حمید مطهری هافبکی خوشفکر و طراح بود. از آنها که این روزها به «پلی میکر» معروف شده اند. از آخرین محصولات زمین های خاکی میدان خراسان. در «وحدت» تهران چهره شد. همان تیم سختکوشی که روزگاری گربه سیاه سرخابی ها بود. در زمان «یورگن گده» برای تیم ملی امید بازی کرد. هجده ساله بود که چشم آری هان سرمربی وقت تیم ملی را گرفت و به تیم ملی بزرگسالان دعوت شد اما نه آری هان در تیم ملی ماند و نه حمید مطهری. او کنار جواد منافی و کریم باقری از بهترین استعدادهای فوتبال ایرانی بود که از این جمع، تقدیر با کریم باقری مهربان تر تا کرد؛ در بوندسلیگا و لیگ برتر انگلستان بازی کرد و به یکی از بهترین هافبک های تاریخ فوتبال ایران تبدیل شد. مطهری و منافی اما آنقدرها خوش اقبال نبودند. اولی به سبب آسیب دیدگی و دومی به دلیل تصادفی شدید، ناگزیر به آویختن کفش ها شدند. امان از بازی های روزگار.
هنوز حسرت در نگاه و گفتار مطهری پیداست. هنوز رویای ستاره شدن می بیند. هنوز خیال می کند با تشخیص به موقع و بعضی درمان های نه چندان پیچیده می توانست به میدان باز گردد. دل کندن از فوتبال و هیجان مستطیل سبز هیچ وقت آسان نبوده است. آن هم درست در روزهایی که باید یک ورزشگاه نامت را فریاد کند. در هر حال فوتبال همیشه بر مدار عدالت نیست. مثل تقدیر. مثل زندگی.
اوایل دهه هشتاد، پس از چند سال خانه نشینی به دعوت مجید جلالی به فوتبال باز می گردد. پیشنهاد «آقا معلم» برای شروعی دوباره، این بار در کسوت مربی؛ در پاس و صبا باتری. بعدتر در راه آهن دستیار «ارنی برندز»، کربکندی و تارتار می شود. یک چند به عنوان سرمربی، امیدهای پرسپولیس را هدایت می کند و مجددا در سایپا و پیکان و چند هفته ای هم نساجی کنار جلالی قرار می گیرد. در نهایت به گل محمدی می رسد؛ در شهرخودرو. کسب نتایج درخشان در مشهد، با تحولات پسا برانکو همراه می شود. همه چیز برای بازگشت به پرسپولیس فراهم است. انصاری فرد به رغم صدرنشینی سرخ ها، کالدرون آرژانتینی را برکنار می کند. بازگشت به خانه در میانسالی. در لباس دستیار شماره یک. از او جز خاطره ای محو در یاد هواداران باقی نمانده است. جوانترها اصلا او را به جا نمی آورند. حمید جایی همین حوالی رویاهای جوانی اش را جا گذاشته است. آرزو می کند این بار خوش اقبال تر باشد. خوش اقبال تر هم هست. شروع طوفانی پرسپولیس، دوبار فتح لیگ و رسیدن به فینال آسیا، سبب محبوبیت تصاعدی کادر فنی می شود.
می گویند «مغز متفکر» کادر فنی گل محمدی است. ادبیات متمایزش او را به چهره شاخص مصاحبه ها تبدیل می کند. جنتلمن و خوش صحبت است. با انگیزه و روحیه بخش سخن می گوید و از عبارات و استعاره های منحصر به فرد استفاده می کند. حال پرسپولیس خوب است و هر حرکتی از کادر فنی زیبا، خواستنی و قابل دفاع به نظر می رسد. تا این که فصل بیست و یکم از راه می رسید. سرخ ها در آستانه کسب رکورد دیوانه وار «دبل هت تریک» متوقف شده اند. قهرمانی پس از پنج سال از دست می رود. در این احوالات کسی حوصله «واژه درمانی» آقای دستیار را ندارد. گاه بیش از حد و بازی با کلمات به نظر می رسد. حالا در بحران محبوبیت؛ تکیه کلام هایش به پای ثابت کلیپ های طنز تبدیل شده اند. برای دومین بار بی رحمی و بی وفایی های فوتبال را تجربه می کند. دوباره وقت رفتن است. خودش می گوید قبلا هم پیشنهادهایی برای سرمربیگری در لیگ برتر داشته؛ اما ماندن در خانه سرخ را ترجیح داده است. این بار اما پیشنهاد نساجی را می پذیرد. پس از دو دهه کسب تجربه؛ به مرد اول نیمکت تبدیل می شود. قهرمان جام حذفی او را فراخوانده است. میدانی سخت برای اثبات شایستگی. برای اعاده حیثیت. فرصتی برای اشتباه وجود ندارد. لغزش و ناکامی؛ او را برای همیشه به «مرد دوم» تبدیل خواهد کرد. کسب نتیجه اما سکوی پرتابی برای جاه طلبی های بزرگتر و رویاپردازی های دور و درازتر است.
