خاطره بازی با جواد الله وردی و اسماعیل حاج رحیمی پور به بخش دوم و پایانی رسیده است.
به گزارش طرفداری، همانطور که می دانید جواد الله وردی و اسماعیل حاج رحیمی پور میهمان رسانه طرفداری بودند و مهدی حدادپور در گفتگویی با این دو نفر، به خاطره بازی پرداخت و یاد ایام قدیم را زنده کرد.
پیش از این بخش اول این گفتگو تقدیم تان شد، پیشنهاد می شود حالا حتما بخش دوم آن را هم ببینید و بخوانید...
ببینیم چه رو می کنیم ما.
الله وردی:
چیزی رو کن که هم خدا خوشش بیاید هم همه شما.
رهایتان نمی کرد اصغر شرفی، از داخل لاستیک ردتان می کرد سیزده بدر نگذاشت بروید خانه.
الله وردی:
ما را می بردند کجا؟ آبعلی، بعد می گفتند عربده بکشید و خودتان را خالی کنید ما هم عربده می کشیدیم تا خالی شویم. یوگا هشت میلیون و چهارصد هزار حرکت دارد. هیچکس هم تشویقت نمی کند باید به بچه ها یاد دهی، بروی جلو و برای خودتان دست بزنید، هورا آفرین، سی ثانیه نه یک ساعت و نیم بروی آنجا برای خودت دست بزنی. سی ثانیه بروی جلو و از ته دل بخندی و لذت ببری، تمرینات تصویر سازی را به بچه ها بگویی الان آکادمی آژاکس به بچه ها تمرینات cri آموزش می دهد. یاد بگیرند بچه ها، آرامش، تمرکز و تصویرسازی، بازیکن بزرگ آمده و 30 هزار تماشاچی نشسته، از اینجا میاری پایین و تصویر سازی کند، شما فکر کن با مدیرعامل شرکتی قرار داری، بشینی با خودت حرف بزنی برای آنها هم که صدا یک دقیقه ای بیشتر نیست، کتاب مدیر دو دقیقه ای شده مدیر یک دقیقه ای، یک دقیقه گوش می کنی و یک دقیقه هم حرف میزنی. ما با یک مدیر قرار داشتیم رفتیم آنجا بعد از 6 ماه گفت آقا 5 دقیقه وقت داری حرف بزنی من گفتم یک دقیقه وقت می خواهم پنج دقیقه چرا؟ در یک دقیقه به او گفتم و امضا کرد و گفت برو.
چه کسی بود؟
الله وردی:
آقای جیرودی را بگو، رفتیم شب شعر داشت و آخرین نفر قرار بود با ما صحبت کند، داداشش مجری برنامه بود و گفت یک دقیقه وقت داری جواد آقا، گفتم یک دقیقه زیادم هست، من در یک دقیقه چه بگویم. چقدر باید فول اطلاعات باشی که در یک دقیقه صحبت کنی. طرف در 10 ثانیه صد متر می دود، بولت، 9.6 می دود تازه 10 هم نه. صد متر می دود و باید در صد متر صحبت کنی.
این همان است که گفتی سیزده بدر نگذاشته اند برویم خانه.
الله وردی:
آره. اینها را از کجا پیدا کرده اید؟
آقای خسروی، آرشیو عکس و مطلب.
الله وردی:
این دهکده المپیک است یا آزادی؟
آزادی. اما همان دوران عید 57 است و عکس خیلی مهمی است چون آقای حاج رحیمی پور می گفت بزرگترین حسرت من این بود...
الله وردی:
کجاست حاج رحیمی پور؟
نیست دیگر خط خورد به خاطر همان که تلویزیون را کوبید زمین.
الله وردی:
چه جواهراتی اینجا هستند یا امام حسین. یک خاطره بگویم از این عکس. من پاهایم را عمل کرده بودم، جام جهانی رفته بودم بدون مینیسک، تنها بازیکنی هستم که در جام جهانی بوده ام بدون مینیسک. خدا اینها را الکی نگذاشته، اینها واشر است، واشر در فشارهای سنگین باید عین بالشتک کار کند من از اینها نداشتم.
