فرض کن تو یک فرد آفریقایی متولدشده در یک خانواده اشرافی هستی و بهعنوان رئیسجمهور کشوری به نام بوتسوانا انتخاب شدی که بهتازگی از مستعمرگی کشور کوچک بریتانیا استقلالیافته است. کشورت، سومین کشور فقیر دنیاست و از جمعیت 500 هزارنفره آن، تنها 100 نفر فارغالتحصیل دبیرستان هستند. کل جاده قابلاستفاده در بوتسوانای 580 هزار کیلومترمربعی، کمتر از 20 کیلومتر است. بیش از دو سالی میشود که خشکسالی کل کشورت را فراگرفته، شیوع انواع و اقسام بیماری به یک نُرم اجتماعی تبدیلشده و بدتر از همه، دولت نیازمند پول ارباب سابقش برای زنده ماندن است؛ زیرا به معنای واقعی کلمه هیچ درآمدی وجود ندارد. تو واقعاً مایلی که این وضعیت را بدون نقض حقوق بشر، قانون، دموکراسی، عدالت و آزادی بهبود ببخشی و میخواهی مطمئن شوی که مردمت، در کنار حقوق سیاسی و اجتماعی به رفاه دست یابند. چطور این کار را انجام میدهی؟ در این بخش از یادداشتهای ویتارو قصد داریم به اقدامات سرتسه خاما (به انگلیسی: Seretse Khama) بپردازیم و دریابیم که چطور توانست کشور فقیر و تقریباً نابودشده بوتسوانا را از فرش به عرش برساند.
مراحل
ابتدا باید دید که منابع در دسترس چه چیزهایی هستند. دامداری، بیابانهای عظیم بکر و ذخایر معدنی که ابزاری برای استخراج آنها وجود ندارد. اینها کل منابعی هستند که بوتسوانا در اختیار سرتسه خاما گذاشته و او باید با همین منابع کشورش را توسعه دهد. شاید بهترین چیزی که در اختیار دارد، همان ذخایر معدنی باشند، اما مشکل اینجاست که ابزار موردنیازش را چطور باید تهیه کند؟ سرتسه برای حل این مشکل، یک وام بسیار بزرگ از صندوق بینالمللی پول (به انگلیسی: International Monetary Fund) میگیرد و شروع به استخراج ذخایر عظیم معدنی کشورش میکند. با درآمد حاصله، هم بدهیاش به صندوق بینالمللی پول (بخوانید آمریکا) را صاف و هم دولتش را اداره میکند.
اما مگر مردم بوتسوانا بیسواد، بیتجربه و بدون مهارت خاصی نبودند؟ پس چه کسی کشور را اداره میکند؟ انگلیسیها! بله خود انگلیسیهایی که کشور را مستعمره کرده بودند، تا زمانی که نیروهای محلی متخصصی پرورش نیافته باشند، در همان شغل سابق خود مشغول به کار میمانند. بنابراین باوجود ذخایر معدنی که بهخوبی در حال کار کردن هستند، سرتسه، بوتسوانا را به یک کشور متمرکز بر صادرات تبدیل میکند. در کنار آن، خاما شخصاً با انجمنهای اروپایی مذاکره مینماید تا بوتسوانا بتواند آزادانه با آنها تجارت کند. او درآمدهای حاصله از تجارت را در بهداشت و آموزش سرمایهگذاری میکند.
با مدل اقتصادی دولتی – خصوصی 50 درصدی، نصف درآمد دولت از صنعت معدن به دست میآید. این کار چهار نتیجه مثبت را به همراه دارد؛ نخست، به دولت اجازه میدهد تا سطح مالیات را پایین نگهدارد و حتی بیشتر از نیاز پول جمعآوری کند. دوم، سرمایهگذاریهای سنگین خارجی وارد بوتسوانا میشود. سوم، دولت به مردم سود سهام بالایی را اعطا میکند. چهارم، این امکان در اختیار دولت قرار میگیرد که پول تحمیلشده آفریقای جنوبی را منحل و بانک مرکزی اختصاصی بوتسوانا را تأسیس کند.
حال سرتسه خاما رهبری سریعترین کشور جهان در رشد اقتصادی را برعهدهگرفته و میتواند به کشاورزها یارانه دهد، کودکان را واکسینه، آموزش همگانی را نهادینه، بهداشت عمومی را تأمین، فرودگاهها را تأسیس، خطوط تلفن را راهاندازی و فنّاوری را وارد کند. نکته جالب اینجاست که همه اینها در کنار اهمیت دادن به حقوق بشر و حاکمیت آزادانه مردم صورت گرفته است. با همه این اقدامات، نباید تعجب کرد که وقتی سرتسه خاما در سال 1969 میلادی و در دومین انتخابات آزادانه بوتسوانا پس از اعلام استقلال شرکت میکند، بازهم با حدود 68 درصد آراء و در سال 1974 با بیش از 76 درصد آراء با قدرت در سمت خود باقی میماند.
