در هر صورت، خانواده 'گونزالس' که به تازگی به محل زندگی جدید اسباب کشی کرده بود، دیگر قرار نبود نگران پسرشان باشند. البته غیر ممکن بود فکر فوتبال را از ذهن او بیرون آورند. حتی حالا که اتلتیکو دیگر تیمی در رده سنی او نداشت. پس او را به باشگاه نزدیک تر فرستادند. باشگاهی که قرار بود برای همیشه خانه او باشد و هنگامی که اولین گل او به ثمر رسید، خسوس خیل شاید فکر می کرد بزرگترین اشتباه تاریخ اتلتیکو مادرید را رقم زده است؛ باهوش، گلزن، تکنیکی، تاکتیک پذیر، وفادار، "رائول گونزالس بلانکو"...
"بازی را باخته بودیم، با این نتیجه شرایط برای ما در لالیگا مشکل می شد. پیش من آمد و گفت: 'مربی، عقب افتاده ایم و خوب بازی نمی کنیم'، گفتم: 'می دانم پسر، باید تیم را برگردانم.'
-خب پس مرا بفرست داخل!
چاره ای نداشتم، او را به میدان فرستادم. بهتر از هیچ بود. نتیجه مشخص بود. بازی را بردیم! همیشه همین بود. تا بازی گره میخورد می آمد پیش من، می گفت به من بازی بده تا بازی را ببری؛ می دانستم دروغ نمی گوید. هروقت بازی می کرد یا گل می زد، یا پاس گل می داد یا مدافع حریف را به دنبال خود می کشید تا هم تیمی اش گل بزند."
خورخه والدانو جوان 17 ساله را اینگونه توصیف می کند! همان که از آکادمی منحل شده اتلتیکو به کاستیا پیوسته بود. والدانو نمی توانست استعداد او را نادیده بگیرد. هر چه باشد، او بزرگترین شاگرد مکتب "منوتیسم" است. مکتبی که بازیکنان خوش تکنیک در آن حرف اول را می زنند و هیچکس در سرتاسر اسپانیا، فروغ "تبعیدی جنوب شهر" را نداشت.
شروع داستان او پر از معنی بود. از انتخاب شماره اش، از اولین گلش، چه در لباس عشق، چه در پیراهن تیم ملی. داستان او قرار بود متفاوت تر دنبال شود.
خوان اسنایدر به رئال ساراگوسا پیوسته بود. شماره 7 تیم خالی شده بود و دو ورودی پر سر و صدای فصل، یکی لادروپ بود که شماره 10 را بر تن کرد و دیگری فرناندو ردوندو که او هم 6 را انتخاب کرد. هیچکس حاضر نمی شد ریسک کند و پیراهنی که "ال بوتره" در آن درخشیده بود را بر تن کند. 7 افسانه ای، اما نمی توانست خالی بماند. والدانو یکی از آن کله شقی های آمریکای جنوبیش را رو کرد. شماره 7 را به نام بازیکنی کرد که هنوز در آکادمی توپ می زد. چه کسی حتی فکرش را هم می کرد که شماره 7 برای همیشه به نام او بماند؟!
اولین گلش، دربی مادرید، در مقابل چشمان خسوس خیل، در مقابل تیمی که او را تبعید کرده بود. پاس از نابغه دوران، میشل لادروپ؛ او هم تبعیدی بود، از بندر شرقی به پایتخت! از نابغه زمان به نابغه آینده، از میشل به رائول، از سوپر پاس تا سوپر گل، از تبعیدی ها تا قهرمانان "لوس بلانکوس"، هیچ افسانه ای نمی توانست از این خوش آواتر و خوش صداتر سروده شود. رائول مسیر را آغاز کرده بود، مسیری که در پایان، نوای "رائول مادرید" را سر می داد.
برنابئو هم او را شناخته بود. تعظیم رویایی و فراموش نشدنی او برای برنابئو فاصله زیادی تا پرده از رخ کشیدنش نداشت. کافی بود گل دوم خود را به ثمر برساند تا در مقابل سکوها زانو بزند و احترام خود را نثار "مادریدیسمو" کند. دنیا شاهد بود که پس از هوگو سانچز، برنابئو هیچگاه اینچنین فریاد شادی را سر نداده بود. فریادی که در فصل اول تنها 10 بار سر داده شد. اما آنقدر ادامه پیدا می کرد که هیچکس در تاریخ به آن نرسیده بود. اولین فصل، اولین گل در لیگ قهرمانان اروپا، اولین قهرمانی در لالیگا، گویی حتی تقدیر هم می خواست او را بزرگ تر و خاص تر از بقیه نشان دهد.
شماره 7 از او موقتاً گرفته می شد. اما جای دوری نمی رفت. 7 برای همیشه با نام او یکی می شد. 18 سال داشت. 26 گل به ثمر رساند. 19 تای آنها سهم لالیگا بود و 6 تایش هم اروپا و آن یکی هم برای جام حذفی. فصل خوبی نبود. نه توفیقی در اروپا و نه رتبه ای درخور در لالیگا. اما فصل بعدش با قهرمانی جبران می شد. 21 گل لالیگایی او سهم غیر قابل انکار رائول 19 ساله را نشان می داد.
