اختصاصی طرفداری - نسل جدید طرفداران و دنبال کنندگان فوتبال ایران، محمدرضا خلعتبری را در قالب بازیکن ریزنقشی می شناسند که از تیم استانش شموشک آغاز کرد، در ابومسلم چهره شد، در ذوب آهن اوج گرفت، در الوصل دوبی شاگرد مارادونای افسانه ای بود، یک فصل خاکستری در پرسپولیس داشت، در اوج از تیم ملی کنار گذاشته شد، با سپاهان قهرمان لیگ برتر ایران شد و پس از آن ستارۀ فوتبالش کم کم دچار افول شد.
به گزارش طرفداری، کمتر کسی می داند باشگاه پرسپولیس که اتفاقاً یک فصل همین محمدرضا خلعتبری کوچک را در تیم خود داشت، در دهه پنجاه بازیکنی را دقیقاً با همین نام و از همان خطه در اختیار داشت که خلاف همنامِ چند نسل بعدش مطلقاً اهل جار و جنجال و سر و صدا نبود؛ بازیکنی که در لیگ تخت جمشید یک آچار فرانسۀ تمام عیار برای ارتش سرخ پایتخت بود. درست است که این محمدرضا خلعتبری، با آن محمدرضا خلعتبری ای که می شناسیم تفاوت دارد ولی جالب است بدانیم "خلعتبری کوچک" از اقوام دورِ "خلعتبری بزرگ" بود!
زنده یاد محمدرضا خلعتبری یا بهتر بگوییم "خلعتبری بزرگ" متولد دوم فرودین ماه سال 1327 در روستای آسیاب سر از توابع بخش مرکزی شهرستان رامسر بود. هنگامی که محمدرضا 4 ساله بود، علاقه مندی پدرش به کشاورزی او را وادار کرد به کرج برود و تحصیلات آکادمی در این رشته را طی کند. محمدرضا در دوران کودکی در زمین خاکی شاهین شرق در محله 400 دستگاه، محله ای که بزرگانی همچون برادران حبیبی، فریبرز اسماعیلی، اصغر شرفی، امیر ابری و ... را به فوتبال ایران تحویل داده بود، در خیابان نیروی هوایی سابق با فوتبال آشنا شد. به دعوت زنده یاد پرویز دهداری او فوتبالش را از جوانان شاهین تهران آغاز کرد و برای اولین بار پا به عرصه فوتبال حرفه ای نهاد. خودش به خوبی به یاد داشت به دلیل شرم و حیا در اولین روز تمرین خود تحت نظر مربیگری زنده یاد دهداری پشت درختان پنهان شده بود و با صدای مربی تیم آماده تمرین شد! چندی بعد با حضور این جوان محجوب در تمرینات تیم بانک ملی، آنها مسابقات دوره ای آن سال را بردند و سپس سال بعد با تشکیل تیم گارد _لشگر یکم گارد_ محمدرضا نیز گاردی شد و تمام تیمهای بزرگ پایتخت را شکست دادند.
در سال 46-45 که تیم ملی جوانان ایران تشکیل شد، از تیم گارد، 9 نفر از جمله محمدرضای جوان، به تیم ملی راه یافتند اما این زمان نقطه عطف فوتبال محمدرضا بود، چرا که به وی پیغام دادند اگر به "تیم تاج" می آیی، خوش به سعادتت وگرنه …
او در این باره می گوید:
من که عاشق تیم ملی بودم یک دفعه با شنیدن این پیام جا خوردم، من بازیکن تیم گارد و الان شاگرد کسی دیگر هستم و حتی در خصوص تعویض تیم با مربی ام صحبت نکردم.
به محمدرضا گفتند حتی اجازه ندارد برای طرح این موضوع با مربیاش پرویز دهداری نیز صحبتی داشته باشد! محمدرضا تردید داشت، از طرفی خود را به پرویز دهداری مدیون می دانست چرا که دهداری او را از زمین های خاکی به زمین های ورزشی تهران آورده بود و از سویی دیگر او می توانست فوتبال و زندگی آینده اش را با حضور در تیم تاج، 180 درجه تغییر دهد! محمدرضا با کلی کلنجار، حضور خود را در تاج نپذیرفت. در حقیقت محمدرضا با معرفتی مثال زدنی و وفاداری و قدرشناسی نسبت به دهداری، خط خوردن نامش از تیم ملی فوتبال ایران را به جان خرید، ولی مربی خود را تنها نگذاشت. بد نیست این رفتار محمدرضا را با برخی بازیکنان امروزی مقایسه کنیم که بدون توجه به زحمات مربیان و البته هواداران شان در حساس ترین شرایط ممکن تیم های خود را غالبا به خاطر مسائل مادی رها کرده اند!