در همان جام جهانی تیم اصلی و تیم ذخیره ها دو گروه می شوند حالا آقا جواد بازی سوم بازی می کند. محمد پنجعلی می گوید در یک صحنه سانتر کردم آقا جواد بلند شد و ملخکی زد در هوا و همه تماشاگران آرژانتینی تشویق کردند و آمدند سمت ما فکر کردند ما تیم اصلی هستیم. آقا جواد از این کارها زیاد کرده ضمن اینکه با شعور بوده شجاع هم بوده. یک خاطره هم بگویم، در یک بازی می پرد بالا که بزند دو دندانش کنده می شود میاید پایین، دکتر زادمهر هم تازه دانشجوی دندان پزشکی شده بوده به او می گوید چه کنم دکتر؟ دکتر می گوید بردار بگذار سر جایش آقا جواد برمی دارد و برعکس می گذارد سرجایش.
الله وردی:
حالا آقا مهدی گفت، ما در جام جهانی دو تیم داشتیم، یک جا من و محمد پنجعلی، علی پروین را پیدا کردیم و چپ و راستش کردیم. گفت بابا من هم تیمی شما هستم و ما گفتیم تهران هم تیمی هستیم اینجا هم تیمی نیستیم.
این داستان را درست می گوید پنجعلی.
الله وردی:
بله جایش هم خالی نباشد.
ملخک یعنی چه؟
الله وردی:
قیچی برگردان. شاید در همه ایران همه قبول کنند بالاخره ما فوتبال در کوچه و پس کوچه های تنگ ناصرخسرو یاد گرفتیم ما فوتبال آکادمیک یاد نگرفتیم با یک علی گروهبان در محل مان بود، او عاشق این بچه ریزه ها مثل ما بود، چهار گام می زد مال گارد ویژه بود، چهار گام می زد می رفت پشت بام چهار متری ما هم انقدر تمرین کرده بودیم می زدیم و می رفتیم سر چهار متری. آن موقع کسی حق نداشت چپ به ما نگاه کند برای اینکه او پشتیبان ما بود، ما به هوای او که روی زمین بود، روی آسفالت جلو و عقب می زد، سر آدم ناقص می شود ما از اینکه اینکار را می کرد انجام می دادیم چون می دیدیم برای او مشکلی پیش نمی آید نمی دانستیم او تکاور است، بعد هم مسئله مهم این بود که ما بچه محله ای بودیم که ترس برایمان معنی زیادی نداشت نه اینکه نترس بودیم ولی کله مان باد داشت، بادی داشت که می خواستیم قهرمان شویم، قهرمانی را دوست داشتیم الان در کتاب ها می نویسند برای اینکه یک بچه ده ساله تا بیست ساله فوتبالیست شود ده هزار ساعت باید کار کند یعنی آن ده هزار ساعت را بخش بر 3650 کنی دو ساعت و خورده ای می شود. ولی مسئله این است که ما از صبح فوتبال تمرین می کردیم تا شب، دو ساعتی نبودیم ما یادم است در همین پارک لاله زمین روزه سه مسابقه می دادیم تازه پول نداشتیم از آنجا برگردیم ناصر خسرو از ته بلوار، پیاده می دویدیم تا خانه مان چه چه و به به و می خندیدیم که مسابقه داده ایم. افطار هم رد شده بود و ساعت 10 شب باید چیزی می خوردیم.
آن موقع هنوز می گفتند جلالیه؟
الله وردی:
بله جلالیه بود.
آقا جواد، اینجا خیلی جوان هستید هر دو نفرتان.
الله وردی:
اینجا خط خوردم.
