(نکته: تمامی این مطلب به قلم خودم نوشته شده و به هیچ عنوان کپی_پیست یا اسکی از منبعی نیست. برای نگارش این متن خیلی زحمت کشید شده با لایک و کامنت های مثبتتون حمایت کنید لطفا )
خلاصه ای از زندگی
متولد 1928 در محله منهتن نیویورک. در دوره مدرسه نمرات خوبی نداشت. نه به خاطراینکه کودن بود. نه! به خاط اینکه ترجیح میداد همیشه به علایقش بپردازد. شطرنج، موسیقی و عکاسی از جمله علایق او در دوره نوجوانی بودند. به علایق دیگر کاری نداریم. اما دلبستگی او به دورببین و عکاسی از سیزده سالگی اش شروع شد. زمانی که پدرش به عنوان کادو تولد، دوربینی به او هدیه کرد. او از همان زمان عکاسی را شروع کرد و به مرور زمان به عکاسی زبر دست تبدیل شد. به حدی که مدتی با مجله «لوک» همکاری داشت. در همین حین علاقه او به سینما کم کم شکل گرفت. او مکررا در اکرانِ فیلمها در موزه هنر مدرن و سینماهای نیویورک حاضر میشد. بسیار فیلم می دید و از الیا کازان به عنوان کارگردان مورد علاقه اش یاد می کرد.
جی وارن اسکلات جونیور یکی از همکاران استنلی کوبریک در مجله «لوک» به شرح زیر ادعا کرده است که کوبریک پتانسیل تبدیل شدن به یک کارگردان هالیوود را نداشته است:
«استنلی آدم ساکتی بود. زیاد حرف نمیزد. اون مثل همهی ما لاغر، مردنی و یهجورایی تکیده بود.»
استنلی آدمی ساکت و خجالتی بود که اکثرا حرف نمی زد مگر وقتی که مجبور می شد. او هیچوقت رابطه خوبی با بازیگران نداشت و تقریبا در طول عمرش با بازیگری دوستی نکرد. او در طی زندگی اش سه بار ازدواج کرد که هر سه ناموفق بودند.وی با فرزندانش رابطه ی خوبی داشت اما بسیار بر آنها سخت می گرفت. همانطور که گفته شد او به شطرنج بسیار علاقه داشت و هنگامی که در مجله کار می کرد شطرنج حرفه ای را هم ادامه می داد. از دوره 48 ساله فیلمسازی اش تنها موفق به ساختن یازده فیلم بلند شد که هر کدام در جایگاه خودشان شاهکار حساب می شوند. استنلی کوبریک سرانجا پس از هفتاد سال (درگذشت هفت مارس 1999) زندگی در سنت آلبنز انگلستان بر اثر سکته قلبی در گذشت.
لیست آثار
همانطور که گفته شد کوبریک تنها 11 فیلم بلند ساخت. او علاوه بر اینها 5 فیلم کوتاه هم در کارنامه خود دارد
فیلم های کوتاه: روز نبرد(اولین فیلم، 1951)_کشیش پرنده(1951)_هراس و هوس(1953)_دریانوردان(مستند کوتاه،1953)_بوسه ی قاتل(1955)
فیلم های بلند: کشتن(اولین فیلم حرفه ای،1956)_راه های افتخار(1957)_اسپارتاکوس(1960)_لولیتا(1962)_دکتر استرنجلاو(1964)_2001:اودیسه ی فضایی(1968)_پرتقال کوکی(1971)_بری لیندون(1975)_ درخشش(1980)_غلاف تمام فلزی(1987)_چشم های کاملا بسته(بعد از مرگ وی اکران شد،1999)
نظر اعضای خانواده سینما در مورد کوبریک
* رابرت دوال (بازیگر بنام هالییودی) : "برای من ، استنلی کوبریک بزرگترین دشمن یک بازیگر بود. او دشمن شماره یک بازیگر بود. من می توانم از فیلمهایی که او ساخته است به درخشش و پرتقال کوکی اشاره کنم ، بدترین اجراهای ممکن بازیگران که در فیلمها دیده شده در این فیلم ها موجود است! اجراهای وحشتناک ، شاید فیلمهای عالی ، اما اجراهای وحشتناکی هستند. او چگونه تفاوت بین برداشت اول و برداشت هفتادم را می داند؟ منظورم این است که موضوع چیست؟ "
* جرارد فراید (آهنگ ساز فیلم های کشتن، بوسه ی قاتل و ... ، دوست دوران جوانی) : در آن دوران چیزی که به فیلم مربوط شود در مدرسه وجود نداشت. ما دست جمعی به سینما می رفتیم تا فیلم تماشا کنیم. سپس بیرون می آمدیم و در مورد فیلم صحبت می کردیم. اکثرا به استنلی گوش می دادیم که دائما نقد های تندی می کرد و تصاویر فیلم را مسخره نشان میداد.
