سلام،به چهارمین قسمت نماوا خوش اومدید.
بعد از مدتها دارم برای نماوا پستی جدید میذارم.حتی خودمم یادم رفته بود که چنین پروژه ای رو شروع کردم.
* * *
استیون دالدری کارگردانیه که خود من هم خیلی دوستش دارم هم واقعا قبولش دارم.استیون دالدری ای که کل کارنامه ش در 5 فیلم بلند و یک فیلم کوتاه خلاصه میشه.و با همین فیلموگرافی 3 نامزدی آکادمی اسکار رو در کارنامه ش داره.علاوه بر نامزدی ها و جوایز معتبری در جشنواره های بفتا،کن و غیره گرفته.نمیگم کم نظیره،در واقع بی نظیره.چنین موردی رو سراغ دارید؟من که سراغ ندارم.البته تعجبی هم نداره.دالدری کارگردان تئاتر بوده و سابقه هنری قدرتمندی داره.به خوبی از فضا و فضاسازی اطلاع داره و میدونه آثارش رو چطور بسازه که بیننده میخکوبش بشه.از بیلی الیوتِ زیباش تا شاهکار ساعت ها یا کتاب خوان که همیشه رو شیفته کرد و در نهایت "فوق العاده بلند و به شدت نزدیک".
هر سال در کشورهای مختلف اتفاقات یا بهتره بگیم بلایای زیادی اتفاق می افته.بعضی ها زیادی مهم و بعضی ها هم کم اهمیتن یا حداقل عموم بهش توجهی نمی کنن.سیل،زلزله،حادثه هایی از نوع طبیعی یا انسانی از ترورها تا خیلی اتفاقات دیگه.کشورهای مرفه و جهان اولی از این موارد کمتر دارن ولی خوشبختانه یا بدبختانه ما از این موضوعات برای ساخت آثار اجتماعی زیاد داریم.
دقیقا همین جا هست که کسانی مثل دالدری پیدا میشن و حرفی رو که باید میزنن.میان و وقایعی که نباید فراموش بشن رو یادآوری می کنن اون هم به بهترین شکل ممکن.دالدری میاد اتفاقی که سال 2003 دل همه ی آمریکایی ها رو شکوند به بهترین شکل به تصویر می کشه که نامزد تقریبا تمام جشنواره های ممکن میشه.حالا دقیقا برعکسش در کشور ما این وقایع مهجور می مونن یا اگر به تصویر هم کشیده بشن عقیم و بی تاثیرن.از وقایع تلخ جنگ ایرن و عراق تا اتفاقات سیاسی اجتماعی که تازه الان و نهایتا از شروع دهه 90 سینمای ایران جرئت حرف زدن ازش رو پیدا می کنه و در گذشته این آثار انگشت شمار بودن که از قضا بایکوت هم میشدن(مثل مارمولک).
مثلا سینماساز میاد و سعی می کنه حادثه تلخ سردشت رو تصویرسازی کنه ولی افتضاحی میسازه که هیچ تاثیر خاصی نداره و فقط این رویداد رو کم تاثیر می کنه و نتیجه ش میشه فیلم درخت گردو.اگر اتفاقاتی که در طول این سالها در ایران افتاده در ایالات متحده می افتاد چند فیلم براش ساخته میشد؟ آیا بازهم استیون اسپیلبرگ به سراغ هولوکاست میرفت تا فهرست شیندلر بسازه؟قطعا نه چون اونقدر موضوع تلخ برای ساخت آثارش داشت که به سراغ کشورهای دیگه نره.
دقیقا همینجاست که ایران امثال دالدری ها رو کم داره.
خب بریم سراغ سکانس منتخب فیلم.
شخصیت اصلی این فیلم که نوجوانی به اسم اسکار هست بعد از گذشت یکسال هنوز نتونسته مرگ پدرش در اثر حادثه 11 سپتامبر فراموش کنه و روند فیلم هم همراه شدن با این پسر و تلاشش برای روبه رو شدنش با واقعیته.
توی یکی از سکانس ها اسکار موضوعی که مدتهاست ذهنش رو درگیر کرده با پدربزرگش مطرح می کنه.اسکار عکسی رو نشون میده که مردی در حال پریدن از برج های دوقلو قبل از برخورد هواپیمای مسافربری هست.اسکار میگه گاهی فکر می کنم این مرد پدر منه و تصور می کنم که بعد از افتادنش از ساختمون چه بلایی سرش اومده و اینکه چندتا پسر مثل من همین فکر می کنن و تصور کردن که این مرد پدرشون بوده.
این همذات پنداری تلخ یکی از چندین سکانسیه که در این فیلم باعث تامل بیننده میشه.خیلی تلخ و خیلی تاثیرگذار.
وقتی صحبت از درام باشه آهنگسازهای زیادی میتونن عرض اندام کنن ولی ساخت موسیقی برای تراژدی بحث دیگه ایه.
در مورد موسیقی آثار تراژدی احتمالا باید به استاد این بخش مراجعه کرد یعنی جان ویلیامز.فردی که موسیقی ماندگار فهرست شیندلر ساخته.
"ویلیامز میگه:موسیقی هنر استفاده از سکوته."
همین جمله کافیه تا بفهمیم تمام لحظات یک فیلم و یک قطعه موسیقی نباید با صدای سازها پر بشه بلکه صدای ساز برای رسوندن لحظات ساکت فعلی به لحظات ساکت بعدیه.
همین توصیه هم باعث میشه که موسیقی آثار تراژیک اونقدرها پرضرب و سنگین نباشه.با علم به همین قضیه ویلیامز برای ساخت موسیقی فهرست شیندلر از یک ساز،یعنی ویولون استفاده می کنه.کاری که الکساندر دسپلا هم با زیرکی انجامش داده و از صدای آرام و کم ضرب پیانو به تنهایی استفاده کرده تا به بهترین شکل موسیقی ای تاثیرگذار بسازه.موسیقی ای که حداقل از نظر من جزو 10 موسیقی برتر آثار تراژیک سینماییه.استادانه و بی نقص.