اگر به گذشته برگردیم و سده هاى متوالى را پشت سر بگذاریم با دانشمندان برجسته اى همچون جیمز کلرک ماکسول، لودویگ بولتسمان، چارلز داروین، لویى پاستور و آنتوان لاوازیه مواجه مى شویم، اما پیش از یافتن شخصى که دستاورد هاى علمى اش همانند ایساک نیوتن با اینشتین قابل مقایسه باشد باید راه درازى پیمود.
اینشتین و نیوتن چنان هوشمند بودند که در سراسر جهان در حوزه پژوهشى خود و وراى آن کاملاً شناخته شده اند. نیوتن حسابان را ابداع کرد، قوانین مکانیک و حرکت را فرموله و نظریه گرانش جهانى را ارائه کرد. اینشتین مبنایى در آسمانخراش فیزیک نوین یعنى نسبیت خاص و مکانیک کوآنتوم را پى ریزى و نظریه جدید گرانش را ابداع کرد.
اما سواى این دستاورد هاى ویژه هر دوى این دانشمندان شیوه تفکر در علم را به طور اساسى تغییر دادند. هر دو جهان بینى ما را گسترش دادند. امروز ما از جهان «نیوتنى» و جهان «اینشتینى» سخن مى گوییم. جهان نیوتنى جهان مطلق ها است و جهان اینشتینى جهان نسبیت. در جهان نیوتن زمان بى وقفه در جریان است، زمان اکنون و همیشه با سرعت یکسانى جارى مى شود.
علیت مطلقاً برقرار است، گویى که فرمان الهى است. بدون استثنا هر معلولى علتى دارد، با دانستن گذشته، آینده را مى توان به طور کامل پیشگویى کرد. در جهان اینشتین زمان مطلق نیست. سرعت جریان زمان به ناظر بستگى دارد. گذشته از این مطابق نظریه جدید مکانیک کوآنتوم که اینشتین به رغم شک و تردید هاى بعدى در تدوین آن نقش داشت، عدم قطعیت هاى ذاتى طبیعت در سطح زیراتمى مانع از آن مى شود که با دانستن گذشته، آینده را پیشگویى کنیم. احتمالات باید جانشین قطعیت ها شود.
هم اینشتین و هم نیوتن اصولاً فیزیکدان نظرى بوده اند. مثل هر فیزیکدان نظرى دیگر آنها هم مهم ترین پژوهش هاى خود را در اوج جوانى به انجام رساندند.
هر دوى آنها آزمایش هایى هم انجام دادند. نیوتن که بزرگترین آزمایشگر بود، کشفیات بزرگى داشته است، از جمله وى دریافت که نور سفید از اختلاط رنگ هاى مختلف حاصل مى شود. نیوتن ریاضیاتى را که احتیاج داشت، خود ابداع کرد. اینشتین البته چنین کارى نکرد، اما شهود درخشان وى او را به بررسى و اقتباس هندسه مبهم نااقلیدسى ریمان و گاوس رهنمون شد تا نظریه هندسى گرانش خود را بنیان نهد.
هر دو هنرمند بودند. هر دو خود را وقف سادگى، ظرافت و زیبایى ریاضى کردند. هر دو آنها ترجیح دادند که مثل هنرمندان در انزوا کار کنند. نیوتن هنگامى که روى طرح خاصى پژوهش مى کرد، ماه هاى متوالى را یکسره در انزوا به سر مى برد. اینشتین هیچ گاه دانشجوى تحصیلات تکمیلى نداشت و بسیار کم تدریس کرده است. هر دو تنها بودند. تنهایى نیوتن بیشتر بود.
به نظر مى رسد که شاید وى عملاً روحیات ضداجتماعى داشته است و همانطور که ولتر در هنگام مرگش خاطرنشان کرد: «نیوتن طى عمر چنین طولانى خود هیچ گاه شور و عشقى از خود بروز نداده است؛ وى هیچ گاه به زنى نزدیک نشده بود.» نیوتن حتى طرحى را براى ابقاى تجرد خود ارائه کرده بود. وى نوشت: «راه تجرد این نیست که با نفس خود مبارزه کنیم، بلکه باید با انجام یک کار مطالعه و تعمق در سایر امور با چنین تفکراتى مقابله کرد.»
اینشتین در اواخر خود را با فعالیت هاى اجتماعى متعدد مشغول کرد، از جمله حمایت از انجمن حقوق بشر، ارائه سخنرانى هاى متعدد در سرتاسر جهان در مورد سیاست، فلسفه و آموزش و همکارى براى تاسیس دانشگاه یهودى اورشلیم. اینشتین طى زندگى خود روابط عاشقانه بسیارى داشته است. اما به نظر مى رسد که وى در شخصى ترین سطح زندگى همانند نیوتن منزوى و تنها بود.