* پاوول مازوفسکی (بازیگر فیلم هوس و هراس) : او در تصمیماتش به شدت راسخ بود و میل شدیدی در رسیدن به خواسته هایش داشت. در اواسط فیلم برداری پولی که او به عنوان بودجه از عمویش گرفته بود تمام شد. او گفت دوباره می روم وپول میگیرم. ما به او گفتیم این غیر ممکن است! اما گوش نکرد. من واستنلی و فرانک سیلور به خانه عموی استنلی در کوهستان سن گابریل رفتیم. درست یادم می آید، او وارد خانه شد ومدتی بعد با پنج هزار دلار به ماشین برگشت.
* کیر دولی : ))) (بازیگر اصلی فیلم اودیسه فضایی 2001) : او همیشه می دانست چه کار کند و دانش بسیار بالایی داشت. یکبار من و گری لاکوود توسط استنلی به مهمانی مجللی در خانه زیبایش دعوت شدیم. در آن مهمانی از هر قشری حضور داشتند. نویسنده، وکیل، تهیه کننده و ... . به جرئت می توانم بگویم او از همه آن ها در مورد شغلشان بیشتر اطلاعات داشت. کوبریک مانند یک پیاز بود. هر لایه اطلاعات او را بر می داشتی با لایه های جدیدی رو به رو می شدی.
* کیر دولی : او ساعات بسیاری کار می کرد اما هرگز از کارش راضی نبود. او از بسیاری صحنه ها خوشش نمی آمد و از این ناراحت بود که چرا عوامل عین کار های او را انجام نمی دهند. به نظرم اگر او دست های بیشتری داشت همه کار ها را خودش انجام می داد.
* جان هارلان : او هرگز از خانه اش خارج نمی شد مگر آنکه مجبور شود. او عاشق این بود هنگامی که در دفترش مشغول کار است کریستین (فرزندش) را که در گوشه ای دور مشغول نقاشی است ببیند. تمام زندگی او همین بود!
مصائب کار کردن با کوبریک
کوبریک یکی از بهترین کارگردانان زمان خود و شاید تمامی دوران ها باشد. اما کار کردن با او اصلا آسان نبود!
* متئو مدین (بازیگر نقش اصلی فیلم غلاف فلزی) : استنلی برای یکی از طولانی ترین و سخت ترین سکانس ها هفده بار کات داد و از من خواست از اول بازی کنم. برای بار هجدهم وقتی گفت کات، از کوره در رفتم و فحش های بسیار رکیکی به او و خانواده اش دادم. وقتی عصبانیتم فروکش کرد، استنلی زل زد به چشم هایم و گفت: تمام شد؟ حالا برو سر صحنه تا یکبار دیگر تصویر برداری کنیم! او ذاتاً می دانست چگونه همه را کنترل کند.
* در فیلم درخشش هنگام فیلمبرداری صحنه ورود جک نیکلسن (بازیگر نقش اصلی) با تبر به سوئیتشان در هتل، استنلی صد و هفت بار! کات داد و جک را مجبور کرد از اول بازی کند. بار صد و هشتم جک به شدت عصبانی شد و با تبری که دستش بود دنبال استنلی افتاد تا او را بکشد ولی به علت دخالت به موقع عوامل صحنه اتفاقی نیفتاد.
* سر فیلم برداری یکی از سکانس های همین فیلم درخشش، استنلی آنقدر کات داد که بازیگر زن فیلم، شری دووال با زانو زد و با گریه به او التماس کرد که اینقدر او را اذیت نکند. جالب این است سر همین صحنه استنلی باز هم بار ها فیلمبرداری را متوقف کرد
* تقریبا همه بازیگرانی که با او کار کرده می کردند از دستش شاکی می شدند. جیمز هریس تهیه کننده چندی از فیلم های کوبریک تعریف می کند یکبار به دفترش رفتم تا از او خواهش کنم اینقدر بازیگر ها را اینقدر اذیت نکند. سر صحبت را که بار کردم گفت نمی فهمم چرا بازیگر ها اینقدر تنبل و سوسول شدند. آنها به شدت لوس هستند
* مارسیا برنسن (بازیگر مکمل فیلم بری لیندون) : او ما را مجبور می کرد همیشه گریم داشته باشیم و لباس های مخصوص صحنه تنمان باشد. گاهی کل روز با گریم گوشه ای می نشستیم.او کمال گرا به معنای واقعی بود. بنابراین می خواست مردم هم کامل باشند. او به هیچ عنوان تعریف و تمجید نمی کرد. آنقدر کم حرف بود که گاهی صحبت هایش را به صورت نوشته به دستم می رساند. او به شدت خشک بود و چیزی از شوخ طبعی بارش نبود. من همیشه حس می کردم او انسانی بسیار حساس و خجالتی است.
* به گفته لی ارمی (بازیگر فیلم غلاف تمام فلزی) استنلی کوبریک اعتقاد داشت بازیگران را نمی تواند بفهمد. می گفت آن ها عجیب هستند و در بسیاری جهات لوس شده اند. گاهی باید به آن های التماس کرد تا بتوانند یک صحنه را درست حسابی در بیاورند. نیمی از زمان با ارزش من به بحث کردن با آن ها می گذرد. (او هیچ دوست بازیگری نداشت). روزی سر یکی از صحنه ها وینس دانوفریو به کوبریک گفت که با روش او موافق نیست و پیشنهاد داد این صحنه با روش خودش فیلمبرداری شود. بعد از بحث بسیار سرانجام استنلی گفت: «باشه، اول با روش من بریم بعد روش تورو به عنوان بکآپ فیلمبرداری می کنیم تا ببینیم کدوم بهتره.» آن ها فیلمبرداری به روش کوبریک را انجام دادند اما وقتی به روش وینس انجام شد دوربین خالی بود و فیلم نداشت. استنلی آن را برداشته بود!
