کشتی یعنی همین
/هومن حکیمی
*اول
قویترین باید قویترین را شکست بدهد. نهایت جذابیت در رقابت، اینچنین است و اینکه در وزن 86 کیلوگرم کشتی جهان، دو غول وصفناشدنی، همدوره شدهاند، عین جذابیت است. اینها را داخل اتومبیلم، همراه همسر و دخترم که در آغوش مادرش به خواب رفته، چند لحظه قبل از شروع فینال قهرمان مازندرانی کشتیمان، با خودم مرور میکنم. اینترنت گوشی را چک میکنم تا یکوقت وسط تماشای این رقابت حساس، بازی درنیاورد. همسرم مثل من اضطراب دارد اما یادآوری میکند که «هرچی شد، لطفا فریاد نزن که بچه بیدار نشه...»!
*دوم
کشتی آزاد ما در المپیک توکیو، موفق نبود. تیم به وضوح از آمادگی پایین بدنی نفرات رنج میبرد و همین هم پاشنه آشیل «حسن یزدانی» در فینال المپیک شد. 20 ثانیه کم آوردن، طلای المپیک را به نقره بدل کرد و یک ترس سیاه را به جان ما انداخت که نکند، تا وقتی این یانکی گردنکلفت در این وزن است، پهلوان جویباری ما باید به دومی بسنده کند؟
نادرستی گزاره بالا را فینال جهانی «اسلو» عیان کرد. ترس ولی تا ثانیههای پایانی این رقابت نفسگیر باقی بود که البته هر چه جلوتر میرفتیم کمرنگتر میشد.
«یزدانی» بدون هیچ شکی یک پدیده است. قدرت و صلابت و هوش او، تبدیلش کرده به کشتیگیری شش دانگ که اگر مصدومیت نداشته باشد و نفسش چاق باشد، حتی «تیلور» هم حریفش نخواهد شد. به اینها اضافه کنید فضای مدیریتی درست پیرامونش و حمایتهایی که باید از کسی مثل او بشود. کشتی ایران گوهری دارد که اگر قدرش را بداند خیالمان تخت است.
فینال «اسلو»، هوشمندانه آغاز شد. یزدانی از قبل میدانست که با حریفش باید چهکار کند. فیلم چند دقیقه قبل از شروع این رقابت که «دبیر» و «درستکار» دارند به «حسن» توصیه میکنند، چطور با «تیلور» کشتی بگیرد، نشان میدهد که داشتن استراتژی درست قبل از هر رقابت، چقدر مهم است.
«حسن یزدانی»، هشت هفته بعد از آن فینال تلخ المپیک، و دو سه سال بعد از دو شکست دیگر مقابل این آمریکایی قلدر، با آمادگی بدنی بالا و داشتن استراتژی مشخص و انگیزه زیاد، هوشمندانه، حریف قدرتمندش را با اقتدار شکست داد. آن نگرانی من و میلیونها ایرانی دیگر پای تلویزیون و گوشی تلفن همراه هم درست اما درنهایت، بیخود بود!
*سوم
«حسن یزدانی» را نمیشود دوست نداشت. وقتی که در المپیک، 20 ثانیه کم آورد و باخت، خالصانه و صادقانه، اشک ریخت و ما هم به همراهش گریستیم اما فریاد زدیم و نوشتیم که چقدر دوستش داریم و به او افتخار میکنیم. امروز هم که مقتدرانه پیروز شده، فقط کافیست به واکنشش در لحظه پیروزی و چند ثانیه بعدش با دقت نگاه کنیم تا متوجه شویم، چرا دوستداشتنی بودنش، ورا و فرای نتایج اوست.
سوت پایان به صدا درمیآید. قهرمان ما فریاد شوق از گلو برمیآورد. سر بر روی تشک میگذارد. مربیانش او را در آغوش میکشند. سر حریفش را میبوسد و آن لحظه پاسخش به ابراز محبت تماشاگران که نقطه اوج خضوع در عین غرور و وقار و افتخار است.