طرفداری / وقتی می خواهی در مورد شخصی که نویسنده است بنویسی، کاری بس مشکل است، مخصوصا که تو از صنف اجتماعی دیگری باشی.
مثلا من به عنوان فوتبالیست بخواهم در مورد یک نویسنده یا منتقد اجتماعی و سیاسی چیزی بنویسم. به جایگاه خودم که نگاه می کنم آن فوتبال در زمینهای خاکی بوشهر و محله شکری را می بینم که امروز با تکنولوژی الکترونیکی هم فتو شاپ نمیشود و نمی توان سبزه ای در آن کاشت.
چگونه میتوانم بگویم چه قلم شیوایی دارد این کاظم که در یک چشم بهم زدن آنالوژی بالزاک و امیل زولا را کنار گارسیا مارکز و پائولوکویلیو به تشریح می کرد.
تاریخ طبری را با بیهقی در یک دست و منتقدان شاهرخ مسکوب را در دستی دیگر ورق می زند.
این کاظم که سالهای های سال نوشتن و تفسیر کردن فوتبال را از زمین گراند شاپوری تا اتحادیه کارگری شرکت نفت با قصه های باباخان محقق زاده در هم می آمیزد تا من مخاطب از یک مطلب، کوله باری از ورزش، فرهنگ، جامعه شناسی و سیاست را یکجا با خود به خانه ببرم و با دیگران تقسیم کنم.
او سالها و در ستایش فوتبال کارگری جنوب قلم فرسایی کرده است. کاظم صندوقی دانش و آگاهی و چشمان تیز بینی با خود دارد، حتی بزرگتر از آن چمدانها و چشم های بزرگ علوی، او دست نویس هایش از نوع احسانی و با طعم طبری است.
کاظم را نمیشود در یک صفحه کاغذ تشریح کرد، اگر جراح فرهنگ و کتاب کالبدش و مغزش را بشکافد در حیطه مغزی او غرق میشود.
کاظم را به زبان ساده باید شناخت، به زبان مردمی، به زبان محرومین و کارگرانی که دستانشان پینه بسته باید شناخت، او را به زبان زحمتکشان کوره های آجورپزی، به زبان زنان شالیزارهای مازندران و به زبان کارگران نیشکر هفت تپه و نفت آبادان باید شناخت.
کاظم، «دریساوی» است، فرزند خاک سرخ و تفتیده جنوب است، نماد زندگی کارگران اتحادیه نفت جنوب است، کاظم از عاشقان فوتبال شاهین، جم، تاج، کارگر و کیان و سپه و محلات آبادان است.
آری، این کاظم، دریساوی است، مردی از قبیله خوبان جنوب...