برق از سر دنیا خواهد پرید!
/هومن حکیمی – نویسنده و روزنامهنگار
توضیح: این مطلب قبل از آغاز این بازی نوشته شده است.
اشاره: صبح روزی که شبش نیمهنهایی یورو 2020 برگزار خواهد شد، هر جوری که فکر میکنم، ایتالیا نباید به اسپانیا ببازد اما احتمال بردش، درست به اندازه باختنش است!
1
الان به این نکته کاری نداشته باشید که ممکن است برق، در شروع بازی امشب قطع شود و حسرت به دل بشویم اما کلا پیشنهاد میکنم، هیچوقت با کسی که عاشق «آتزوری» است، درباره زیبایی برزیلی یا مکانیک آلمانی یا حسرت آرژانتینی حرف نزنید چون او، حتی از وقتی که برق خانه یا محل کارش، سه بار در روز قطع میشود هم کلافهتر و عصبانیتر خواهد شد!
فوتبال ایتالیا همیشه ترکیبی از همین سه نمونه بالایی (البته مختص خودش) با ویژگیهایی اضافه و البته درام و تراژدی بوده است، پس اگر دلتان از فوتبال، چیزهای دیگری مثل ثبات یا پیروزی در هر شرایطی و... میخواهد، دور و بر لاجوردیپوشها آفتابی نشوید!...
2
«روبرتو مانچینی» و بچههایش، تا همین الان کار خیلی بزرگی انجام دادهاند؛ حتی میشود گفت تا حتی قبل از شروع یورو 2020 هم.
از آن فاجعهای که باعث شد ایتالیا، به جامجهانی 2018 نرسد تا امروز که همه جا صحبت از ایتالیای مدرن و هارمونی میشود و «زیبای ایتالیایی» از دهان خیلیها نمیافتد، مانچینی یک پوستاندازی عجیب و غریب در کشور چکمه ایجاد کرده است.
سالها بیستارگی که تقریبا پس از قهرمانی جهان در 2006 شروع شد، امروز دارد تبدیل میشود به وضعیتی که مصدومیت کسی مثل «اسپیناتزولا» اشک طرفداران را درمیآورد و آدم نگران سمت چپ خط دفاعی و هجوم از آن ناحیه میشود.
ایتالیا یکی دو سالی بود که داشت خوب بازی میکرد اما اینجا در یورو 2020، اوج تحول مانچینی را میبینیم؛ نکتهای که خیلی جذاب و امیدوارکننده و مهیج است اما به معنای قطعی شدن موفقیت نیست...
3
از آخرین باری که تیم مورد علاقه من، از ضربات مرگبار پنالتی، زنده بیرون آمد، چیزی حدود 15 سال میگذرد؛ فینال جامجهانی 2006 آلمان و ایتالیایی که فرانسه «زینالدین زیدان» را در این رقابت نفسگیر با پنالتی شکست داد و «کاناوارو»ی خوشتیپ، جام را در غیاب «پائولو مالدینی» محبوب، بالای سر برد...
ایتالیای 2006 از ماجرای کالچوپولی پرتاب شده بود به دل آلمان. آن دیوار کذایی باقیمانده از جنگ سرد البته در آلمان باقی نمانده بود اما دیوار کالچوپولی وجود داشت که بالا رفتن از آن یا فروریختنش، کاری نشدنی به نظر میآمد. ایتالیای «مارچلو لیپی» در گروهی نه چندان ساده، صدرنشین شد؛ وقتی که «مالدینی» نبود و «نستا» هم مصدوم شد تا دیوار بتونی ایتالیا هم آسیبپذیر به نظر بیاید.
«ماتراتزی» اما جای «نستا» را پر کرد و خیلی خوب هم پر کرد. «استرالیا» در اولین بازی حذفی، حریف آسانی پیشبینی نمیشد اما بازی گره خورد و ایتالیا ده نفره شد اما با زرنگی «توتی» و شرکا، در وقت اضافه با ضربه پنالتی، یک هیچ بردند و صعود کردند. «اوکراین» با «شوچنکو» معروف، حریف بعدی بود که «زامبروتا» سر برآورد و 3 بر صفر بردند و رفتند به نیمهنهایی؛ مقابل «آلمان» میزبان با «کلینزمن» که این بار در نقش سرمربی بود.
ایتالیا و هوادارانش و من، واقعبینانه، شکست در این بازی را بیشتر حس میکردیم اما «لیپی» و شاگردانش، یکی از مدرنترین و بهترین ایتالیاهای تاریخ فوتبال را روانه میدان کردند. 2 گل زیبا در وقتهای اضافه که یکیشان توسط «فابیو گروسو» و با شادی پس از گل «تاردلی»وار به ثمر رسید یعنی، لاجوردیپوشها، ناباورانه اما با شایستگی رفتهاند فینال...
4
اسپانیا؛ حریف امشب آتزوری (این مطلب صبح روز این بازی نوشته شده) هم تا حدودی شرایطی مثل رقیبش دارد. «لوئیز انریکه» هیچ بازیکنی از «رئال مادرید» را به تیم ملی دعوت نکرد و از «بارسا» هم به دو سه نام بسنده کرد و مابقی، از دل «لالیگا» و چند نفری هم از لیگهای دیگر اروپاییاند.
تیم اما همچنان متکی بر فلسفه فوتبال مالکانه و زدن گل اول و ادامه فشار با پاسکاری متوالی است. یعنی که اسپانیا، همچنان خطرناک است؛ با اینکه بالا و پایین زیادی دارد.
