به نام سخن بخش زبان ها
" مقدمه "
در هنگام تماشا فیلمی همچو "پدر خوانده" چه موضوعی بیش از هر چیز توجه شما را به خود معطوف میسازد؟ نقش آفرینی فوقالعاده ابر بازیگرانی همچو مارلون براندو، آلپاچینو و تالیا شایر؟ داستان مسحور کننده فیلم که تا واپسین دقایق تماشا، بیننده را در فضا غرق ساخته و وارد دنیایی جدید و بدیع میکند؟ طراحی صحنه و لباس؟ و اما چرا در پایان فراتر از هرنامی، اسم کارگردان به عنوان پدید آورنده اثر درخشیده و همه چیز به اسم او منتهی میشود؟ دلیل مهمتر شماره شدن نقش کارگردان در جریان فیلمسازی چیست؟ این شما و این شرح اجمالی یکی از نافع ترین نظریات تاریخ هنر فیلمسازی،《نظریه مولف》
نگارنده یا مولف ، مسئله این است!
با الهام از فرمایشات جناب سعید عقیقی، فیلمنامه نویس و مدرس سینما
برای شروع بهتر است با ترکیب《Auteur theory》که در زبان فارسی به اشتباه به "تئوری مولف" معروف شده است شروع کنیم. همانطور که میدانید در زبان عربی واژه "تالیف" به معنا گردآوری بوده و در همین راستا واژه مولف که با عبارت گردآورنده معنی میشود کاملا با ماهیت این نظریه در تضاد بوده و برگردان مناسبی برای این عبارت انگلیسی/ فرانسوی نمی باشد. Auteur که در واژه با عنوان "نویسنده" معنا میشود در چهارچوب هنر فیلمسازی مصداق عبارت (نگارنده هنری) بوده و به عبارتی حکم دست خط کارگردان را دارد که در جوامع هنری نیز از ارزش فوقالعاده والایی برخوردار است. در ادامه با ریشه ها و ماهیت این نظریه عظیم دنیا تصویر و هنر بیشتر آشنا خواهیم شد. با ما همراه باشید.
![](https://s6.uupload.ir/files/69f2063a-991a-4e34-a194-99453082015b_4w1g.jpg)
کارگردان ، سلبریتی جدید سالن های سینما
شاید برای شما نیز در هنگام تماشا یک فیلم پیش آمده باشد که از خود بپرسید آیا منتهی دانستن همه چیز به اسم کارگردان در برابر دست اندر کاران فراوان پروسه ساخت یک فیلم نظیر تیم فیلمنامه نویسی، تدوین گران و در نهایت ابر بازیگران امری منصفانهست یا خیر؟ یا اینکه با خود بگویید شخص کارگردان چه چیزی بیشتر از فیلمنامه نویسان دارد که در نهایت کنیهاش بر روی ماهیت پروژه مهر شده و در تیتراژ ها بالاتر از هرکسی نامش بر روی پرده نمایش خود نمایی میکند؟ در جواب این پرسش ها باید بگویم کارگردان ها از بدو تولد سینما سلبریتی های صف نخست هنر فیلمسازی نبوده و ازقضا نقش آنها در برابر نویسندگان، بازیگران و صد البته تهیه کنندگان از ارزش و جایگاه فوقالعاده پایین تری برخوردار بوده است. همچنین لازم به ذکر است که به جز معدود نام های برند و معتبری همچو آلفرد هیچکاک و جان فورد، کارگردان ها معمولا نقشی فراتر از یک ناظر صرف نداشته و در مرکز پروژه های عظیم فیلم سازی قرار نمیگرفتند. نقاشی و نقاش، طراحی و طراح، متن مکتوب و نویسنده، کارگردان و فیلمسازی؟ شاید، در لغتنامه ذهنی جوانان خوش فکر نشریه فرانسوی کایه دو سینما "غیر ممکن" واژه ای بی معناست...