بعد از دریافت مدرک دیپلم در سال 1348، محمدرضا به سربازی رفت و در آنجا در تیم نیروی زمینی توپ زد. اینجا بود که محمدرضا برای اولین بار در زندگی اش اختیارات یک تیم را بر عهده گرفت و در عنفوان جوانی هم مربی شد هم بازیکن! در حقیقت باشگاه نیروی زمینی تهران اولین باشگاه حرفه ای او بود. قهرمانی ارتش های ایران، مقامی بود که آن زمان با محوریت محمدرضا در تیم نیروی زمینی رقم خورد. این مهم سبب شد نام محمدرضا به عنوان یکی از گزینه های حضور در تیم ملی برای مسابقات فوتبال ارتش های جهان مطرح شود، ولی باز اسمش از لیست خط خورد چون قبلاً به تیم تاج نرفته بود!
پرسپولیس قهرمان ایران و فاتح جام تخت جمشید؛ محمدرضا خلعتبری، نفر سوم نشسته از سمت چپ (بین علی پروین و اصغر ادیبی)
دربارۀ پیوستن او به پرسپولیس دو روایتِ زمانی وجود دارد:
اول این که در سال 1350 به پیشنهاد پرویز دهداری از تیم گارد به پرسپولیس رفت و دوم این که در سال 1352 پرسپولیسی شد. "خلعتبری بزرگ" نخستین بازیکن مازنی تاریخ باشگاه پرسپولیس به شمار می رود. ناگفته نماند شادروان همایون بهزادی سرطلایی بزرگ فوتبال ایران که از وی به عنوان پدر معنوی باشگاه پرسپولیس نام می برند، از طرف خانواده پدری اصالتی مازندرانی داشت، هر چند به دلیل شغل پدرش که یک نظامی بود، در خرم آباد متولد شده بود. به همین دلیل می توان با اطمینان از زنده یاد محمدرضا خلعتبری به عنوان اولین مازنی تاریخ ارتش سرخ نام برد.
در ابتدای حضور، محمدرضا در اردوی سرخ چندان موفق نبود، اما به یک باره شرایط برای او تغییر کرد. حضور موفق در مسابقه دور برگشت جام اول تخت جمشید برابر صنعت نفت آبادان، همان فرصتی بود که او مدت ها انتظارش را می کشید. آن روز خلعتبری آن قدر خوب بود که از سوی هفته نامه دنیای ورزش، به عنوان چهره برگزیده هفته انتخاب شد و سپس دو هفته پس از آن، نخستین قهرمانی اش را با سرخپوشان پایتخت تجربه کرد. از آن پس "خلعت" جای پای خود را در میان ارتش سرخ پایتخت محکم کرد و برای چهار فصل متوالی، به عضوی موثر و عنصری پرتلاش در مجموعه پرسپولیس بدل شد.
او در پرسپولیس یک بازیکن چندپُسته به حساب می آمد؛ او به عنوان یک هافبک میانی، هافبک چپ و حتی مدافع و مهاجم به مدت شش سال در جمع ارتش پرستاره سرخ درخشید و در عرض شش (و به روایتی چهار) سال به دو مقام قهرمانی و دو نایب قهرمانی در سطح اول فوتبال ایران یا همان لیگ تخت جمشید رسید و به همراه بزرگانی چون علی پروین، فریدون معینی، اسماعیل حاج رحیمی پور، پرویز قلیچ خانی، محمد مایلی کهن، ایرج سلیمانی، حمید درخشان و غیره یکی از بهترین خطوط میانی تاریخ فوتبال ایران را تشکیل دادند. در این دوره او به اوج دوران فوتبال خود رسید و به افتخارات متعددی نیز دست یافت. خلعتبری دو بار در در فصل های 1353-1352 و 1355-1354 با سرخپوشان پایتخت، فاتح لیگ سراسری شد و جام تخت جمشید را بالای سر برد و دو بار نیز در فصول 1354-1353 و 1356-1355 نایب قهرمان لیگ شد که بی تردید این آمارِ درخشان، مایه افتخار و مباهات به شمار می رود.
عالیجنابان سرخپوش پس از قهرمانی جام تخت جمشید: حسین کلانی، ابراهیم آشتیانی، محمدرضا خلعتبری و محراب شاهرخی
در سال 1356 که تیم اکباتان تشکیل شد، محمدرضا پس از انجام مجموعا 88 بازی در پیراهن پرسپولیس به همراه برخی از دوستان دوران فوتبالش همچون ابراهیم آشتیانی، فریدون معینی، بهرام مودت و بهرام میرشیبانی به اکباتان رفتند و مربیگری این تیم نیز بر عهده محمدرضا گذاشته شد. حضور وی در اکباتان تا سال 1361 ادامه داشت، پس از این دوران محمدرضا با فوتبال خداحافظی کرد و سپس تهران را به مقصد رامسر ترک کرد.