این بازی های آسیایی تهران است اما داستان مقدماتی 1974 است که در تهران برگزار می شود و تبلیغی است برای بازی های آسیایی. چون علی القائده شما نبودید در بازیهای آسیایی تهران.
حاج رحیمی پور:
چرا بودم ولی جام ایران پایم شکست ولی نگذاشت بروم بیرون اوفارل و در اردو بودم، بعضی عکسها بود که از این چیزها دارم.
آقا جواد شما سال قبلش رفتید المپیک مونیخ اینجا سالی است که در تاج هستید.
الله وردی:
اینجا خط خوردم. داستان دارد. پرویز قلیچ خانی را ببین رفته قایم شده.
حاج رحیمی پور:
اینجا اصلا تیم داستانی است، این یک گروه بودند مثل برادران بیاتی، محمد و محمود، پرویز قلیچ خانی و اینها بودند. کسانی بودند که با تیمسار خسروانی وقت می گذارندند ولی بازیکنان یک طومار درست کردند قبل از استرالیا بعد که بازیکنان امضا کنند. پرسپولیسی ها گفتند نه اینور هستیم نه آنور، بچه های تاج هم امضا نکردند، بچه های عقاب چنتایی امضا کردند. اصلا بلبشویی بود و یک تیم خوب از نظر فنی ولی از نظر مدیریت افتضاح یعنی باورتان نمی شود رفتیم استرالیا متاسفانه جواد آقا خط خورد ولی رفتم من، اصلا نیاز نبود یک هفته قبل از آن بازی با نیوزلند دیدار کنیم.
رفت مصدوم کرد.
الله وردی:
علی پروین هم آنجا آسیب دید.
حاج رحیمی پور:
بعد روزی که بازی داشتیم اولا من یکی از جوانترین بازیکنان بودم آنجا بعد به من نگفتد بازی می کنی و فکر نمی کردم که مرا به عنوان شروع کننده بفرستد، آمدیم در رختکن، اولا غذا به ما تخم مرغ و استیک دادند بدترین چیزی که می شد به فوتبالیستی بدهند برای ساعت 3-4 بازی دارد، بعد آمدیم در رختکن و فهمیدم بازی می کنم. اتفاقا بد هم بازی نکردم، بیست دقیقه اول بازی کردم که بعد آن ویلسون دفاع وسطشان مرا زد که مرا بردند بیمارستان ولی از نظر مدیریت اصلا صفر. چون اگر ما مدیریت درست حسابی می کردند خیلی چیزها عوض می شد.
این تیم به مراتب پرستاره تر از تیمی است که سال 1974 آرژانتین رفت.
حاج رحیمی پور:
بله ما با این تیم استرالیا را در تهران 2-0 بردیم به خاطر همین است که چیزهای غیرفوتبالی وارد آن سیستم شد.
از آن جهت می گویم که قلیچ خانی اینجاست علی پروین در اوج آمادگی اش است، علی جباری هست، حسین کلانی هست.
حاج رحیمی پور:
سه گلر محشر داریم، زنده یاد حجازی، رشیدی و مودت هم بود. تیم مان خیلی خوب بود.
یک نکته جالب هم هست اینجا ایرج خیلی جوان است.
حاج رحیمی پور:
من کوچکترین این تیم بودم، پیرترین را موقعی که رفتیم لواسانی نوشتند جوان ترین را من چون می نویسند اینها را.
شما جوانترین هستید ولی اینجا قلیچ خانی 24 است، جعفر کاشانی 23. جعفر کاشانی مسن تر از بقیه است.
حاج رحیمی پور:
ولی لواسانی را گفتند مسن ترین بوده است.
خب چه کسی امضا کند؟
حاج رحیمی پور:
من امضا می کنم بعد جواد آقا.
الله وردی:
عجب عکس هایی.
چطوری بوده شما کنار دانایی فرد و قاسم طبیبی ایستاده اید؟
حاج رحیمی پور:
من کنار قراب و پروین هستم.
