مهاجرت ورزشکاران فقط مختص ایران نیست. این پدیده بارها و بارها رخ داده و تکرار شده اما در ایران نحوه برخورد با آن و البته دلایلش تفاوت دارد. اگر زنده یاد نعیم سلیمان اوغلو وزنه بردار «ترک تبار» زاده بلغار، در اعتراض به تصمیم بلغارستان مبنی بر تحریم المپیک 1984 به ترکیه می رود و زیر پرچم این کشور سه طلای المپیک می گیرد یا رضا مهماندوست در اعتراض به سیاست های فدراسیون تکواندوی ایران پس از قبول سرمربیگری تیم ملی تکواندوی آذربایجان، چند شاگرد ایرانی خود را به تابعیت این کشور در می آورد، هر یک برای تصمیم خود دلیل موجه ای داشتند و دارند اما طی سالیان اخیر بعضا با مهاجرت هایی روبرو بودیم که به راحتی می شد جلوی آنها را گرفت.
اختصاصی طرفداری / هر انسانی به طور ذاتی به جایی که زاده میشود تعصب و غیرت دارد. البته منکر این حقیقت هم نمیشویم که پول هم میتواند عاملی تحریککننده برای ورزشکاران باشد تا زیر پرچم کشوری دیگر وارد مسابقات شوند. این اتفاق سالهاست در کشورهای حاشیه خلیج فارس میافتد اما به ندرت شاهد این بودهایم که ورزشکاری بسیار برجسته به خاطر پول حاضر شود زیر پرچم کشوری دیگر در مسابقات شرکت کند. متاسفانه اولین اتفاقی که در پدیده مهاجرت ورزشکاران ایرانی به کشورهای دیگر میافتد، چسبیدن انگ «وطن فروش» و «بی غیرت» به آن ورزشکار است با این وجود نمیتوانیم بگوییم هر ورزشکاری که تصمیم گرفت ایران را ترک کند تا جای دیگری به فعالیتش ادامه دهد، قطعا وطن فروش و بیغیرت است. آن هم در شرایطی که در بسیاری از مواقع از کمبودهای ورزشی این ورزشکاران در کشورمان خبر نداریم. بیایید به بارزترین ورزشکاران مهاجر کشور در سالهای اخیر نگاهی بیاندازیم.
کیمیا علیزاده؛ قهرمان دیروز، رقیب امروز
کیمیا علیزاده دختری جوان بود که در مسابقات المپیک 2016 ریو توانست برای ایران مدال بیاورد. اگر چه این مدال طلا نبود اما سن کم او و این حقیقت که به عنوان اولین بانوی ایرانی در مسابقات المپیک به مدال میرسید، باعث شد تبلیغات رسانهای بالایی دور این دختر جوان شکل بگیرد. کیمیا را کمتر بعد از ریو در مسابقات دیدیم چرا که اکثر اوقات در حال دست و پنجه نرم کردن با مصدومیتهایش بود اما هرچه باشد او کیمیای ایران بود. همه انتظار داشتند این دختر جوان در المپیک بعدی مدال خوشرنگتری برای مان بیاورد اما کیمیا بعد از ازدواج با حامد معدنچی، والیبالیستی که از مدتها قبل رویای مهاجرات و زندگی در اروپا را داشت، تصمیم به مهاجرت گرفته بود. این دختر جوان با انتشار نامهای اعتراضی کشور را ترک و تمام پلهای پشت سرش را خراب کرد و خیلی زود انتشار تصاویر بیحجاب او در خارج از کشور تضمینی بود بر این که امکان ندارد کیمیا را دیگر در تیم ملی ایران ببینیم.