* دخترش ویویان در حال ساخت موسیقی برای "غلاف تمام فلزی" بود و مستندی از استنلی در مورد "درخشش" تهیه کرد. اما استنلی مدام سعی می کرد بر دخترش مسلط شود و تمام کار های او را زیر نظر بگیرد. همین رفتار های کوبریک باعث شد دخترش پنج سال قبل فوت او از او جدا شود و زندگی خود را در لس آنجلس بسازد. او واقعاً استنلی را می پرستید اما نمی توانست تحمل کند استنلی در تمام کار هایش دخالت کند. او مدام می گفت :«من نمی توانم با پدرم کنار بیایم»
برداشت شخصی از آثار و شخصیت کوبریک
قبل اینکه نظرم رو بگم لازمه یه نکته رو بگم. اول اینکه مطالب از این به بعد عقیده شخصی منه و قرار نیست درست باشه. ممکنه حتی به کسی بر بخوره یا جبهه بگیره. اگه کسی مخالفتی داره مودبانه اعلام کنه حلش کنیم :) . کسی هم نظر دیگه یا علاوه بر گفته های من داره خیلی خوشحال میشم زیر همین پست بنویسه. نکته دوم اینکه فقط آثار واسه صحبت کردن در مورد هنر یک شخص کافی نیست. بلکه اطلاع از شخصیت طرف هم لازمه.
به نظرم از کوبریک میشه به عنوان فیلسوف ترین فیلمساز دنیا یاد کرد. تو همه کار هاش حتی ساخته های کوتاهش رگه های فلسفه دیده میشه. بعضی کارهاش هم که فلسفه خالص ان مثل اودیسه فضایی. به خاطر همین هر کسی با فیلم هاش حال نمی کنه. فیلماش یجوری ان که باید دردسر چندبار دیدن رو به جون خرید. اما بعد از چند بار تماشا و مطالعه تحلیل ها پنجره ای جدید رو تو ذهنتون باز میکنه که باعث میشه حیرت کنید. شاید تاثیری که تو ذهنتون بعد از فهمیدن فیلم میزاره هرگز از بین نره. لذتی که در کشف نماد ها و مفاهیم ساخته های کوبریک هست تو حل هیچ معمایی نیست. هیچ صحنه ای تو فیلم هاش اضافه نیست. هیچ دیالوگی بی هدف نیست.می تونید مطمئن باشید که اگه یه قسمت فیلم با عقل جور در نیومد در حقیقت شما نفهمیدین!
کوبریک یه فرد عادی نبود. اون یک نابغه بود. توی فیلم اودیسه فضایی چندین پیشبینی درست در مورد آینده داشته از جمله صفحه نمایش لمسی. این نشون میده این مرد چقدر از زمان خودش جلو بوده. نماد هایی که تو فیلماش به کار برده فقط از عهده یه نابغه بر میاد. ساختن بهترین فیلم ژانر وحشت (درخشش) بدون استفاده از جن و زامبی و راهبه فقط از یه نابغه برمیاد.کمالگرایی این مرد باعث شده کارهاش خالی از نقص تو قسمت مفهومی باشن. ولی خب شدیدا تعریف کردن از یه نفر خطاست. به قول یه بزرگی عینک منتقد عادل باید دو زاویه دید داشته باشه، یکی برای دیدن بدی ها و یکی برای دیدن خوبی ها. طبیعتا کوبریک هم مثل تمامی فیلمساز ها کارش بی نقص نبوده و همینطور به عنوان یک انسان کامل نبوده. اکثر فیلم های اون کسالت بار هستن و بهره اقتصادی بسیار کمی برای تهیه کننده ها داشتن. اصرار اون برای کامل بودن همه چی باعث میشده پروسه فیلم به شدت طولانی و فرسایشی بشه. همین اخلاق بدش باعث شده طول نیم قرن فقط 11 تا فیلم بسازه! تماشای فیلم هاش کار هر کسی نیست و ممکنه وسط فیلم خوابتون ببره. تاکید کوبریک روی نماد ها و رها کردن مخاطب بین انبوهی از اطلاعات و معما های گنگ باعث گیج شدن تمام مخاطبا میشه.
با همه این اوصاف میشه فیلم های استنلی کوبریک رو به اقیانوسی عمیق تشبیه کرد که با هر بار کاوش حقایق جدیدی ازش کشف میشه. اقیانوسی که هر کس جرئت وارد شدن به اون رو نداره، اما کسایی که می تونن خودشن رو با شرایط اون وقف بدن، از زیبایی بی کرانش لذت می برن.
منابع
new york times_indie wire_زومجی