الله وردی:
دانایی فرد را خدا بیامرزد.
البته پیراهن عقاب تنش است.
الله وردی:
تکرار نمی شود دیگر یک آدم 145 150 سانتی در جام جهانی، حشمت مهاجرانی بزرگ گفته بود تو فقط می روی آرچی گمیر را می گیری، آرچی گمیر بازیکن بزرگی بود خدا شاهد است بعد از ده دقیقه آرچی گمیر ایرج را گرفته بود.
علی پروین چند وقت پیش به من می گفت من پیشنهاد کردم، یا شاید به این بیان که من یکی از پیشنهاد کنندگان حضور ایرج دانایی فرد در زمین بودم. پروین همیشه در زمین این قدرت ها را داشت.
حاج رحیمی پور:
من فکر نمی کنم، فکر می کنم ممکن است که 20-30 درصد تاثیر داشته باشد.
شما نظرتان چیست؟
الله وردی:
علی پروین همیشه در مغزش بازی برد برد است، آدمی که با این مشخصات است و باهوش است من در زندگی ام ندیده ام. آدم باید همیشه انصاف را بگوید، ما در مورد معصوم صحبت نمی کنیم در مورد امامزاده صحبت نمی کنیم در مورد علی پروین و یک آدم صحبت می کنیم، انقدر آدم باهوش؟ یعنی این آدم از شکمش خواسته بیاید بیرون انگاری خدا همه هوش ها را به او داده است یعنی آن موقع هم که در بنگاه معاملات ماشینش می نشست یک مشتری می آمد پول های در جیبش را هم انگار می شمرد و می فهمید چقدر این پول دارد. مغزخوانی بیست بعد تا الان این همه کارها کرده، تا حالا جایی نشسته اندازه یک قطره چکان آب برود زیر شلوارش؟ نرفته، بعد علی پروین است و یک ادم معمولی نیست همیشه در فوتبال هایی که بازی کرده یا خوب بوده یا عالی بوده، چنین آدمی است و در زندگی اش موفق بوده بعد می داند ایرانی ها چجور جماعتی هستند. ایرانی ها تا یک نفر هستند هیچ کاری از آنها برنمی آید دو نفر می شوند غیبت می کنند، حسن بد است حسین بد است، سه نفر که می شوند دعوایشان می شود و علی پروین این ها را می فهمد. علی پروین است بعد شما نگاه کن فوتبالش که خوب بود یا عالی بود و رفت، بعد شد مربی، مربی هم شد صندوق عقب ماشینش شد مدیرعامل باشگاه. توپها و لباس ها آنجا بود و با یک صندوق عقب ماشینش یک تیم را انقدر قهرمان کرده اینها را هیچکس نبوده جایزه بدهد و هیچکس نیامده تشویقش کند بعد هم عقلش خیلی می رسد، فردا را نمی بینید پس فردا و پسون فردا را نمی بیند، دو سال و پنج سال دیگر را هم می بیند ولی شما ببینید افکار عمومی چقدر قوی است، فوتبال چقدر نامرد است، از زندگی نامرد تر هم می شود که همین علی پروین که انقدر زحمت کشیده با سنگ و یخ و بطری بزنند روی سرش و بکشندش بیرون. وقتی فوتبال به علی پروین رحم نمی کند بقیه باید دو هزاری شان بیوفتد آقا مهدی یا دروغ می گویم؟ فوتبال خود زندگی است شما در مقوله هنر و زیبایی ها گوش و چشمت باید خوب کار کند ولی در مقوله هنر و زیبایی در فوتبال حس لامسه، باسینه بیاید پایین بغل پا بده آنجا، اینجوری بزن و حس لامسه است که توپ را باید لمس کنی، حس بویایی کجاست، حس چشایی کجاست، فوتبال به نظر من از زندگی پر معنی تر هم هست به جایش. شما دیدی این همه آدم می نشیند و همه کارشناس هستند، ده دقیقه بازی بگذرد می فهمند این تیم از آن تیم قوی تر است. چرا؟ ضربه زدن ها پریدن ها و درگیری ها، این تیم از آن تیم تکنیکی تر است، پاس دادن ها مارمولک بازی ها زود می فهمند این ها و همه کارشناس هستند، کارشناس هم که می آورند تلویزیون باید کسی باشد که مسائل نامرئی را مرئی کند. حالا کارشناس می آورند در تلویزیون همین که مردم می بینند را تعریف می کند، اینکه نشد کارشناس عزیز من یا اشتباه می کنم؟
حرفهای آقا جواد بسیار شیرین و متین است، خبر اینکه ما سلسه مطالب را به صورت مستمر خواهیم داشت با حضور آقا جواد الله وردی و بیشتر از دایره دانش ایشان بهره مند می شویم. آقا جواد مرسی، همیشه خوب و خوش سخنی.
