Ronaldinho BARما اصفهانیا میگیم گرگ پالون دیده. قصه ش هم خیلی جالبه . پالان وسیله ای شبیه کمان که باهاش پنبه میزنن . میگنن یبار یه پیرمردی که کارش پنبه زنی بوده تو بیابون گیر گرگ ها میوفته ، تنها راهی که به ذهنش میرسه اینه که پالان رو بگیره دستش و ادای کمان رو در بیاره تا گرگا فرار کنن . خلاصه نقشش میگیره و گرگا فرار میکنن و پیرمرد جون سالم به در میبره . چند وقت بعد یکی از گرگا به خونش حمله میکنه هر چی پالان رو تکون میده ، گرگه کار خودشو میکنه . اونجاست که میگن گرگی پالون (با لحجه ) دیده . یعنی گرگی که دیگه فریب نمیخوره