد و تفنگ های فیتیله ای پارگوئه ای ها در برابر توپ های نیرومند و تفنگ خودکار متحدین. فرانسیسکو سولانو لوپز(رئیس جمهور پاراگوئه)در گوشه ای از کشور در راس گروه کوچکی از بازماندگان به مقاومت ادامه میداد.مهمات چندان ناچیز بود که حتی اعدام ها را با شمشیر انجام میدادند!
هنگامی که گلوله های توپ وتفنگ پاراگوئه ای ها به پایان رسید، با خرده سنگ و شیشه شکسته شلیک میکردند. خود لوپز تا دم مرگ جنگید ــ همین طور پسر بزرگش و اکثریت عظیم مردان پاراگوئه ای. درگزارش ها آمده است که جمعیت پاراگوئه در آن زمان ۵۲۵ هزار نفر بود و بعد از این جنگ جمعیت آنها به ۲۲۱ هزار نفر کاهش یافت. یعنی تقریبا ۷۰ درصد از کل جمعیت (زن و مرد) پاراگوئه در این جنگ کشته شدند.
«من با کشورم میمیرم» این فریادی بود که از گلوی همه پاراگوئه ای ها بیرون میزد...
منبع : ثروت و فقر ملل نوشته دیوید س.لندز