گذشته از تصویر پردازی، بازیگری، فیلمبرداری و...یکی از مهم ترین فاکتور های یک سکانس سینمایی دیالوگ است.چه دیالوگ های طولانی و مکالمه و چه یک تکیه کلام کوتاه.گاهی حتی شاهد بودیم که یک کلام و یک دیالوگ یک صنه را از این رو به آن رو کرده.در این مطلب به معرفی 5 مورد از بهترین نقل قول های سینما میپردازیم.
1-امنه؟
فیلم دونده ماراتون 1976
فیلم دونده ماراتون با بازی داستین هافمن و سرلارنس اولیویه در سال 1976 ساخته شد و خیلی زود به عنوان یک فیلم معمایی همه چیز تمام شناخته شد.موسیقی عالی، بازیگری هافمن و اولیویه در کنار هم، معمای جالب فیلم، صحنه های نمادین همه اینها یک طرف و فقط دیالوگ امنه؟ یک طرف.صحنه این فیلم بسیار معروف است، هافمن ربوده شده، در یک اتاق به هوش می آید.یک مرد طاس زال و عینکی وارد میشود و فقط یک جمله میگوید:امنه؟
هافمن نمیداند منظور مرد چیست و جالب اینجاست که ما هم نمیدانیم!دقیقا چی، کی، کجا امن است؟
هافمن نمی داند چه جوابی بدهد. هرچه که میگوید، فقط یک دیالوگ تکرار میشود:امنه؟
و سپس...شکنجه...فاش شدن حقایق...و باز هم امنه؟
مطمئنا هافمن در امان نیست.
2-مادر! اوه خدا مادر! خون! خون!
فیلم روانی 1960
به شخصه هربار که به فیلم روانی آلفرد هیچکاک فکر میکنم این صحنه به یادم می آید. احتمالا بهترین صحنه فیلم روانی.فیلم روانی سکانس های شوکه کننده و به وجد آورنده کم ندارد ولی این نوبر همه آنهاست.فیلمی که قدیمی و سیاه و سفید بودنش به نفعش تمام شده و از ده جهت آنرا ارتقا داده!
همه چیز از اول آماده بود.باران بی امان و ترسناک، گم شدن در شب، تابلوی کج مسافرخانه بیتس، مردی معصوم که پرندگان را خشک میکند، مادری که جنون دارد و ما فقط صدایش را میشنویم و یا سایه اش را در عمارتی وهم انگیز و مشکوک میبینیم(تصویر بالا) و سپس، صحنه حمام، چاقو، قتل، مرگ، بازگشت قاتل چاقو بدست با آرامش به عمارت و سپس، فریاد بلند پسر:
!MOTHER! OH GOD MOTHER! BLOOD...BLOOD
https://movie-sounds.org/horror-movi...
3-داری با من حرف میزنی؟ تو داری با من حرف میزنی؟! … حالا ما با هم حرف میزنیم!
فیلم راننده تاکسی 1976
فیلم راننده تاکسی اسکورسیزی از این دیالوگ ها کم ندارد. مخصوصا آن کاری داشتی؟ معروف تراویس بیکل.ولی این صحنه برای من واقعا به یاد ماندنی و عالی بود.تراویس پس از تمام بدبختی هایش، سرکوب کردن ها و سرکوب شدن هایش،حال که قصد تبدیل شدن به یک منجی را دارد، شروع به تجهیز خود میکند.جلوی آینه میرود و شروع به صحبت میکند و به طرز تهدیدآمیزی به خود در آینه میگوید «داری با من حرف میزنی؟ تو داری با من حرف میزنی؟! … حالا ما با هم حرف میزنیم!» و اسلحه مخفی خویش را از توی آستین بیرون میکشد.
شخصی به نام تراویس بیکل در این یک تکه و این دیالوگ ها تعریف میشوند.بمبی ساعتی که هر لحظه امکان انفجارش وجود دارد.
4-خب بهش پیشنهادی بده که نتونه رد کنه!
فیلم پدرخوانده 1972
خب این فیلم اصلا احتیاجی به معرفی ندارد.ولی واقعا چه کسی میتواند بعد از تماشای فیلم این دیالوگ ها را فراموش کند.
-قبول نمی کنه!
-خب بهش پیشنهادی بده که نتونه رد کنه!
-یا با خودکار امضا می کنه، یا با مغزش که می پاشه بیرون!
5-یه آدم معمولی بود
فیلم خاطرات قتل 2003
خاطرات قتل را دوست دارم زیرا یک فیلم کاراگاهی معمولی نیست.بونگ جونگ هو که بعد ها با فیلم های یخ شکن و انگل به شهرتی جهانی دست یافت، به خوبی در این فیلم نیز هنر خود را نشان داده. مشکلات، اعصاب خردی، اخبار بیشتر، مظنونینی که میخواهی یکیشان گناهکار باشد، همه اینها چیزهایی ست که خاطرات قتل دارد.فاکتور های یک پرونده قتل واقعی که اعصابی برای کسی نمیگذارد.تا جایی که کاراگاهان آموزش دیده هم برای پایان پرونده دست به اسلحه میبرند.ولی از همه اینها مهم تر، سکانس پایانی و شاهکاری ست که هیچوقت فراموشش نمیکنم.
سالها از پرونده میگذرد، کاراگاه پرونده تصادفا به محل قتل باز میگردد.دختری را میبیند.دختر میگوید مردی اینجا بود که میگفت قبلا اینجا کاری کرده.کاراگاه یک سوال میپرسد:قیافه اش چه شکلی بود؟
دختر بچه کمی فکر میکند و میگوید: یه آدم معمولی بود
و کاراگاه به دوربین خیره میشود.بله، قاتلی که او دنبالش بوده، میتواند بین همین تماشاگران باشد.یک آدم عادی.
در مطلب بعدی پنج نقل قول دیگر میگذاریم.
ممنون از همراهیتون.نظر فراموش نشه.