برای کسی که در جای اشتباهی قرار گرفته؛
تو در پاریس چهکار میکنی «لئو»؟
/هومن حکیمی- نویسنده و روزنامهنگار
«لیونل مسی» نابغه، به زودی هنرنماییهایش را در «پاریسنژرمن» هم شروع خواهد کرد. چندین گل زده، چندین و چند پاس گل و چندین بار هم مقهور کردن حریفانش با تکنیک و هوش نابش اما همه اینها چه فایدهای دارد؟...
*قاب اول
هفته دوم لیگ قهرمانان اروپای امسال، جدا از گل زیبای «مهدی طارمی» به لیورپول، نتیجه نامنصفانه آخر بازی «میلان - آتلتیکو مادرید» با هنرنمایی داور ترک، شکست «منسیتی» جلوی اسمهای بزرگ «پاریسنژرمن» و...، یک تصویر عجیب و غریب و منحصربهفرد داشت؛ »مسی» پشت دیوار دفاعی تیم جدیدش، دراز کشید تا مانع احتمالی عبور توپ از زیر پای سد دفاعی تیمش مقابل یک ضربه ایستگاهی شود...
*قاب دوم
خدا رحمت کند مرحوم «حمیدرضا صدر» را که کاش الان در قید حیات بود و درباره رفتن یک اسطوره و نماد «کاتالان» به تیم بچه پولدارهای پاریس، حرف میزد و مینوشت. دکتر صدر بیشتر طرفدار این بود که تیمهای به ظاهر معمولی و کمتر اسم و رسم دار، بازی بزرگان را به هم بزنند و فوتبال را جذابتر کنند؛ هر چند خودش از جوانی طرفدار «چلسی» بود و ماند.
«مسی» جوری از «بارسا» -که از آن برخاست و در آن رشد کرد و جهان را خیره کرد- جدا شد که انگاری واقعا دلش نمیخواست. یک سری بهانهها و دلیلها برای این اتفاق تا دیروز غیرممکن، ردیف شد و تمام اما به نظر من، دل اسطوره با رفتن بود. از همان سال قبل که «کومان» هلندی آمد و «سوارز» را نخواستند. یا حتی از قبلترش که «نیمار» را نخواستند یا نتوانستند که برگردانند.
«مسی» غیر از تفاوت فوتبالیاش، یک فرق اساسی با بقیه ستارگان هم دارد. آن ور وابستگی احساسیاش که در ارتباط با خانوادهاش مشهود است، در ارتباط با همتیمهایی که با آنها خیلی رفیق و به اصطلاح «ندار» است، شخصیت فوتبالیاش را شدید تحت تأثیر قرار میدهد و وقتی این را بگذاریم کنار تنفرش از شکست، طبیعیست که بعد از دوران وحشتناک «بارتموئو» و «کیکه ستین» و آن فاجعه شکستهای پرگل مقابل بایرن مونیخ و دیگران، پادشاه مستطیل سبز، غمگین و از کارآمدیاش کم شود. به همه اینها اضافه کنید آمدن «گریزمان» را که هیچوقت نه با «لئو» و نه با روح «بارسا» همگون و همگام نشد...
*قاب سوم
اینطوری نوشتن درباره «مسی» که بسیار طرفدارش هستم، خیلی خوشایندم نیست اما او چارهای برایم باقی نگذاشته است!
رفتنش به خودی خود یک شکست عشقی برای من و خیل طرفداران بارسا و او است. یک جور مواجهه شدن با یک تلخی بیپایان که به آدم حس بیهودگی میدهد. دستکم اگر او به «منچستر سیتی» زیر نظر «پپ گواردیولا» میرفت، شاید اینقدر احساس شکست و حقارت نمیکردیم یا حتی اگر به «لیورپول» میرفت (با آنکه از این تیم خوشم نمیآید!) و ترکیب جالب «لئو - یورگن» شکل میگرفت یا هر تیم لعنتی دیگری غیر از این «پاریسنژرمن» خوش رنگ و لعاب اما بدون حس و حال در لیگی که بدون تعارف، در سطح اول اروپا نیست.
تصور کردن اینکه «مسی» باید هر هفته جلوی «متز» و «استراسبورگ» و «نانت» و... در بهترین حالت، «مارسی» افولکرده قرار بگیرد و 99 درصد، از همین حالا جام قهرمانی لیگ امسال فرانسه را در دست دارد، شبیه این است که نامزد آدم، آدم را به خاطر یک پسر پولدار ولی بدقیافه رها کند و همراه «یارو» با یک جت اختصاصی از یک شهر مدرن (حتی اگر در محله متوسطش زندگی میکرده) به منطقه اعیانی یکی از شهرهای «سومالی» برود!
*قاب چهارم
«مسی» در پاریس فوتبالی، خوشحال نیست. او البته بعد از اولین گلش در این تیم؛ آن هم جلوی «منسیتی» در اروپا، خوشحالی کرد ولی از شروع بازیاش در این تیم و لیگ فرانسه تا قبل از اولین گلش با پیراهن جدید، یک جسم خسته و مأیوس بود که الکی در زمین میدوید. حتی فراتر میروم و شک ندارم، ادامه پیدا کردن درخشش او در پاریس هم نمیتواند دوباره «لئو» را شاداب کند و این شادابی، ربطی به آن شادابی مربوط به سن و سال ندارد.
اسطوره، بعد از نواخته شدن سوت پایان بازی مقابل تیم «پپ»، همراه با همتیمیهایش، دست در دست، مقابل طرفداران فرانسوی دوید و فریاد نصفه و نیمهای کشید که چقدر باسمهای و تصنعی بود. یک جور رفتار قراردادی با باشگاهی که چون پول دارد، میتواند هر غلطی بکند؛ حتی اگر مصادره ستارهای باشد که جنسش با آنها جور نیست.
مسی کنار رفیق صمیمیاش «نیمار» و «دیماریا» و «پاردس»، در ظاهر راضیست؛ قراردادی عالی، امکاناتی عالی، احتمال بالای قهرمانی در لیگ اروپا و... اما «مسی» مگر همه اینها را در «بارسا» بارها و بارها تجربه نکرده؟
نگویید سنگاندازی «لالیگا» و قوانین سختگیرانه باعث جداییاش شده که قانون برای شکسته شدن است؛ آن هم وقتی پای یک اسطوره بیبدیل به میان میآید. در میان جدال نانوشته مدیریت جدید بارسا با ستارهای که سنش بالا رفته و فکر کردن دو طرف به منفعتها، کلی هوادار و کلی خاطره جذاب و کلی امکان دوباره رخدادنشان به فنا رفتهاند که متاسفانه حتی اگر زمان و شرایط هم، فرصتش را بدهند، امکان ندارد با آن کیفیت در «پاریس» شکل بگیرند...
*قاب آخر
آن «لیونل مسی» که من میشناختم، هیچوقت پشت دیوار دفاعی تیمش دراز نمیکشید که مثلا ژست تعصب نسبت به باشگاهش را بگیرد و عرقش را اینجوری نشان بدهد. «مسی»، قبلا تعصبش و عشقش را به «بارسا» بارها و بارها توی زمین سبز نشان داده و از الان به بعد، دیگر همه چیز متفاوت شده و بوی «نا» و اجبار و منفعت میدهد.