همهچیز عالی است؟
البته که خیر! بوتسوانا توسط رژیمهای نژادپرست زیادی احاطهشده و این موضوع بسیار برای کشور سرتسه خاما مشکلساز میشود. آنها مایل نیستند با این حقیقت روبهرو شوند که به شکل عجیب، غیرقابلباور و شگفتانگیزی یک سیاهپوست توانسته یک کشور را به این شکل، عالی اداره کند. اینکه همسر سرتسه هم یک سفیدپوست است، چندان کمکی به حل این مشکل نمیکند. تا این زمان، بوتسوانا حتی نیاز به یک ارتش هم نداشت، زیرا رئیسجمهور منتخب باید تمام تمرکزش را بر زدودن فقر، افزایش رفاه و سلامت جمعیت کشور میگذاشت.
اما حال که تروریستهای کشور آفریقای جنوبی و همچنین رودزیا، سرتسه و کل کشور بوتسوانا را هدف گرفتهاند، نیاز به یک ارتش مستحکم حس میشود. پس سازمان دفاعی بوتسوانا در سال 1977 تأسیس میشود تا این تروریستها را از مرزهای داخلی به بیرون براند. همچنین سرتسه خاما نقش کلیدی در تأسیس جامعه توسعه آفریقای جنوبی (به انگلیسی: Southern African Development Community) ایفا میکند تا از وابستگی آنها به کشور آفریقای جنوبی و رودزیا کاسته شود. در سال 2019 میلادی، این منطقه با 721 میلیارد دلار تولید ناخالص داخلی (به انگلیسی: GDP) توانست حتی از کشور سوئیس نیز پیشی بگیرد.
بوتسوانا در زمان حال
در سال 1979 میلادی (1357 خورشیدی)، سرتسه خاما با بیش از 75 درصد آراء بازهم لقب وکیلالرعایا را در نزد خود نگه میدارد، اما متأسفانه طولی نمیکشد که سرتسه خاما در ادارهاش، زمانی که بازهم مشغول خدمت به کشور و مردمش بود، فوت میکند. در این زمان معاون اولش، کوئت ماسیره (به انگلیسی: Quett Masire) جایش را بازهم با اتکا به رأی مردم پر میکند. کوئت نیز مانند سرتسه، بسیار محبوب است، زیرا او نیز مانند رفیق قدیمیاش توانسته بود خود را از فساد دورنگه دارد. این محبوبیت، هنوز هم که هنوز است پابرجا مانده، زیرا از همان سال 1965، حزب سرتسه بهطور مداوم و متوالی در کرسی ریاست جمهوری بوتسوانا مانده است.
از زمانی که سرتسه خاما رئیسجمهور شده، حتی یک کودتا، یک شورش و یک ناآرامی مدنی نیز صورت نگرفته است. با یک سیستم آموزشی کارا، بیش از 90 درصد شهروندان بوتسوانا باسواد شدند. در 20 سال اخیر، شاخص مرگومیر نوزادان 16 درصد، مرض سل 76 درصد، بیماریهای مقاربتی 67 درصد و سوءتغذیه 25 درصد کاهش داشتهاند. تنها در 30 سال، ثروت شهروندان بوتسوانا بیش از 10 هزار درصد افزایش داشته، 7 میلیارد دلار (حدود 50 درصد از تولید ناخالص داخلی) ارز خارجی ذخیره نموده و درآمد سرانه کشور نیز از 6700 دلار نیز عبور کرده است؛ یعنی حدود سه برابر کشور خودمان.
امروز کشور بوتسوانا در شاخص فساد، در پایینتر ردهها و در شاخص ثبات، در بالاترین ردهها قرار دارد. سالانه، بیش از 270 هزار توریست برای بازدید به این کشور میآیند. البته که این کشور یک دنیای آرمانی بینقص است؛ قومپرستی، بیکاری، اتکای بیشازحد به درآمدهای معدنی، فساد تدریجی در آزادی بیان و بحران عظیم بیماری ایدز از مشکلاتی است که این کشور در حال حاضر با آن دستوپنجه نرم میکند. اما با مردم تحصیلکرده و روشنفکری که بوتسوانا پرورش داده، به نظر نمیرسد این مشکلات، مشکلات غیرقابلحلی باشند.
بوتسوانا میتوانست ایران پس از جنگ جهانی دوم باشد. خیلی از کارها در دوران پهلوی اول و بهخصوص دوم بهاشتباه انجام شد که کشور را چند ده سال عقب انداخت. محمدرضا پهلوی بااینکه ایده خوبی برای خصوصیسازی اقتصاد داشت، اما نتوانست آن را بانام انقلاب سفید بهدرستی اجرا کند. او نیز باید مانند سرتسه خاما پل بین دوران استعمار و پسا استعمار را بهآرامی میساخت و نه اینکه بهیکباره و بدون آمادهسازی مردم این اصلاحات را انجام دهد. پس از دوران پهلوی، علاوه بر مشکلات قبلی، مشکلات جدیدی نیز به کشور اضافهشده است.
راهحل عبور از این بحران 200 سالهای که ایران دچارش شده، فقط و فقط یکچیز و آن، حاکم شدن اراده مردم بر کشور است. زمانی که اراده ملت بر کشور حاکم شود، ایدئولوژی جای خودش را به عملگرایی میدهد و همه مشکلات با کمک دانشمندان، اندیشمندان و متخصصان خود کشور حل خواهد شد. نظر تو در مورد سرتسه خاما و بوتسوانا چیست؟ راز موفقیت این کشور را در چه چیزی میبینی؟ آیا بوتسوانا میتواند الگوی ما باشد؟