کیمیا علیزاده اگر چه از بد بودن مشاوران و سن کمش ضربه خورد اما دیگر با پرچم ایران مسابقه نمیداد و تلخترین صحنه المپیک هم تقابل کیمیا با ناهید کیانی بود. دو ایرانی روبهروی هم در المپیک. اما انگار این اتفاق تلخ کافی نبود. گزارشگر مسابقه برای تلختر کردن این شرایط در اقدامی که معلوم نشد خودجوش بوده یا دستوری در تمام طول مسابقه حتی یک بار هم نام علیزاده را بر زبان نیاورد و از او به عنوان بازیکن حریف و عناوین دیگر یاد کرد. صرف نظر از این که در پیش و بعد از مسابقه هم مجریان به خوبی از خجالت ورزشکاری در آمدند که روزی برای این کشور افتخار آفرینی کرده بود. با این وجود کیمیا علیزاده حتی بعد از مسابقه مقابل کیانی هم بر «ایرانی» بودن خود تاکید و بار دیگر به تبعیض جنسیتی در ورزش ایران اعتراض کرد.
سعید ملایی و عبور از خط قرمزها
ورزشکار دیگری که در سالهای اخیر جنجالهای زیادی ایجاد کرد، سعید ملایی بود که کار جودوی ایران را به تعلیق نیز کشاند. این ورزشکار در یکی از مسابقاتی که اعزام شده بود به ناگاه تصمیم گرفت دیگر به ایران برنگردد و با اعلام به این که برای مبارزه نکردن با ورزشکار اسرائیلی تحت فشار است و مسائلی دیگر اقدام به گرفتن پناهندگی کرد. این ورزشکار پا را از این هم فراتر گذاشت و در سفری به اسرائیل کنار ورزشکاران این کشور تمرین کرد و در المپیک نیز با پرچم مغولستان مبارزه کرد و حتی مدال هم گرفت. در مورد دلیل و فلسفه مبارزه نکردن ورزشکاران ایرانی با همتایان خود در رژیم اشغالگر بارها نوشته شده و میتوان به سادگی گفت که سعید ملایی درگیر یک بازی سیاسی شد و او هم پلهای پشت سرش را به مراتب بیشتر از کیمیا خراب کرد. کما این که اگر کیمیا از نظر بخشی از مردم کشور چوب سادگی را خورد و هنوز در کشور محبوبیتی نسبی دارد، این ماجرا در مورد ملایی به هیچ عنوان صدق نمیکند. سعید ملایی چند سال پیش از اتفاقی که در ژاپن برایش رخ داد و منجر به پناهندگی اش شد، از کشور آذربایجان تقاضای پناهندگی کرده بود.
علیرضا فیروز جا؛ نابغهای که به فرانسه رفت
علیرضا فیروزجا اعجوبهای بود در شطرنج جهان که به خاطر سن کم و بردهایش خیلی زود مشهور شده بود و او هم مشکلی مشابه سعید ملایی داشت: مبارزه با حریف اسرائیلی. فیروزجا که خبر مسابقه اش با یک ورزشکار اسرائیلی به شدت حاشیهساز شده بود، به تصمیم فدراسیون مبنی بر شرکت نکردن در یک تورنمنت دیگر به خاطر احتمال تقابل با یک ورزشکار اسرائیلی اعتراض کرد و تصمیم گرفت با پرچم فدراسیون جهانی شطرنج در مسابقات شرکت کند. بعد از این اتفاق بود که فیروزجا هر روز از ایران دورتر شد و در نهایت فدراسیون شطرنج فرانسه در خبری اعلام کرد که افتخار میکند اعجوبه ایرانی تصمیم گرفته این کشور را برای شرکت در مسابقات انتخاب کند. متوجه شدید دیگر؟ حضور بازیکن کشور ما زیر پرچم فرانسه برای این کشور افتخار بود.