دادخواهی کارگردانان از هنر هفتم با وکلات مجله کایه دو سینما (منبع پاراگراف : وبسایت سینمایی master class)
سینما مولف برای اولین بار توسط فرانسوا تروفو، کارگردان و منتقد خوش فکر نشریه کایه دو سینما در سال ۱۹۵۴ توسعه یافته و معنا شد. فرانسوا تروفو در مقاله ای که حال با نام "روند معيني در سینما فرانسه"《 A certain trend in French cinema 》شناخته میشود عده ای از کارگردان های فرانسوی را مورد خطاب قرار داده و با نوشتن من باب آثارشان به آنان لقب "مولف" را اعطا کرد. این روشن فکر جریان ساز فرانسوی در مقاله خود شکافی عظیم میان کارگردان های تجاری که عمدتا نقشی فراتر از ناظر و مجری ایده های باقی عوامل فیلم را نداشته و کارگردان های خلاق و خوش فکری همچو آلفرد هیچکاک ایجاد کرده و نقشه برداری صرف از فیلمنامه ای که توسط هنرمند دیگری برای کارگردان نگارش شده بود را در چهارچوب هنر فیلمسازی من حیث المجموع باطل عنوان کرد. از دیدگاه فرانسوا تروفو برترین و موفق ترین فیلمسازان کسانی بودند که در کنار کارگردانی به طور همزمان مسئولیت فیلمنامه نویسی و ایده پردازی پروژه خود را عهده دار بوده و آثاری بر پایه اعتقادات و طرز فکر منحصر به فرد خود میساختند. درنهایت تروفو کلیت این مرز ها را "سیاست مولفین" نامید تا به عنوان یکی از پایه گذاران این نظریه شهیر هنر هفتم در جوامع سینمایی مشتهر شود.
توضیحات اجمالی شخص ترفو در رابطه با تئوری مولف(برای مشاهده کلیک کنید)
بدون دخالت استادیو ها ، حال کارگردان ها در صف اول میایستند
از سینما آمریکا و جریان عظیم هالیوود که بگذریم در حوالی دهه ۶۰ میلادی پیامد و آثار "نظریه مولف" در سینما اروپا به ویژه فرانسه به وضوح قابل مشاهده و ملموس بود. از مهم ترین تبعات این نظریه نافع هنر فیلمسازی میتوان به واگذاری تدریجی حق "کپی رایت" و "امتیاز برش نهایی (به انگلیسی Final cut privilege)" به کارگردان ها که حال نقشی مرکزی در فرایند تولید اثر سینمایی داشتند اشاره کرد. این تغییر به مرور زمان حق دخالت در آثار کارگردان های مطرح را از استادیو ها گرفته و ابتکار عمل را به دست سلبریتی های جدید صف اول هنر هفتم سپرد. در نهایت نظریه مولف در سال ۱۹۶۲ توسط نظریه پرداز بزرگ آمریکایی، اندرو ساریس بسط گسترش داده شده و به یکی از نمادین ترین تئوری های تاریخ هنر فیلمسازی بدل گشت.
