ز چشم مست تو امید خواب میبینم |
تو خوش بخفت که ما را امید خفتن نیست
|
به دیدن تو قناعت نمیتوانم کرد
|
حکایتی دگرم هست و جای گفتن نیست |
مدتی پیش نسخه ای قدیمی و نفیس از کلیات سعدی به دستم رسید _البته نیاز شدید به صحافی داشت_ وقتی که این کلیات قدیمی را که مربوط به بیش از ۶۰ سال پیش بود را با کلیات خودم _ که چاپ سال ۱۳۹۹ است_ مقایسه کردم متوجه شدم که بخش هایی از کتاب کاملا حذف و سانسور شده، در انتهای کتاب بخش کوچکی بود با عنوان "خبثیات و مجالس الهزل" که البته از قبل کمابیش از وجود آن آگاه بودم اما به لطف سانسور و ممیزی از آن بخش بجز نام چیز دیگری نمیدانستم، به همین علت برآن شدم تا در مورد هزل در ادبیات خصوصا در شعر فاخر سعدی چند خطی بنویسم کما این که این که این موضوع به دلیل تابو شماری و قدیس سازی کاملا سربسته و مهجور مانده.
هزل در لغت به معنای طنز، شوخی و سخنان بیهوده است و معمولا در ذهن مخاطبان ادبیات فارسی با معنای اشعار و نوشته های عریان و عموما جنسی گره خورده، به طوری که در نگاه اول چنین به نظر می آید که شاعر بی پرده کلمات رکیکی را در قالب نظم و نثر ریخته و به دلیل تابو انگاری این اشعار و نوشته ها معمولا از مجموعه اثار شعرا و نویسندگان ما حذف شده.
جای تاسف است که اثر تاریخی و گنجینه ای ادبی را با فیلتر منکرات میسنجیم و به همین دلیل حکم میکنیم که نه! لابد این اشعار از خود شاعر نیست چرا که سعدی که ما میشناسیم چنین بی پرده سخن نمیگوید، هنگامی که محمد علی فروغی کلیات سعدی را تصحیح کرد و طبع رساند به همین دلیل هزلیات را از مجموعه حذف کرد و این روند تا امروز ادامه یافته.
البته که این شرم انگاری و تابو شماری مختص امروز و دیروز نیست در طی تاریخ نیز تعداد زیادی از علما، شعرا، روحانیان و غیره هم به مخالفت با هزل پرداخته اند برای مثال ناصر خسرو گفته است:
مکن فحش و دروغ و هزل پیشه |
مزن بر پای خود زنهار تیشه |
یا اوحدی سروده است:
هزل آبت ز رخ فروریزد |
وز فزونیش دشمی خیزد |
و یا منیجک ترمذی:
محال رانتوانم شنید و هزل و دروغ |
که هزل گفتن کفر است در مسلمانی |
اما جنبه کشش این اشعار به حدی است که گاه شعرایی مانند سنایی یا مولانا که هزل سرا نیستند هم در شعر خود از الفاظ صریح جنسی استفاده میکنند تا معنانی اخلاقی را برسانند.
*برای مثال رجوع کنید به شعر کنیزک و خاتون مولانا.
چنان که خود مولانا گفته است:
هزل تعلیم است آن را جد شنو |
تو مشو بر ظاهر هزلش گرو |
هر جدی هزل است پیش هازلان |
هزلها جدّ است پیش عاقلان |
به اصل مطلب برگردیم یعنی "خبثیات و مجالس الهزل" سعدی، چنان که گفتم هزلیات در انتهای کلیات حدود ۳۰ صفحه را شامل میشود مشتمل بر مقدمه ای کوتاه و چند سطری، اشعار پراکنده، چند مجلس به حالت خطابه و در انتها مضحکات است، سعدی خود در مقدمه میگوید "الهزل فی الکلام کالملح فی طعام" یعنی "هزل در سخن مانند نمک در غذا است"
ترجمه متن بالا (مقدمه سعدی بر هزلیات) : سعدی رحمت الله علیه گفت که بعضی از بزرگان مرا ملزم کردند تا کتابی در هزل برایشان بنویسم به شیوه سوزنی، من به ایشان جوابی ندادم پس تهدید به قتل کردند بخاطر همین جواب امر ایشان را اجابت کردم و این ابیات را سرودم و من پناه میبرم به خدای بزرگ (برای سرودن این ابیات) این فصلی است به شیوه هزل و این شیوه را بزرگان فضل ایراد نمیگیرند برای آن که هزل در سخن مانند نمک در غذا است این کتاب مطابیه است و از خدا توفیق میخواهم.
البته سعدی بجز در هزلیات در گلستان هم بعضا از سخنانی که توده مردم آن را زشت و خلاف اخلاق میشمارند استفاده کرده برای مثال داستانی در باب دوم گلستان (در اخلاق درویشان) حکایت ۲۷ امده با این مضمون:
یکی را از بزرگان بادی مخالف در شکم پیچیدن گرفت، و طاقت ضبط آن نداشت و بیاختیار از او صادر شد. گفت: ای دوستان مرا در آنچه کردم اختیاری نبود و بزهی بر من ننوشتند و راحتی به وجود من رسید، شما هم به کرم معذور دارید. |
شکم زندان باد است ای خردمند
|
ندارد هیچ عاقل باد در بند
|
چو باد اندر شکم پیچد فروهل
|
که باد اندر شکم بار است بر دل |
متاسفانه دلایلی که خود بهتر میدانید_گزارش خوردن و احتمال پاک شدن پست_ قادر به نقل کردن قسمت های زیادی از خبثیات و مجالس الهزل نیستم پس ناچارا به ذکر چند نمونه اکتفا میکنم:
گفتم که بیا پیش من ای حور نژاد |
گفتا که بیار تا چه ام خواهی داد؟ |
گفتم که دعا کند به تو مادر من |
گفتا به دعای مادرم خواهی گ*د؟ |
نمونه دیگر:
سرو قد تو خمیده کی خواهم دید؟ |
لعل لب تو مکیده کی خواهم دید؟ |
پیراهن تو به تن خیالی دیدم |
شلوار تو را کشیده کی خواهم دید؟ |
نمونه دیگر:
آمد به نماز آن صنم کافر کیش |
ببرید نماز مومنان و درویش |
میگفت امام مستمند دل ریش |
ای کاش وی از پس بدمی من از پیش |
نمونه دیگر:
روی زیبا و جامه دیبا |
عرق و عود و رنگ و بوی و هوس |
این همه زینت زنان باشد |
|