الله وردی:
نه همیشه داریم درس پس می دهیم من کلاس اولم و هیچ وقت کلاس دوم نمی روم چون تا روزی که کلاس اول باشم دنبال یادگیری ام. من مطالعاتم بد نیست ولی اینهایی که آقا مهدی می گوید خودم هم قبول ندارم، تجربه همان علم ثابت شده است، من تجربه دارم، تجربه جام جهانی را دارم، المپیک را دارم، کاپیتانی جوانان و دانشجو ها را دارم، تجربه استقلال و پرسپولیس را دارم، تجربه پاس و برق را دارم.
گفتید جام جهانی. این عکس خیلی کیفیت ندارد ولی خیلی مهم است.
الله وردی:
خیلی حرف دارد.
این حرف همان ساماندهی تدارکاتی و لجستیک قوی است.
الله وردی:
بگذار یک جک بگویم. این نیروی هوایی یک 727 بود، گذاشته بودند همه صندلی هایش را خالی کرده بودند فقط صندلی برای ما بود بقیه اش در هوا گل کوچک بازی می کردیم فکر کن در هوا و ارتفاع ده هزار پایی ما گل کوچک بازی می کردیم آنجا. آن وقت رفته ایم همان جا به فرانسه و با تیم فرانسه بازی کرده ایم، کجا رفتیم با کی ها بازی کرده ایم. الان تیم ما می رود با تیم دوم الجزایر بازی می کند در هوای 50 درجه خود قطری ها رفتند اسپانیا اردو زدند بعد ما رفتیم جای آنها.
آقا جواد ما اصلا تیم ملی غنا را که آوردیم اینجا تیم ملی ب را فرستادیم جلویشان.
الله وردی:
رییس که بود؟
ابوالهادی بقیه اش را نمی شود گفت.
الله وردی
باید فاتحه خواند برای آن آبادی.
آقا جواد اولا عکس را امضا کنید بعد یک چیزی در مورد جام جهانی که رفتید. برای اولین بار آشپز مجزا داشتیم.
الله وردی:
مش نعمت بود و چلوکباب بلد بود درست کند، کالری که نمی دانست چیست، ویتامین ب نمی دانست چیست.
ولی همه چیز داشتیم جز ماساژور اختصاصی که محمد دوغی بود.
الله وردی:
بله، من به عنوان بیرق دار بیسوادان تاریخ فوتبال این مملکت یک بیرق بی سوادی بگیرم دستم که ما فاصله مان با فوتبال های صاحب سبک و برتر خیلی بیش از اینها زیاد است. یعنی اگر بخواهیم برسیم به اینها، آنها می روند پیش آدم آهنی ها دیگر باید با آدم آهنی ها بازی کنیم که بلد نیستیم.
حاج رحیمی پور:
البته یک چیزی بگویم، فکر می کنم ما فوتبال مان جواد جان، فوتبالیست های همه جور و خوب می توانند باشند در آن حدی که اروپایی ها بازی می کنند ولی آن مدیریت است.