مقلدین مولف نما، چه کارگردان هایی لایق دریافت نعت مولف هستند؟
فرض کنید وارد سالن سینما شده و به تماشا فیلمی ناشناخته که اطلاعات زیادی راجع به ماهیت آن ندارید مینشنید، به نظر شما میتوان با نظاره فیلم در نهایت به اسم کارگردان اثر رسید؟ اگر فیلم مورد نظر ما همچین شاخصه ای دارا باشد به به نگارنده هنری آن اثر به اصطلاح "هنرمند مولف" گفته میشود. به همین سادگی؛ درحقیقت همان طور که بالاتر اشاره شد مولف بودن به 《دست خط منحصر به فرد》 و طریقه خاص فیلم سازی کارگردان که معمولا به مباحثی همچو میزان سن و قاب بندی آثار مربوط بوده، اطلاق میشود. در نتیجه در اکثر آثار کارگردان های مولف ویژگی های ثابت "فرمی" و "مضمونی" وجود داشته که حکم برند منحصر به فرد آنها را داشته و آثارشان را به اصطلاح عامیانه شخصی سازی میکند. از شاخص ترین چهره های مولف سینما معاصر میتوان به کارگردان خوش فکر و خلاق آمریکایی، وس اندرسون اشاره کرد. طریقه قاب بندی های رنگارنگ و دلپذیر آثار وس اندرسون در جوامع سینمایی همواره از جایگاه ویژه ای برخوردار بوده و به واسطه آن نگارنده هنریش یعنی وس اندرسون مورد ستایش و تحسین عوام قرار گرفته است. جالب است بدانید در حوالی دهه ۴۰ تا ۵۰ میلادی کارگردان های مطرح و خوش آوازه ای همچو "هاوارد هاکس" به دلیل ساخت فیلم در اکثر ژانر های سینمایی مورد هجوم موافقین نظریه مولف و به ویژه منتقدین جوان نشریه کایه دو سینما قرار گرفته و در موضع انتقاد جای میگرفتند. به نقل از این افراد (تکلیف هاکس با سینما مشخص نبوده و نمیدانست چه از جان هنر هفتم میخواهد)
نقبی بر قاب های فوقالعاده وس اندرسون، نگارنده مولف و خوش ذوق امریکایی هنر هفتم (برای مشاهده با vpn کلیک)
![](https://s6.uupload.ir/files/c6a390e4-28e8-42b1-8972-e283e1905401_6lc4.jpg)
مولفه های اساسی "تئوری مولف" این بار از نگاه نظریه پرداز خوش فکر آمریکایی اندرو ساریس (با الهام از پاراگرافی به همین نام در وبسایت سینمایی master class)
× پاراگراف ذیل ترجمه صرف نبوده و توسط نویسنده پست به قلم تحریر درآمده است ×
• صلاحیت فنی هنرمند
با توجه به تئوری ارائه شده توسط نظریه پرداز خوش فکر آمریکایی، اندرو سایرس در می یابیم که اولین شرط جای گیری در فوج فیلمسازان مولف به توانایی های فردی شخص مذکور مربوط میشود. مولفان باید از نظر توانایی های فنی در چهارچوب هنر فیلمسازی از سطح بالایی برخودارد بوده و آثار مطلوبی را بر روی پرده نقره ای سینما به نمایش عموم بگذارند.
• امضا منحصر به فرد کارگردان
چیزی که مؤلفان را از سایر کارگردانان مستعد و سزاوار متمایز میکند، شخصیت بیهمتا و مولفه های ثابت آثار آنهاست. همانطور که بالاتر نیز به دفعات متعدد ذکر شد مهم ترین اصل و اساس "نظریه مولف" به امضا نگارنده هنری اثر مربوط بوده و حکم دست خط منحصر به فرد کارگردان بر آثار خود را دارا میباشد. به عبارتی دیگر میتوان گفت کارگردان های مولف آثاری میسازند که بدون هیچ شک و تردیدی متعلق به آنها بوده و بییننده ها با تماشا فیلم در نهایت به اسم سازنده آن پی خواهند برد.
• رونویسی از افکار و عقاید دیگران اکیدا ممنوع
با توجه به تئوری ارائه شده توسط تئوریسین معروف و خوش آوازه آمریکایی، فیلمسازان مولف فارغ از تمام مولفه های ثابت این نظریه میبایست از اجرا دستورات استادیو های فیلمسازی فاصله گرفته و به دنبال گنجاندن رد پای افکار خود بر اثر ساخته شده باشند. با توجه به این اصل خواهیم دانست که مولفین سینما کالبدی فراتر از مسئله "رونویسی افکار دیگران" برای هنر سینما متصور بوده و معمولا فیلم هایی بر اساس احساسات و تفکرات خود ساخته تا بیننده ها را در تامل با خود شریک کنند، در واقع و به بیانی ساده تر آثار ساخته شده توسط کارگردان های مولف نمود شخصیتشان در چهارچوب هنر فیلمسازیست.
