«معروف»تر شدن!
/هومن حکیمی – نویسنده و روزنامهنگار
اشاره: تیم ملی والیبال ایران، بعد از یک شروع خوب در المپیک توکیو، به صورت پیاپی طعم شکست را چشید (اتفاقی که در لیگ ملتها هم افتاد) و نتوانست تاریخسازی کند...
یادم نرفته روزگاری را که گرفتن یک «ست» (امروز میگویند یک «دست») از حریفان آسیایی مثل چین و ژاپن و کرهجنوبی، برای والیبال ما آرزو بود.
والیبالمان اما به مرور پیشرفت کرد و «یزدانی خرم» در این پیشرفت نقش زیادی داشت. از یک جایی به بعد، این، رقبای آسیایی بودند که باید در آرزوی شکست دادن ما سر میکردند. نسلی که توسط «مصطفی کارخانه» در تیم نوجوانان و جوانان ساخته شدند و به تیم بزرگسالان رسیدند، دنیای قشنگتری از والیبال را برای ما ترسیم کردند و این جوانگرایی تا همین امروز ادامه دارد؛ البته با بالا و پایینهایی.
«ولاسکو»ی دوستداشتنی که آمد، تیم ملی ما دیگر برای غولهای جهان هم خط و نشان میکشید. بردن ایتالیا و لهستان و آمریکا و رقابت پایاپای با برزیل، برای ما تبدیل به عادت شد. بعد از ولاسکو، مربیان خارجی دیگری هم آمدند که کم و بیش تاثیراتی داشتند اما ولاسکو نشدند؛ با این حال، والیبال ایران هنوز جزو برترینها ماند.
در این برترین بودن، نسل اول (البته اگر دوران «بهنام محمودی»ها را جزو نسل اول حساب کنیم، بهتر است بگویم نسل دوم) که «سعید معروف» را میشود جزو آنها محسوب کرد، نقش غیرقابل انکاری داشتند و دارند. پاسور ارزشمند والیبال ایران که بارها و بارها نقش ناجی را ایفا کرد و جای خالیهایی که میانداخت، زبانزد آسیا و جهان است.
معروف با داشتن یک ویژگی منحصربهفرد و کاریزماتیک، در چند سال اخیر عملا بار فنی و روحی و روانی تیم را هم به دوش کشید که اتفاقا همین هم گاهی تبدیل به پاشنه آشیل خودش و تیم شد.
او قاطع، جدی و تقریبا دور از مصاحبه با رسانه بود اما به شکل نانوشته پدرسالاری را هم رواج داد. احترام به او بهعنوان یک بازیکن توانمند و یک کاپیتان باتجربه جای خود اما تاثیرگذاری گاهی بیش از حد او بر آتمسفر والیبال ما، یک طرف دیگر ماجراست.
سعید معروف البته که با اتکا به تلاش و استعداد خودش پیشرفت کرد تا والیبال دنیا برای او سر و دست بشکند اما بخشی از این معروفیت او حتما به تیم ملی برمیگردد و تیم ملی قطعا بر هر شخصی ارجح است.
از نظر نگارنده یکی از ضعفهای والیبال ایران در این سالها، اتفاقا تکیه بیش از حد بر سعید معروف و پشتوانه قوی نداشتن در پست پاسور بوده است. درحالیکه در پستهای دیگر تیم ملی، بازیکنان جوان زیادی آمدند و رفتند و دست ما در این بخشها بسیار بازتر و متنوعتر است.
کسی البته نمیتواند ادعا کند که «کاپیتان سعید» مانع شده تا پاسورهای جوانتر و بهتری پرورش پیدا کنند اما همیشه انگار یک جور رودربایستی با آقای کاپیتان در تیم ملی و فدراسیون وجود داشته که همین هم تفاوت ورزش ما با کشورهایی پیشرو مثل آلمان و چین و... است. آنجا کسی در بحث قهرمانی حرفهای با کسی تعارف ندارد اما ما طبق فرهنگمان بیشتر از حد معمول محافظهکاریم.
در اینکه فدراسیون ما باید در این سالها بهتر عمل میکرد، لیگ حرفهای ما باید منظمتر و پربارتر برگزار شود، درجا زدن در حد پیشرفت سالهای اخیر ما باید به اندازه والیبال مدرنتر امروز برسد و...، شکی نیست اما این هم که نتایج نه چندان خوب لیگ ملتهای اخیر و المپیک توکیو را فقط به فدراسیون نسبت بدهیم هم تنها ما را از رسیدن به نقطه مطلوب دور خواهد کرد.
در این میان، خداحافظی «سعید معروف» از تیم ملی، علیرغم اینکه دلمان برای بازیهای خوب و جاخالیهای نابش تنگ خواهد شد، اتفاق چندان بد و نامتعارفی نیست؛ هرچند دلگیر کننده است.
سعید معروف که در والیبال و با لباس تیم ملی «معروف» شد، امضایش در تاریخ ورزش کشورمان باقی خواهد ماند و این امکان فراهم میشود (حتی به اجبار!) که پاسورهای جوان بیشتری به تیم ملی برسند؛ کسانی که شاید یک روزی «معروف»تر هم بشوند.
تیم ملی اما همیشه بالاتر و معروفتر از هر نام و شخصیست. «علی دایی»، «رسول خادم»، «حسین رضازاده»، «هادی ساعی»، «حمید سوریان» و...، نمونههایی هستند که هنوز دوستشان داریم و با کارها و نتایج ماندگارشان عشق میکنیم اما امروز چشممان به دنبال نتایج «حسن یزدانی»، «مهدی طارمی»، «صابر کاظمی»، «علی هاشمی»، «گرایی» و... است و این، حقیقت ورزش قهرمانیست.