الله وردی:
صددرصد ولی این ولی کار ما را خراب می کند. وگرنه علی دایی از اردبیل بلند شده و آقای گل جهان شده حالا چه کسی رکوردش را زده؟ یک آتیش پاره تر از علی دایی که رونالدو است ولی قبل از آن آقای گل است. جهانبخش بلند شده رفته فاینورد هلند دارد بازی می کند، طارمی رفته پورتو، پورتوی پرتغال، برزیل اروپاست اینها رفتن آنجا ستاره شده اند. ما خدا شاهد است رفتیم کلاس درجه دو مربیان در اهواز با تیم فولاد خوزستان و جوانان شان بازی کردیم گفتیم خدا کند من وضعم طوری بود این بیست بازیکن را یک سال کار می کردم خدا شاهد است از اینها یک علی دایی در می آوردم نمی گویم همه می شدند علی دایی ولی اینکه شما می گویید بله بچه های ما استعداد دارند.
رحیمی پور:
خیلی پتانسیل دارند و ژن ما ژن خوبی است و ما با فوتبال مثل برزیلی ها که می گویند بچه هایشان با توپ به دنیا می آیند ما هم بالاخره در این خاکی ها هستیم ما هم اگر امکانات بیشتر از این داشتیم صدها طارمی و علی دایی و مهدوی کیا داشتیم.
الله وردی:
حاج آقا خدایی پیغمبری دارم می گویم منهای گلر ما یازده حاج رحیمی پور داشتیم به خیلی تیم ها نمی باختیم ولی 11 تا عین خودت بودند، یازده نفر چابک، یازده نفر کونگ فو کار، رزمی کار، نترس، جسور مثل خودت، داشتیم؟ خودت هم استثنائی بودی.
رحیمی پور:
قربان شما. ببینید جواد جان ما باید مسئله را از آن جایی که خراب است درست کنیم به قول شما که فرمودی، فدراسیون فوتبال ما هیچکس را ندارد، البته کسانی که هستند هم نمی شود صددرصد گفت نمی خواهند کار کنند آنها هم آمده اند کمکی کنند ولی این دلیلی نمی شود بر اینکه می دانند، یکسری آمده اند ولی نمی شود شما باید پیش ساختار را داشته باشی که موفق شوی، تیم ملی ما رفته دبی برای چند روز ماندند؟ 20 روز آنجا بودند و یک بازی می کنند البته در درجه حرارت آنجا مشخص است وضعیت ولی می بینیم تیم های هم گروه ما هستند یا تیم های آسیایی با چه تیم هایی بازی می کنند، با برزیل و اینها. این ها همه از ندانم کاری مدیریتی می آید اینکه فکر می کنم باید فکری در خصوص مدیریت کرد، ما بازیکن داریم، خلاقیت داریم باید مدیریت و امکانات باشد این بچه ها که می بینید یکسری شان از بین می روند، رفته و می روند و فکر می کنم اگر ما مقداری به قول معروف، نمی دانم من اینجا نیستم که بدانم چه به چیست البته مطالعه می کنم و دنبال می کنم ولی به نظر من باید مقداری آن کارها را از پایه درست کرد تا تیم هایمان نتیجه بگیرند. تیم های خوبی داریم از لحاظ فنی و می توانیم در این مسئله حرفی برای گفتن داشته باشیم ولی متاسفانه از نظر مدیریت صفریم.
