پشت پردهی ظهور ستاره ی این روزهای لیورپول
ترنت الكساندر آرنولد چگونه در ملوود به بلوغ رسید
نویسنده: رایان بالدی | گاردین
مترجم: سم لیور برد
« به سمت ترنت حمله کن، به سمت ترنت حمله کن!» این جملاتی بود که نیل کریچلی، از کنار زمین فریاد میزد، زمانی که توپ زیرپای بابی آدکانیه قرار گرفته بود. پست دفاع راست، برای ترنت آرنولد ۱۷ ساله، جدید بود؛ مثل ماهی ای که از آب درش آورده باشند. تا قبل از آن، او بیشتر در پست هافبک راست یا مرکزی و گاهی اوقات در دفاع وسط بازی کرده بود. بازی در دفاع راست، چالش های بسیاری را پیش رویش قرار داده بود؛ دفاع تک به تک، یادگرفتن این که چه زمانی و چگونه جلو برود تا به تیم برای حمله کردن کمک کند و این که وقتی با وینگرهایی سریع تر، قوی تر و باهوش تر از خودش روبرو شد، دقیقا چه کاری انجام دهد. در این بین، زمانهایی گیج می شد و ناامیدی تمام وجودش را فرا می گرفت، به طوری که با عصبانیت، توپها را به دورترین نقاط کمپ تمرینی آکادمی، می فرستاد.
مربی های آرنولد می دانستند که تمام این دردهایی که در او به وجود می آمدند، بخشی از روند عادت کردن این بازیکن به پست جدیدش هستند. خودش نیز این موضوع را می دانست. کریچلی می دانست که چالش های روزانه برای آرنولد، حیاتی بودند، اگر می خواست به شرایط ثابت و استوار برسد و رشد کند. در میان آزمون و خطا، که البته در روزهای ابتدایی غالبا با خطا و اشتباه همراه بود، او یاد می گرفت که بهترین موقعیت برای رویارویی با یک مهاجم چیست، یا این که چگونه بدنش را در برابر حریف قرار دهد، تا روی حرکتش تاثیر بگذارد و چگونه زمان چالش هایش را تنظیم کند تا مرتکب خطا نشود. کریچلی در بازی های تمرینی، بهترین وینگرهایش را برای تقابل با آرنولد می فرستاد. از آنها می خواست که در سریعترین زمان ممکن صاحب توپ شوند و به سمت آرنولد بروند. او میخواست این کار را مداوم تکرار شود. به طور مثال یک بار آدکانیه، یک بار وودبرن یا یان داندا مقابلش قرار می گرفتند.
«اگر وینگری در تقابل با او برنده می شد، ما دوباره توپ را به او میدادیم تا دوباره به سمت ترنت حمله کند. بعضی روزها با خودم می گفتم که ترنت قرارست دیگر نیاید و روز بعد او سر تمرین می آمد و این طور بود که: "بله به شما ثابت خواهم کرد». این واضح بود که ترنت باید با این چالش ها مواجه شود. شما به او اعتماد نخواهید کرد که مقابل ۵۰ هزار طرفدار در آنفیلد بازی کند؛ اگر قرار باشد که در چنین لحظاتی آن هم در این سن، دست از تلاش بکشد و صحنه را ترک کند. سعی می کردیم که بهترین شبیه سازی را برای او انجام دهیم. نمی توانستیم جو ۵۰ هزار نفری برایش شبیه سازی کنیم اما می توانستیم او را در موقعیت هایی قرار دهیم که ممکن است شکست بخورد.
ما این کار را کردیم زیرا میدانستیم او پتانسیل تبدیل شدن به یک بازیکن بزرگ را دارد و فکر می کردیم این بهترین راه کمک به اوست.
درست است که به او سخت می گرفتیم اما تمام اینها دلیل داشت. یکی از توانایی های او به عنوان یک شخص، این است که کافیست به صحبت هایش گوش دهید، آن هم در چنین سنی. واقعا بسیار تاثیرگذار است. بسیار آرام و حساس است اما آتشی در درونش دارد.