لیگ با قرعه ای سخت آغاز می شود. میزبانی از مس رفسنجان در نقش جهان. شاگردان مطهری به لطف دو اشتباه تأثیرگذار داور از شکست می گریزند. بازی دوم در برابر سپاهان مدعی است. باز هم در نقش جهان. آن ها در هر صورت میهمان هستند. وطنی مدت هاست که تحت تعمیر است. این بار اشتباه داوری به زیان نساجی است. داور خطای منجر به اخراج گلر حریف را ندیده است. مطهری اولین شکست را دشت می کند. سومین بازی تقابل با ملوان است. حتی آماده شدن «وطنی» و حضور نوبرانه هواداران، سبب پیروزی در «دربی شمال» نمی شود. توقف مقابل ملوان و سپس پیکان. مساوی پشت مساوی. در مصاف پیکان؛ داور ظاهرا پنالتی نساجی چی ها را ندیده است. حمید آنقدر عصبانی است که توان حرف زدن ندارد. از جملات انگیزشی خبری نیست. «ذهن برنده خواه» خشمگین به نظر می رسد. او حالا احوالات یحیی را بهتر درک می کند. کاش او هم دستیاری با قوه بیان قوی داشت؛ آنوقت ناگزیر به انتخاب «پایانِ باز» برای مصاحبه های بعد از بازی نمی شد.
در هفته پنجم بالاخره عروسی به «شهر خسته» می رسد. قربانی؛ مسِ تازه لیگ برتری شده کرمان. رنگ به رخسار و شور به جملات مطهری بازگشته است. او بازیکنانش را «کماندوهای ستاره دار» می نامد. فوتبال اما با کسی شوخی ندارد. مغرورها را به سخت ترین شکل مکافات می کند. همانطور که «کماندو» های حمید در کمین پسران آبی گرفتار می شوند. حاصلش یک کابوس نود دقیقه ای در آزادی؛ زیر نگاه بی ترحم هواداران استقلال. آن ها شکست پرسپولیسی قدیمی را جشن گرفته اند. تیم مطهری انواع اشتباهات دفاعی را مرور می کند. طعنه خبرنگاری که از آینده شغلی اش می پرسد؛ داغ شکست را چند برابر کرده است. آقای مربی از شیطنت خبرنگار عصبانی می شود و به شکلی «غیر حرفه ای» از او می خواهد که «حرفه ای» باشد. در بازگشت از آزادی با خود فکر می کند؛ کاش در همان پرسپولیس مانده بود. کاش مرد شماره دو باقی می ماند و حرف های قشنگ، قشنگ می زد. به قول کیمیایی عزیز «جملات ویترینی». چقدر فاصله اوج و حضیض اندک است.
لیگ به خاطر تیم ملی تعطیل می شود. فرصتی مغتنم برای بازسازی روحیه و ترمیم خط دفاع. شاگردان مطهری در شروع دوباره؛ تیم دوست داشتنی مهاجری را به توپ می بندند و با ذوب آهن «چغر» تارتار مساوی می کنند. با این حال شگفتانه مردان «شهر خسته» هنوز در راه است. نساجی چی ها که آشکارا روحیه از دست رفته را بازیافته اند، در سیرجان بر گل گهر صدرنشین غلبه می کنند و در «وطنی» با پیروزی بر فولاد؛ نه تنها آخرین خط تیره جدول را پاک کرده اند؛ بلکه با 16 امتیاز در همسایگی بالانشینان سنتی لیگ قرار می گیرند. ده امتیاز و تنها یک گل خورده در چهار بازی اخیر. خبر خوب استحکام و انسجام دفاعی است. نساجی پس از فاجعه آزادی؛ تنها یک بار متوقف شده است. علاوه بر این؛ آن ها دومین خط حمله برتر لیگ را در اختیار دارند.
مطهری قبل ترها گفته بود دلبسته «آریگو ساکی» ایتالیایی است. حالا تیمش به دلبستگی هایش نزدیک تر شده است. او به تدریج نشان می دهد جز صحبت از «ذهن برنده خواه»، «قلمرو شیر» و «کماندوهای ستاره دار» داشته های دیگری هم دارد. ادامه نمایش های قابل قبول، ثبات در نتیجه گیری و اعتماد به نفس بیشتر، فوتبال ایرانی را به داشتن یک مربی خوشفکر امیدوار می کند. او راه درازی تا تثبیت جایگاه جدید در پیش دارد. مرد، هنوز شبها خواب نیمکت پرسپولیس را می بیند.