ساعی هری پاتربخونیم یه شعر از دوست خوبم بدر الدین هاری مغربی:
کیریس ! تكرار غريبانه ي روزهايت چگونه گذشت
وقتي روشني کودهایت
در پشت پرده هاي مه آلود چمن های اولدترافورد پنهان بود؟
با من بگو از لحظه لحظه هاي مبهم استخر
از تنهايي معصومانه ات در آغوش بَدر
آيا مي داني كه در هجوم بَدرها و غم هايت
و در گير و دار ملال آور دوران کوددِهیَت
حقيقت زلالي در کنار نقطه پنالتی نهفته بود؟
کیریس !
اكنون آمده ام تا دستهايت را
به پنجه طلايي بدرهاری بسپاري
و در آبي بيكران استخر خانه اش به پرواز درآيي
و اينك کیریس، شكفتن و سبز شدن در انتظار توست... وقتی مملو از کودهای فراوانی...