مطلب ارسالی کاربران
تصنیف وطن همایون شجریان
دانلود و پخش تنها با قطع کردن فیلترشکن امکانپذیر است.
وطن! وطن! نظر فکن به من که من
به هر کجا، غریبوار که زیر آسمان دیگری غنودهام (=خوابیدهام)
همیشه با تو بودهام همیشه با تو بودهام
اگر که حال پرسیام تو نیک میشناسیام
من از درون قصهها و غصهها برآمدم
[حکایت هزار شاه با گدا
حدیث عشق ناتمام آن شبان به دختر سیاه چشم کدخدا
ز پشت دود کشتهای سوخته درون کومه های سیاه
ز پیش شعلههای کورهها و کارگاه
تنم ز رنج، عطر و بو گرفته است
رخم به سیلی زمانه خو گرفته است
اگر چه در نگاه اعتنای کس نبودهام
یکی ز چهرههای بیشمار تودهام]
چه غمگنانه سالها که بالها زدم به روی بحر بیکنارهات
که در خروش آمدی به جنب و جوش آمدی
به اوج رفت موجهای تو
که یاد باد اوجهای تو
[در آن میان که جز خطر نبود
مرا به تختهپارهها نظر نبود
نبودم از کسان که رنگ و آب دل ربودشان
به گودهای هول
بسی صدف گشودهام
گهر ز کام مرگ در ربودهام
بدان امید تا که تو دهان و دست را رها کنی
دری ز عشق بر بهشت این زمین دل فسرده واکنی
به بند ماندهام شکنجه دیدهام
سپیده هر سپیده جان سپردهام
هزار تهمت و دروغ و ناروا شنودهام
اگر تو پوششی پلید یافتی
ستایش من از پلید پیرهن نبود
نه جامه، جان پاک انقلاب را ستودهام]
کنون اگر که خنجری میان کتف خستهام
اگر که ایستادهام و یا ز پا فتادهام
برای تو، به راه تو شکستهام
[اگر میان سنگهای آسیا چو دانههای سودهام
ولی هنوز گندمم غذا و قوت مردمم
همانم آن یگانهای که بودهام]
سپاه عشق در پی است شرار و شور کار ساز با وی است
دریچههای قلب باز کن سرود شب شکاف آن ز چار سوی این جهان
کنون به گوش میرسد من این سرود ناشنیده را به خون خود سرودهام
[نبود و بود برزگر را چه باک اگر برآید از زمین
هر آنچ او به سالیان فشانده یا نشانده است]
وطن! وطن! تو سبز جاودان بمان که من
پرندهای مهاجرم که از فراز باغ با صفای تو
به دوردست مه گرفته پر گشودهام