الله وردی:
ببینید، معذرت می خواهم میان کلام تان. فوتبال ما همیشه متکی به یک گل های خود رو بوده هیچوقت انضباط و برنامه ریزی پایه ای برایش در نظر نگرفته ایم، خرخره وزیر ورزش را بگیریم، شما حساب کن خرخره وزیر ورزش را هم بخواهیم بگیریم اصلا در سازمان ورزش چه اتفاقاتی دارد می افتد؟ در باشگاه های ما، درسازمان لیگ، این همه بل بشو این همه قانون گریزی این همه بی برنامگی، یک مجمع الجزایر مدیریتی درست شده برای ورزش، من فوق لیسانس تربیت بدنی قبولی دارم، اینجا دانشگاه علوم تربیتی دارم نشد ادامه دهیم بعد من به عنوان یک تحصیل کرده و لیسانس رشته تربیت بدنی دارم صحبت می کنم، اصلا ما چیزی به عنوان ورزش هم نداریم. شما نگاه کن فوتبال محبوب ترین رشته ورزشی در این مملکت و دنیاست، از هر سه نفر یکی فوتبال را دوست دارد از هر شش نفر یکی به توپ لگد می زند از هر ششصد میلیون نفر اینجا دارند شب ها نان می برند خانه شان شما تمام المپیک را نگاه کن، یک جام جهانی را نگاه کن، مال این بیشتر از آن است الان ورزش کشتی با احترامی که برای این ورزش و کشتی گیر ها قائلم، ورزش اول مملکت است اما پنج هزار نفر هم نمی رود تماشا کند، ده هزار تا که عمرا مگر کجا باشد ولی این ورزشی که این همه طرفدار دارد و این همه افکار عمومی می خواهدتش هیچ توجهی به آن نمی شود و این همه بل بشو در آن است و آخر هم می گویند چرا اینها انقدر پول می گیرند. اینها پول خون بهایشان را می گیرند، کشتی گیر هم پول خون بهایش را می گیرد مگر من که 4 تا مینیسکم را دادم و دست و دنده ام شکست برایم امتیاز ویژه ای در نظر گرفتند؟ من پول خون بهایم را باید می گرفتم زمان ما که از این چیزها نبود ولی اینها که الان می گیرند پول خون بهایشان را می گیرند.
چقدر خوشبخت و خشنود بودیم که در اختیار شما دو عزیز بودیم حالا تشریفات امضای پیراهن در برنامه خواهد بود. دوستان عزیز ما پیراهن ماندگاری که در دهه 50 برتنشان کرده اند را امضا می کنند باز هم تاکید می کنم خشنود و خوشبخت بودیم که در خدمت این دو عزیز بودیم، خیلی تشکر میکنم از آنها.
الله وردی:
جا دارد از شما از آقای هژبری از حاج آقا تشکر کنم بالاخره ما را دعوت کردید اینجا به عنوان قدیمی ها و کسانی که واقعیت ما عشقمان فوتبال بود، من هنوز هم فوتبال را دوست دارم، هنوز که هنوز است بچه ها که در کوچه بازی می کنند من نگاه شان می کنم. از پله پرسیدند تو پله شده ای، کدام مربی به تو چیزی یاد می دهد گفت همین پا برهنه ها، من از اینها یاد می گیرم حالا ما که پله نیستیم و می رویم آنجا می بینیم، من رشته تربیت بدنی خوانده ام دو بچه لی لی بوده اند اما الان لی لی مرده است.
رحیمی پور:
من هم شخصا به نوبه خودم تشکر می کنم از آقای هژبری و همکاران عزیزتان که این برنامه را تدارک دیدید.
آقای ابراهیمی و خسروی.
خوشحالم که با شما آشنا شدم.
همه ما از حضور شما خوشحالیم.
الله وردی:
حاجی من هم از اخوی شما تشکر کنم که آوردت اینجا پیش ما.
فریدون خان، تشکر و ممنونم که با ما بودید و امیدوارم مورد توجه شما واقع شده باشد امیدوارم با حضور این دو عزیز خاطرات خوب فوتبال ایران را مرور کرده باشید. تا برنامه دیگری که با خاطرات فوتبال در خدمت شما هستیم بدرود و ایام به کام شما عزیزان.
بیشتر بخوانید:
جواد الله وردی و حاج رحیمی پور مقابل دوربین طرفداری: آقایان، تیم ملی شوخی نیست؛ پای آبروی 85 میلیون نفر در میان است!