اینشتین در سال ۱۹۳۱ هنگامى که ۵۲ساله بود، مقاله اى منتشر ساخت و طى آن نوشت: «احساسات شدید من در مورد عدالت اجتماعى و مسئولیت اجتماعى همیشه به نحو عجیبى در تقابل با فقدان نیاز براى ارتباط مستقیم با انسان هاى دیگر و جوامع انسانى است. من حقیقتاً «مسافر تنها» هستم و هیچ گاه با تمام قلبم به کشورم، خانه ام، دوستانم و حتى خانواده درجه یک خودم تعلق نداشتم.»
هم اینشتین و هم نیوتن شدیداً حافظ استقلال خود بودند. هر دو به شدت انزواى خود را قدر مى دانستند.
ایساک نیوتن و آلبرت اینشتین میراث گرانبهایى براى ما بر جاى گذاشتند. نیوتن بر این تصور که بعضى حوزه هاى دانش دور از دسترس ذهن بشر است، تصورى که طى سده هاى متوالى در فرهنگ غرب ریشه دوانده بود، غلبه کرد.
بسیارى از متفکران پیش از نیوتن بر این باور بودند که بشر مجاز است فقط از آن چیزهاى سر درآورد که خداوند بر ما منت نهاده و کشف آنها را مجاز دانسته است. آدم و حوا به این دلیل از بهشت رانده شدند که از میوه درخت معرفت، معرفت خداوند، خورده اند.
زئوس، پرمتئوس را با زنجیر به صخره اى در بند کشید؛ چرا که وى راز خدایان یعنى آتش را به بشر فانى ارزانى داشت. در کتاب بهشت گمشده (paradise lost) اثر جان میلتون آدم از رافائل فرشته در مورد مکانیک اجرام آسمانى مى پرسد، رافائل مختصراً آدم را راهنمایى مى کند و سپس مى گوید: «معمار بزرگ در تصمیمى عاقلانه مابقى ماجرا را از انسان و فرشته مخفى نگاه داشته است.»
نیوتن در اثر ماندگار خود با نام اصول (principia,1687) بر همه این محدودیت ها غلبه کرد و ممنوعیت ها را کنار گذاشت. نیوتن در این اثر تمام پدیده هاى جهان فیزیکى شناخته شده از آونگ گرفته تا فنر، از ستاره هاى دنباله دار تا مدار سیاره ها را با عبارت هاى دقیق ریاضى بررسى کرده است. پس از نیوتن تمایز بین جهان فیزیکى و فراطبیعى آشکارتر شده است. از آن پس جهان فیزیکى براى انسان قابل شناخت شد.
اینشتین در پذیره هاى شگفت انگیز و به ظاهر محال خود در نسبیت خاص نشان داد که حقایق بزرگ طبیعت را صرفاً با مشاهده هاى دقیق از جهان خارج نمى توان به دست آورد، بلکه دانشمندان گاهى اوقات باید فرضیه ها و سیستم هاى منطقى اى را در ذهن خود ابداع کنند که فقط با گذشت زمان مى توان آنها را آزمود. براى مثال همه ما از بدو تولد تجربه مى کنیم که زمان با سرعت یکنواختى جارى است، با این همه این باور حقیقت ندارد.
فیزیک نوین حداقل به این درجه از پیشرفت رسیده است که طبیعت را وراى احساس و ادراک بشر فهمیده است و بدین ترتیب به ما مى آموزد که درک عقل سلیم ما از جهان هم ممکن است اشتباه باشد. اینشتین در میراث خود بر این تفکر چند قرنه که پژوهش هاى تجربى و آزمایش ها برترند، فائق آمد. اما وى با نظر مشهور نیوتن که گفت: «hypotheses non fingo» (از فرضیه پردازى بیزارم) نیز مخالف بود، چرا که منظور دانشمند انگلیسى آن بود که وى همانند ارسطو فیلسوف راحت طلبى نیست، بلکه نظریه هاى خود را بر حقیقت هاى قابل مشاهده بنا مى کند.
اینشتین در زندگینامه خود نوشتش اختلاف نظر خود را با نیوتن اینگونه توضیح مى دهد: «نیوتن، مى بخشید، شما تنها روشى را که از زمانه شما فقط براى انسان هاى با قدرت تفکر و خلاقیت بالا قابل درک بود، کشف کردید. مفهوم هایى که شما ابداع کردید، هنوز هم تفکر ما را در فیزیک هدایت مى کند، اگرچه اکنون مى دانیم که این مفاهیم باید با مفاهیم دیگرى که پیش از این خارج از فضاى تجربه مستقیم قرار داشته است، جایگزین شود.»
🔹
منبع:iliadmag.com