![](https://s6.uupload.ir/files/fd351345-39d6-490f-b600-09af05fac039_(1)_anb7.jpg)
و سرانجام قطاری که از مسیر منحرف شد
انحراف در تعریف و معنا نظریات مختلف در طول تاریخ همواره مسئله ای رایج و مرسوم بود و در جرگه امور منع ناپذیر دسته بندی میشود . جالب است بدانید به نقل از ژان لوک گدار، منتقد و کارگردان شهیر نشریه کایه دو سینما که به عنوان یکی از پایگذاران نظریه مولف شهرت دارد، تئوری مولف نیز از این قاعده مستثنی واقع نشده و سالم و دست نخورده به مقصد نرسیده است. در نهایت توجه شما را به صحبت های این کارگردان و منتقد خوش آوازه نشریه فرانسوی پیرامون انحراف مسیر این نظریه نافع و عظیم دنیا تصویر و هنر جلب میکنم.
* منبع نقل قول _ کتاب راز های کارگردانی سینما به تالیف لوران تیراد و ترجمه جناب شاپور عظیمی *
یکی از میراث منفی موج نوی سینمای فرانسه يقيناً منحرف شدن از تئوری مؤلف است. ابتدا گفته می شد مؤلف فیلم نویسندگان هستند، سنتی که برآمده از ادبیات است. اگر به تیتراژ فیلم های قدیمی نگاه کنید، نام کارگردان آخر از همه می آمد، مگر کسانی مثل جان فورد یا فرانک کاپرا اما فقط به این دلیل کـه آن ها تهیه کننده فیلم هایشان نیز بودند. بعد از آن ماها آمدیم و گفتیم «کارگردان بنیانگذار واقعی فیلم و خالق آن است. به این معنا هیچکاک به اندازه تالستوی مؤلف بود» از آن جا بود که ما تئوری مؤلف را پرورش دادیم که عبارت بود از حمایت از مؤلف، حتی وقتی که کارش ضعیف است. برای ما آسان تر بود که از یک فیلم بد ساخته شده از سوی یک مؤلف بد حمایت کنیم تا فیلم خوبی که یک غیرمؤلف ساخته است. بعد از آن کل این مسئله از مسیر درستش منحرف شد و تبدیل به تفکر مؤلف به جای تفکر اثر مؤلف شد. بنابراین همه مؤلف شدند و امروزه حتی دکوراتورهای تئاتر هم می خواهند به عنوان مؤلف میخ هایی شناخته شوند که به دیوار میکوبند. بنابراین، اصطلاح مؤلف واقعاً دیگر معنایی ندارد. امروزه فیلم های اندکی ساخته می شوند که سازندگانشان مؤلف باشند. خیلی ها سعی میکنند کاری کنند که عمل به آن ممکن نیست. استعدادها و اصالت ها همچنان یافت می شوند اما که ما ایجاد کردیم، دیگر وجود ندارد. به مرداب وسیعی تبدیل شده است. فکر می کنم موضوع این باشد که وقتی ما تئوری مؤلف را به وجود آوردیم، بر کلمه «مؤلف» اصرار داشتیم، در حالی که باید روی «تئوری» اصرار می کردیم چون هدف واقعی چنین مفهومی این نبود که نشان دهیم چه کسی فیلم خوبی می سازد بلکه اثبات این مسئله بود که چه چیزی باعث می شود فیلم خوبی ساخته شود. |
" موخره "
در پایان اگر بخواهیم نظریه مولف را در یک کلمه خلاصه کنیم، (رستگاری) مناسب ترین واژه ممکن خواهد بود. آری رستگاری مولفین و خالقین اصلی پروژه سینمایی. حال کارگردان نویسنده سینماست، دوربینی که در حکم قلم با پرده نقره ای سینما آمیزش داشته و اثری لایق توجه را تولید میکند، با این تفاوت که هر کارگردان دست خط منحصر به خود را دارد...