فراماسونها در تعریف این تئوری، اصطلاح «پیامبر» را بکار نمیبرند و از «پادشاه» «Solomon King» استفاده مى کنند. داستان به هزار سال پیش از مسیح برمى گردد؛ زمانى که سلیمان پیامبر، فرمانرواى پادشاهى اسرائیل و یهودا بود. یهودا در آن زمان یک پادشاهى در جنوب اسرائیل بود. داوود (پدر سلیمان) در زمان پیامبرى خود قصد داشت معبدى در اورشلیم بنا کرده و به خداوند تقدیم کند. قرار بود آن جا «خانه ى خدا» باشد و ده فرمان موسى را براى همیشه در این معبد نگه دارى کنند. به دلایلى ساخت این معبد به سلیمان سپرده مى شود. سلیمان تصمیم مى گیرد ساختن معبد را آغاز کند.
این معبد «معبد اول» نامیده مى شود. این جا همان زمینى ست که امروزه مسجد الاقصى در فلسطین در آن بنا شده است.
زمانى که سلیمان شروع به ساخت معبد مى کند، از پادشاه تایر یا صور (که امروز یکى از شهرهاى لبنان است) درخواست مى کند که در تهیه ى مصالح و یافتن معماران و سنگ تراشانى زبده که بتوانند معبد را بسازند، به او کمک کند. در میان این افراد شخصى بود به نام هایرام ابیف یا حیرام که گفته مىشود آرشیتکت اصلى معبد بوده است. در این میان سه نفر از سنگ تراش هایى که تازه کارتر بوده و رتبه ى کارى پایین ترى داشتند، از میزان حقوق و مزایا ناراضى و به دنبال ترفیع درجه بودند.
گرفتن ترفیع درجه مستلزم آن بود که از بین حیرام و پادشاه صور و سلیمان نبى، یک نفر ارتقاى مقام را تأیید کند و رمز و راز مرحله ى بعد را به افراد ترفیع گرفته، بگوید. آن سه کارگر حیرام را انتخاب مى کنند و درحالى که مشغول کار روى معبد بوده، او را به مرگ تهدید مى کنند تا راز مرحله ى بعد را از او گرفته و به درجه ى بالاتر دست یابند، و در آخر حیرام به دست این ۳ نفر کشته میشود!
در حقیقت کشته شدن حیرام براى حفظ راز و لو ندادن آن به افرادى که لایقش نبودند، او را تبدیل به قهرمان فراماسونها کرد. به گفته ى خود فراماسونها، حیرام آن سازنده اى بود که آزاده بود: «Free Mason» آزادى روح، قلب، دین، بیان و هرچیزى… به عبارت دیگر، آن سه نفر براى فراماسون ها به صورت نمادین مظهرى از دشمنانى اند که به انسان حمله مى کنند: جهل، تعصب و ستمکارى.
در ابتدا گفتیم که فراماسون ها سنگ تراش و سازنده بودند و در جاى دیگر شنیدید که فراماسونر هاى امروز، سیاست مدار و رئیس جمهور و تاجر و افرادى هستند که هیچ ربطى به سنگ تراش ها ندارند. این جاست که باید بدانید فراماسونرى در دوره اى طى یک سیر تحولى، از operative freemasonry یا فراماسونرى عملیاتى که منحصرا صنف سنگ تراش ها محدود مى شد، به speculative freemasonry یا فراماسونرى اندیشهای تبدیل شد و دیگر براى عضویت در این گروه، سنگ تراش و بنا و معمار بودن لزومى نداشت و افراد از هر صنفى مى توانستند به فراماسون ها ملحق شوند. از دلایل اصلی این سیر را میتوان به نکات زیر اشاره کرد:
دیگر به ساخت ابر-کلیساها(بنا هایى که از طرف کلیسا ساخته مى شد) نیازى نبود و این باعث مى شد که کار سنگ تراش ها کمتر شده و ماهیت فنى این صنف، رفته رفته کم اهمیت شود.
هم زمان دانشمندان که در عصر روشنگرى به خاطر طرح مسائل علمى مجازات مى شدند، به دنبال محافل مخفیانه اى بودند که بتوانند در آن قالب با هم گفت وگو و هم صحبتى کنند.
ادامه دارد...