وقتی کابوس 32 ساله فراموش شد، وقتی پس از 32 سال رئال مادرید به جایگاهی برگشت که گویی برای همیشه آن را برای خود کنار گذاشته، همانقدر که از نقش دیوار مانند کاپیتان سانچیس و خداحافظی رویایی او گفته می شد، همان اندازه که شاهزاده ردوندو به عنوان بهترین بازیکن نبرد فینال مدح نثارش می شد، هر چه قدر از زیباییِ سر توپی که کل تورین به یک سمت رفت و میاتوویچ با توپ به سمت دیگر تعریف می شد، به همان اندازه به نقش رائول 20 ساله اشاره می شد. آمار دروغ بزرگی می گفت. فقط 10 گل در لالیگا و 2 گل در اروپا. آمار اما هیچگاه به پای عملکرد او نمی رسید.
در تیم ملی هم غوغا به پا می کرد. داستان باز هم معنا دار، اولین پاس گلش را باز از سوی یک نابغه دریافت می کرد. در روز چهاردهم ماه، مقابل یوگسلاوی. پپ گواردیولا فرستاد، رائول شوت زد، کاتالونیا پاس داد، کاستیل گل زد، اسپانیا پیروز شد. دو بار پیاپی در تیم ملی پوکر کرد تا رکورد دار باشد. دورانش در تیم ملی به تراژدی می مانست! 2000 و 2006 نتوانست حریف زیدان شود، 1998 و 2004 با درخشش زوبی زارتا و کانیزارس نتوانست حتی مرحله گروهی را پاس کند و 2008، هنگامی که تیم ملی اسپانیا متحد تر از هر زمان دیگر نشان می داد و رائول هم از سوی اسطوره های افسانه ای لالیگا به عنوان بهترین بازیکن فصل انتخاب شده بود، به شکل بهت آور نامش پشت سر بویان کرکیچ قرار گرفت. اما آنقدر خوب بود که پپ پس از سریال موفقیت های اسپانیا، باز هم او را بهترین بازیکن تاریخ لاروخا معرفی کرد. او حقیقتا درخشیده بود.
داستان او اما در رئال مادرید ادامه پیدا می کرد. از فرار 70 متری و دریبل ناز کشویی و قهرمانی اروپا با طعم آقای گلی تا شلیک رویایی به قلب جدایی طلبان شرقی و بغل پایی که گویی بوت دلش نمی آمد آن را مهار کند. از هتتریک در قهرمانی اروپا و تبدیل شدن به آقای اروپا تا دانسته شدن به عنوان بهترین بازیکن تیم کهکشانی از سوی سر الکس فرگوسن. آقای گل اروپا و آقای گل تیم اول اروپا شد و همیشه، پس از هر گل، خوشحالی جاودانه خود را نثار جایگاه حلقه ازدواجش می کرد. افسانه "رائول مادرید" را کامل کرد، راهی دیار روهر شد تا ماموریت ناتمام خود را در اروپا به اتمام برساند. آلمان های سرد را چنان شیفته خود کرد که دو سال بعد، پیراهنش را، همان 7 افسانه ای را بایگانی کردند. حتی اعتراف بارسایی ها هم شنیدنی بود وقتی اعتراف می کردند که: "با رائول خاطره ها دارند!" ماموریت او، چه درخشش در فوتبال بود و چه فتح قلب ها، در هر صورت او موفق بود!
به خانه برگشت، همان 7 را پوشید، همان بازوبند را بر بازو بست. گل زد، تعویض شد. پادشاه اما باید در آخرین نبرد، جانشینانش را مشخص می کرد. قدیس، بازوبند را به ارث برد. خود میراث دار آن را بر بازوی میراث بر محکم کرد. 7 افسانه ای را از تن در آورد و بر تن ولیعهد پوشاند. نشانه ها غیر قابل انکار بودند. هر دو دشمن را به سکوت دعوت کرده بودند. هر دو با یک چشم برای رئال مادرید گل زده بودند. کریستیانو رونالدو پادشاه جدید مادرید لقب گرفت. تاج پادشاهی از سوی پادشاه سابق به او اهدا شد. پادشاهی که برای همیشه در قلب "مادریدیسمو" جا داشت.
امشب قرار است رکورد آقای اروپا به دستان مطمئن دیگری سپرده شود. امشب، آقای گل اروپا از پادشاه سابق، به پادشاه فعلی مادرید می رسد. خود او جانشینش را انتخاب کرده بود. هیچکس بهتر از خودش نمی توانست جانشینانش را بشناسد و انتخاب کند. دل های مادریدیسمو آشوب است. از یک سو، بر نمیتابد رکورد رائول شکسته شود، از سوی دیگر، جانشین و انتخاب خود رائول، کریستیانو است که قرار است صاحب رکورد شود. هر اتفاقی بیفتد، این رئال مادرید است که سرفرازانه بار دیگر، غرور خود را فریاد می زند و پرچم خود را بالاتر از کائنات، تا خود آسمان بالا می برد. پسر نیک برنابئو، برای همیشه در قلب فوتبال جاویدان شده است. شاید امشب، ماموریت حقیقی "رائول مادرید"، به پایان برسد و جاودانگی خود را در بزرگترین کتاب فوتبال، رئال مادرید، ثبت کند.
نوشته احسان آزرمی، نویسنده افتخاری طرفداری