بالا و پایین زیادی دارد چون دیگر «ژاوی» و «اینیستا» را در وسط و «راموس» و «پیکه» سرحال یا «پویول» کاریزماتیک را در خط اول ندارد. آن جلوترها هم «موراتا» و «جرارد مورنو» حتی به اندازه «دیوید ویا» هم موثر نیستند؛ با اینکه شخصا از بازی و شخصیت «موراتا» خوشم میآید، اما اسپانیا تیم درستیست و بردنش کار راحتی نیست.
ایتالیا میتواند این اسپانیا را ببرد و به فینال برسد اما به همان اندازه هم احتمال شکست هست.
رویکرد مانچینی، عبور از «کاتاناچیو» و بازی مالکانه و طبق «پلن» و تاکتیک از پیش مشخص شده اما با اجازه دادن به رو کردن خلاقیت بازیکنان بوده است؛ مسألهای که باعث میشود حتی اگر گل اول بازی امشب را اسپانیا هم بزند، ایتالیا بتواند به بازی برگردد...
5
«زیدان» که در فینال 2006 آلمان به خاطر شیطنت «ماتراتزی» از کوره در رفت و آن کله طلایی را به سینه او زد و اخراج شد، چیزی در ته قلبم میگفت؛ این بار قهرمانیم. بازی به پنالتی که رسید اما ترسیدم. ناخواسته به یاد فینال 1994 آمریکا افتادم یا نیمهنهایی 1990 که همین ایتالیای سرحال، میزبانش بود اما در پنالتیها به بچههای «مارادونا» باختند و سوم شدیم!
از این مثالها باز هم هست مثل 1998 فرانسه و شکست، باز هم در ضربات پنالتی مقابل «فرانسه» میزبان.
این وسط مسطها البته نیمهنهایی یورو 2000 هم موجود است که ایتالیای 9نفره، هلند میزبان را در پنالتیها شکست داد که کاش شکست نمیداد؛ وقتی قرار بود در فینالی که از همه لحاظ برتر از فرانسه «زیدان» و رفقا بود، به آن شکل دراماتیک ببازد و دوم شود.
با این حال فینال 2006، همه آن خاطرههای دلگیر کننده را مثل باران شست و با خودش برد؛ دستکم برای مدتی...
6
دستآورد مانچینی در یورو 2020 میتواند رسیدن به فینال و قهرمانی هم باشد اما بازی برابر «بلژیک» مدعی نشان داد که غول خفته آتزوری، پس از سالها از خواب بیدار شده و حریف میطلبد که مسأله مهمتریست.
ایتالیا اگرچه هنوز به بودن «کیهلینی« و «بونوچی» پا به سن گذاشته و داشتن یک دروازهبان آماده، به شدت متکیست (مسألهای که دو سه بار در برابر بلژیک باعث نجات شد) اما حتی اگر این سه نباشند و امشب سه بازیکی از روی نیمکت جایشان بازی کنند، خیلی در نحوه بازی کردن کل تیم تغییری ایجاد نمیشود.
همین اتفاق را میشود در زمان حضور «کیروش» در تیم ملی ایران مشاهده کرد؛ «سید جلال» نباشد، «مجید حسینی» هست. «امید ابراهیمی» نباشد، «سعید عزتاللهی» موجود است و... .
هارمونی و همه در خدمت یک هدف بودن؛ این دو، نیاز اصلی سالهای گذشته تیم ملی فوتبال سرزمین چکمه بودهاند که مانچینی به تیم داده.
اینجوری برای یکی مثل من که از 1982 تا امروز لاجوردی دوآتیشه است، چندان هم سخت نیست دل کندن از کاتاناچیوی جذاب و رفتن به سمت بازی مالکانه با هوشمندی ایتالیایی!
7
پریروز سالگرد صعود ایتالیا به نیمهنهایی جامجهانی 1982 اسپانیا با پیروزی 3 بر 2 در برابر برزیل طلایی بود؛ همان بازی معروف که در 6 سالگی با تأخیر (آن موقع از پخش زنده خبری نبود) دیدم و عاشق آن آقای ترکهای که سه گل در آن بازی زد («پائولو روسی» فقید) و کلا، تیمی شدم که معلوم بود آن روز باید به برزیل میباختند اما آنقدر جنگیدند و تلاش کردند که پیروزی ممکن شد.
بعدش اما سریع به یاد لحظهای افتادم که «بارهزی»، پنالتیاش را در آن ظهر داغ لعنتی آمریکا، به آسمان زد و احتمالا «روبرتو باجو» را هم تحریک کرد که او هم همین کار را با غلظت بیشتری انجام بدهد! (در بحشهای قبلی هم مدام اشاره کردم که چقدر لحظههای غمانگیز دارد، عاشق ایتالیا بودن!)
این را نوشتم تا به خودم و همه یادآوری کنم که فوتبال ایتالیا، هر جوری که در زمین انجام شود؛ با دفاع مطلق دهه شصت یا هفتادی، با استادی تلفیقی «آریگو ساچی»گونه، با چشمنوازی «مانچینی»طور، با صلابت «لیپی»وار یا حتی با حماقت کسی مثل «ونتورا»، همیشه باید همراه با تراژدی و دشواری برای رسیدن به موفقیت و از بین رفتن رویا در لحظهای که فکرش را هم نمیکنی، باشد.
پس جدا از نتیجهای که امشب (باز هم تأکید میکنم که این مطلب، صبح روز این بازی نوشته شده!) به دست خواهد آمد، همین که رویای ایتالیایی همچنان وجود و ادامه دارد و ادامه هم خواهد داشت، برای این مرد 44 ساله لاجوردیدوست، کفایت میکند.