«اسب سرباز نجیبی است»
جنگ دو سو دارد. هر کس از دستش برآید دیگری را میکشد. ارادۀ کشتن ویژگی مشترک همۀ جنگها، همۀ طرفهای جنگ و همۀ آدمهای درگیر جنگ است. گلوله به قصد کشتن شلیک میشود، نام آن را چه تلاش برای دفاع بنامیم و چه تقلا برای پیروزی. اما تا اوایل قرن بیستم موجودات دیگری هم بودند که بار اصلی جنگها بر دوششان بود، بیآنکه از کشتن و ارادۀ آدمکشی هیچ بدانند. تا پیش از مکانیزه شدن جنگها، اسبها بار اصلی جنگ را به دوش میکشیدند. با موتوریزه شدن ارتشها اسبها رفتهرفته از میدانهای نبرد رهیدند. اما یک نکتۀ اساسی در این میان وجود دارد: حذف اسبها از جنگ فرایندی بلندمدت بود و در یک دوران گذار هم ارتشها تا حدی موتوریزه و مکانیزه شده بودند و هم اسبها همچنان عنصر مهمی در جنگ بودند. این دوران گذار خاص، دقیقاً مصادف با جنگ جهانی اول بود و همین گیر کردن در مرحلۀ گذار رنجهای فراوانی برای اسبها در پی داشت. بگذارید با مثال توضیح دهم دقیقاً چه شد...
برای مثال، لشکرهای آلمان در آغاز جنگ جهانی اول تنها ۲۳.۰۰۰ کامیون در اختیار داشتند که به دلیل کمبود لاستیک بیشترشان مجهز به چرخهای آهنی بودند و در نتیجه کارایی پایینی داشتند. از این رو، ذخیرۀ اسب به مراتب مهمتر بود. اما اسب موجود زنده است و مانند انسان، یعنی مانند سربازان، به تغذیۀ مناسب نیاز داشت و مشکل آلمان در سالهای پایانی جنگ سوءتغذیۀ اسبهایش بود. فرماندهان نظامی آلمان اسبها را بخشی از نیروهای ذخیره میدانستند و هر کس اسب داشت باید آن را ثبت میکرد تا مانند نیروی انسانی در زمان لازم به خدمت فراخوانده شود.
حتماً میگویید اسبها همیشه در جنگها بودند، از ابتدای تاریخ! اما برای اینکه به مشکل پی ببرید به این آمار تکاندهنده توجه کنید: در جنگ آلمان و فرانسه در سالهای ۱۸۷۰ـ۱۸۷۱ تنها ۸.۴ درصد از کشتههای آلمان زیر آتش توپخانه جان باخته بودند، در حالی که ۴۵ سال بعد در جنگ جهانی اول این رقم به بیش از ۵۸ درصد رسید! یعنی بیش از نیمی از سربازان زیر آتش توپخانه مردند و این آتشباری برای سربازان و اسبها به یک اندازه مرگبار بود. در واقع، به طور خلاصه، اسبها در جنگی نیمهموتوریزه و نیمهمکانیزه گیر افتاده بودند.
یکی از رقتانگیزترین لحظهها در این ارتباط در «جنگ شیمیایی» بود. استفاده از سلاح شیمیایی برای نخستین بار در جنگ جهانی اول رخ داد. در نبرد ایپر (در بلژیک) آلمانیها برای نخستین بار از سلاح شیمیایی در ابعاد گسترده استفاده کردند. در بیستودوم آوریل ۱۹۱۵، گاز کلر از حدود پنج هزار کپسول فولادی آزاد شد که باد شرقی آن را به سوی خطوط دشمن میبرد. فرانسویها در برابر این سلاح جدید هیچ آمادگی نداشتند. حدود ۶۲۵ سرباز توان رزمی خود را از دست دادند و حفرۀ کوچکی در خط دفاعی فرانسویان باز شد. اما مشکل بزرگتری هم وجود داشت: خود آلمانیها نیز برای این نوع جنگ آمادگی نداشتند. در آن زمان ماسکهای شیمیایی هنوز وجود نداشت، به گونهای که هنوز نمیتوانستند از سربازان خود در برابر گاز شیمیایی بهکاررفته محافظت کنند. چنین بلایی سر انگلیسیها آمد!
چند ماه بعد، در سپتامبر ۱۹۱۵، فرماندهان انگلیسی امیدوار بودند با گاز کلر بتوانند خطوط آلمان را بشکند. اما طبیعت، متحد نامطمئنی از کار درآمد: جهت باد چرخید و شمار زیادی از سربازان بریتانیایی قربانی حملۀ شیمیایی خودی شدند!
حتماً تا اینجا حدس زدهاید که چه میخواهم بگویم: حملۀ شیمیایی برای سربازان و اسبها به یک اندازه مرگبار و آسیبزا بود، به سیستم تنفسی یا پوست اسبها آسیب مرگبار میزد. اما باز هم شمار اسبهایی که بر اثر سلاح شیمیایی تلف شدند اندک بود. رقم تلفات کلی اسبها تکاندهنده و مهیب است! در نبرد جهنمیِ وِردَن در فرانسه تنها در یک روز هفت هزار اسب کشته شد. بریتانیا در طول جنگ ۴۸۴.۰۰۰ اسب از دست داد! افزون بر این، دامپزشکی ارتش بریتانیا در طول جنگ بیش از ۷۲۵.۰۰۰ اسب را مداوا کرد.
وقتی خمپارهای در لولۀ توپ قرار میگرفت و چاشنی چکانده میشد، دیگر تمایزی میان انسان و اسب نبود. هر دو با هم قربانی میشدند. اما اسبهایی که میمردند نه میدانستند میهن چیست و نه تفاوت قدرتهای متفقین و دولتهای مرکز را میدانستند. وقتی جنگ تمام شد، غنیمتها که تقسیم شد، جنگسالاران یادشان نمیآمد چند میلیون اسب کشته شده است. کسی هم برای اسبها مرثیهای نمیخواند. کسی نبود بگوید اسب حیوان نجیبی است، نجیبتر از انسان...