از باخت متنفر است وقتی جوانتر بود، نمی دانست چگونه این احساسات را کنترل کند. وقتی که اوضاع بر وفق مرادش نبود، همانند یک نوزادی میشد که وسایلش را به بیرون از کالسکه پرت می کند. «من و الکس اینگلتورپ به او بارها گفتیم که باید بروی و آن توپی که مایل ها آنورتر شوت کردی را بیاوری. این گونه بود که بالغ شد؛ با آوردن توپهایی که به دورترین نقاط شوت میزد.» این لحظات در بازی های دوستانه برای او طراحی می شد تا تحریک و پرورانده شود. از لحاظ فیزیکی، روانی و تاکتیکی و تکنیکی، رشد کند. این برنامه ی پیشرفت برای شکوفا کردن استعداد ترنت آرنولدی که از ۶ سالگی در آکادمی باشگاه بوده و مدتها به عنوان یکی از برجسته ترین استعدادهای آکادمی از او یاد می شد، به معنای ارجحیت او یا درنظر نگرفتن این برنامه برای بقیه نبود؛ بلکه این برنامه ها برای تمام بازیکنان آکادمی در نظر گرفته می شد. مایکل بیل، که مربی تیم زیر ۲۳ سال لیورپول باشگاه بود و اکنون یکی از اعضای کادرفنی استیون جرارد در رنجرز است، در این باره گفت:
برنامه این بود که روی هر شخص تمرکز شود و به آنها یک برنامه ی خاص داده شود. این ایده از مالکین، مایک گوردون، مایکل ادواردز و الکس اینگلتورپ بود.» | اینگلتورپ در سال ۲۰۱۲ به عنوان سرمربی تیم زیر ۲۱ سال انتخاب شد و در سال ۲۰۱۴، سرمربی آکادمی شد. علاوه بر تشکیل یک لیست از بازیکنان با سنین مختلف و کنترل حضور تنوع بازیکنان جوان در آکادمی برای بازتاب بهتر شهر، او به صورت مستقیم، بر روی رشد فردی بازیکنان، نظارت داشت. ترنت آرنولد، کرتیس جونز، کیانا هوئر، ریان بروسترونکو ویلیامز که همگی به تیم یورگن کلوپ رسیدند، گواه بر تاثیر این روش هستند. اول از همه، مربیها، نیازهای بازیکنان را مشخص می کنند؛ بعد به مرحله ی اجرا و بازبینی روند، ارتباط و همکاری با بازیکن می رسد. کریچلی در این باره گفت:
بعضی از بهترین مربیها، به دفتر می رفتند و با بازیکنان صحبت می کردند تا به عنوان یک شخص، آنها را بشناسند. یک برنامه همیشه وقتی منسجم باشد و بازیکن نیز به آن باور داشته باشد، بهتر می شود. اگر ترنت فکر می کرد که نمی تواند در پست دفاع راست بازی کند یا می خواست در پست هافبک کند، پس این برنامه جواب نمیداد. یک سری بازبینی با بازیکنان داشتیم. یادم می آید با ترنت چند بار این کار را انجام دادیم. کنارش مینشستیم و دربارهی نقاطی که در آن می تواند بهتر شود، صحبت می کردیم. وقتی به عنوان دفاع راست بازی می کرد، انواع خصوصیات تکنیکی را داشت. او مثل یک هافبک پاس میداد چون عادت به بازی در این پست داشت. فکر می کردیم که اگر خودش بازی اش را ببیند، بهتر عمل خواهد کرد. به عنوان یک دفاع راست، شما همیشه میخواهید جلو بروید؛ این چیزی بود که زمان زیادی درباره اش صحبت می کردیم. نظرات مختلف بودند؛ گاهی موافق و گاهی مخالف. در آخر همه چیز برای او خوب پیش رفت. با برنامه ای که برایش میریختیم، سازگار و موافق بود. گاهی اوقات این گونه بنظر می رسید که اینطور نیست و با خودم میگفتم نکند که تظاهر می کند. اما روز بعد به شما ثابت می کرد که اشتباه می کنید. بخاطر این که او بسیار آرام است و این یکی از بهترین خصوصیات اوست. گاهی اوقات الكس در تابلویش، عکسهایی از بازیکنان را می زد؛ به این معنی که «نگاه کن، برای رسیدن به تیم اصلی، همه ی این بازیکنان را پیش رویت داری. اگر این جا بازی کنی، بهترین فرصت به تو داده خواهد شد. اما ما همینطوری پست بازیکنی را عوض نمی کردیم که زودتر به تیم اصلی برسد؛ بلکه کاری را انجام میدادیم که فکر می کردیم بهترین فرصت، برای پیشرفت یک بازیکن است.»