داداش الکی دل خوشت نکنم ، هیچ موقع کهنه نمیشه این درد ، مخصوصا اگه بیفتی تو قیاس ، یعنی هر چیزی شد هر کسی رو دیدی با عشق قبلیت مقایسه کنی ، پیشنهاد من اینه اولا از این قیاس لعنتی سعی کن خودتو بکشی بیرون ، حالا ببین چطور میتونی ، مثلا اولویت ها و فانتزی هاتو کلا بریز دور و به چیزهای دیگه « تعریفی دیگه از عشق » برا خودت جور کن ، دومین پیشنهاد با هیچ احدی درد و دل نکن که بعداً ضربه ی شدیدی از همین درد و دلهات میخوری ، سومین پیشنهاد اگه شرایطش جوره برات یه مدتی حالا بصورت صیغه با ینفر باش مدت دار نه ، نهایتش ۶ ماه ، چون شاید وسط رابطه « نه صرفا جنسی منظورم باشه نه » به طرف وابسته شدی و نتونستی ازدواج کنی و از اونم ضربه ی بدتری خوردی ، پیشنهاد دیگه م با خانواده ت خیلی بیشتر از قبل رفاقت کن که این یه مورد معجزه میکنه ، نمیدونم مذهبی هستی یا نه ، اما معنویات به شدت حالتو خوب میکنه ، ببین یه مدت زمانی رو برا خودت تعریف کن مثلا بگو سر این سال اگه برگشت برگشت اگه نه کلا « فراموش نه ، هر کسی گفت فراموش کن بدون هیچی از عاشقی نمیدونه » کنار بیا با نبودنش و پرانتز رو ببند و نذار بیشتر از این درگیری ذهنت و زندگیت سر یک نفر که صرفا بخاطر هر چیزی ولت کرده و رفته درگیر و خراب بشه« که البته گفتی نامزد کرده پس یه مدت زمانی تعریف کن برا خودت با کنار اومدن با اینکه دیگه رفت همین » ، ببین دوست عزیز نمیدونم سنت چقدره اما اگه بیست و پنج سال پایین تری غصه ت نباشه که کنار اومدن با این قضیه به مراتب از کسی که سنش بالای سی ساله و شکست عشقی خورده راحت تره ، سر آخر هم بچسب به زندگی تو کار و بار و اولین فرصت « دلت اتصالی داد به ینفری » با درایت و تحقیق ازدواج کن که چاره ت تو همین ازدواجه ، کلا هم خیال نکن دنیا به آخر رسیده و دیگه نمیتونی سر پا بشی بعد اون ، نه اینجوری هام نیست ، کجا رفت اونی که میگفت بدون تو اصلا نمیتونم فکرشم کنم ، به نظرم الان یا زاییده « برا شوهرش» یا در شرف زاییدنه ، پس رفیق زیاد خودتو اذیت نکن و بیشتر از این عمرتو تباه نکن بخاطر اینکه مثل چی تردت کرد و زخمی تو ذهن و قلبت گذاشت که مرور زمان فقط میتونه التیام بده به این درد ، موفق و پیروز باشی