همه آنها وطن فروش نیستند
به اکثر این افراد انگ وطن فروشی و بی غیرتی زده میشود و استدلال هم این است که این افراد با پول و سرمایه مردم به اینجا رسیده اند و به تعبیری دیگر نمک خورده اند و حالا نمکدان را میشکنند اما آیا این واقعا تمام حقیقت است؟ در سالهای اخیر کم شاهد برخورد قهری فدراسیونها با ورزشکاران رشتههای مختلف نبودهایم. جایی که به بسیاری از آنها گفته شده با هزینه شخصی به مسابقات بروید. فقر امکانات زیرساختی ورزش کشور را هم به این موضوع اضافه کنید. آیا ورزشکاران ما در ایران با جدیدترین وسایل ورزشی و در پیست ها و سالنهای ورزشی مجهز تمرین میکنند؟ جواد فروغی، دارنده مدال طلای غیر منتظره این دوره از مسابقات تیراندازی المپیک در گفتگویی گفته است در زیرزمین تمرین میکرده است! آیا جای تمرین یک مدالآور المپیکی زیر زمین است؟
فدراسیونهای ما خیلی اوقات حتی برای برگزار کردن یک اردوی ساده هم مشکل دارند. یادمان نرفته در اردوی فلان تیم ملی مملکت به ملیپوشان غذا «عدس پلو» داده بودند! بگذریم از این که خیلی از فدراسیونها به خاطر نداشتن پول ورزشکاران را به مسابقات اعزام هم نمیکند. یادمان نرفته که ورزشکاران المپیکی ما در رژه المپیک حتی ماسکهای متحد الشکل هم نداشتند!
در واقع اگر هم یک ورزشکار ایرانی در سطح ملی برای کشور افتخار آفرینی میکند بخش زیادی از این مدال آوری در وهله اول به خاطر استعداد و تواناییهایش است و در وهله دیگر غیرت و تعصبی که روی کشورش دارد. در غیر این صورت باور کنید نه گفتن به پیشنهاد کشورهایی که میتوانند یک اردوی حرفهای با بهترین تجهیزات و امکانات را برایتان فراهم کنند و کاری کنند دغدغهای جز ورزش نداشته باشید کار خیلی سختی است.
ورزشکاری که در کشور خودش بیمهری میبیند، امکانات ندارد، دغدغه نان شب خانوادهاش را دارد و... با تمام غیرتش است که برای کشور افتخار آفرینی میکند. مگر چند بار میتوانی بشنوی که فدراسیون به خاطر نداشتن بودجه به مسابقات اعزامت نمیکند و دلسرد نشوی؟
درست یا غلط، در این میان هستند افرادی که نمیخواهند این سختیها را به جان بخرند و ترجیح میدهند به کشورهای دیگری بروند که اگر چه وطن نیست اما شرایط بهتری برای شان فراهم میکنند. در نهایت بعد از در نظر گرفتن تمامی این جوانب شاید این بار بتوان جواب درست تری به این سوال داد که آیا هر ورزشکاری که از ایران میرود وطن فروش است یا نه؟ و به آن رییس فدراسیونی که با سهل انگاری این ورزشکار را فراری می دهد، چه باید گفت و به او چه لقبی باید داد؟
جای خالی فرهنگ سازی، باورهای ملی و احترام به پیشکسوتان
مهاجرت ورزشکاران دلایل مختلفی دارد. دو سال پیش از این یک روزنامه ورزشی به مسئولان ورزش هشدار داد مراقب دام مهاجرت که پیش پای بانوان ورزشکار ایران و حتی مردان ورزشکار کشور پهن شده باشند و خطاب به آنها نوشت نگه داشتن ورزشکاران در ایران، علاوه بر توجه مادی و معنوی به آنها و افزایش امکانات، نیاز به فرهنگ سازی دارد تا ورزشکار خود را در مقام نماینده ملت و کشور ببیند. انصافا ما تا به حال برای پررنگ شدن باورهای ملی ورزشکاران ایران چه کرده ایم؟
اصلا فرهنگ سازی به جای خود، به قهرمانان دیروز چه امتیازی دادیم و چه توجه ای کردیم که ورزشکار امروز به فردای خود دلخوش باشد؟ وقتی هوای پیشکسوتان ورزش را نداریم و مدال آوران دیروز و قهرمانان قدیم را به حال خودشان رها می کنیم، معلوم است ورزشکار امروزی از پیر شدن در این کشور می ترسد! قهرمان امروز حق دارد در خلوت از خود بپرسد؛ به سر قهرمانانی که پیش از این برای ایران مبارزه کردند و بیش از من برای ایران مدال آوردند، چه گلی زدند که در آینده همان گل را به سر من بزنند؟
بیشتر بخوانید:
پناهنده شدن 44 ورزشکار در دوران 8 ساله ریاست جمهوری روحانی