پس از وداع با مستطیل سبز، زنده یاد محمدرضا خلعتبری بعد از حضور در شمال نیز به فعالیت های ورزشی خود ادامه داد. از جمله کارهایی که او انجام داد، تشکیل اولین تیم غرب مازندران و اخذ سهمیه استانی به همراه این تیم بود. او با شهرداری تنکابن، از سطح دوم لیگ استان مازندران به سطح نخست صعود کرد. همین کار را (همچون شهرداری تنکابن) با شهرداری عباس آباد نیز انجام داد و با این تیم هم از سطح دوم استان به سطح اول صعود کرد. در رده پایه جوانان و نوجوانان نیز وی به همراه آتیه سازان رامسر از رقابت های زیرگروه استانی به دسته دو صعود کرد اما هزاران افسوس که در همین زمان بود که یک بیماری سخت گریبانگیرش شد و تیمش هم به دلیل بیماری و غیبت محمدرضا از هم فرو ریخت. این سابقه سازنده و درخشان در کارنامه محمدرضا خلعتبریِ بزرگ، گواهی است بر این مدعا که وی برای سالیان سال در استان مازندران به عنوان یک مربی، خالصانه و مخلصانه به آموزش و کشف استعدادها پرداخت و حتی در سال های واپسین عمرش به رغم پیشرفت بیماری از فوتبال دور نشد.
واپسین روزهای زندگانی ...
از دوران بازیگری، جنگندگی در خون "خلعت بزرگ" بود؛ او چند سال با سرطان جنگید ولی متاستاز این بیماری لعنتی و حمله تومورهای بدخیم به مثانه اش آن جنگ را آن گونه که باید پیش نبرد! او یک جراحی بسیار سخت را در بیمارستان مدرس تهران پشت سر گذاشت و پس از آن در در بخش ICU بستری شد اما به کما رفت و وضعیت هوشیاری و تنفس وی بعد از جراحی آن قدر وخیم بود که در نهایت واپسین جنگ ستاره سال های دور پرسپولیس _نه در زمین فوتبال بلکه در آوردگاه زندگی، مغلوبه شد. محمدرضا خلعتبری بزرگ سرانجام پس از سال ها دست و پنجه نرم کردن با بیماری سرطان مثانه در بامداد 27 شهریور ماه سال 1395 _درست یک روز پس از دربی 83_ در بیمارستان مدرس تهران چشم از جهان فروبست. پیکر وی به خواست خانواده اش در شهرستان رامسر به خاک سپرده شد. برای خاکسپاری زنده یاد خلعتبری، بزرگانی چون علی پروین، احمدرضا عابدزاده و برخی دیگر از پیشکسوتان پرسپولیس به همراه علیاکبر طاهری (سرپرست وقت باشگاه پرسپولیس)، مسئولین باشگاه های خونه به خونه و نساجی مازندران، بعضی از اعضای خانوادۀه زنده یاد هادی نوروزی کاپیتان فقید سرخپوشان و ... راهی رامسر شدند تا ابراز همدردی کرده و در مراسم ختم و یادبود این پیشکسوت فقید شرکت کنند.
درست است که درگذشت خلعتبری بزرگ غریبانه بود، ولی این اتفاق واکنش های بسیاری را به همراه داشت.
در مدتی که خلعتبری در بیمارستان مدرس تهران بستری بود، تنها علی پروین بود که به عیادت وی رفت. سلطان در سوگ همبازی قدیمی اش گفت:
واقعاً از فوت آقای خلعتبری افسوس خوردم. ایشان فوتبالیست بزرگی بودند و برای فوتبال این مملکت، برای پرسپولیس و تیم ملی زحمات زیادی کشیده بودند. شنیدن این خبر برای من بسیار ناراحتکننده و آزار دهنده بود. من این مصیبت را به خانواده مرحوم خلعتبری تسلیت میگویم.
محمدرضا خلعتبریِ کوچک _که آن زمان عضو باشگاه گسترش فولاد تبریز بود، نیز درباره خبر درگذشت پیشکسوت پرسپولیس که هم اسم وی بود، اظهار داشت:
محمدرضا خلعتبری که نام و فامیلی بنده مشابه ایشان است از اقوام ما هستند و ایشان حق بزرگی به گردن من دارند. سال ها قبل ایشان که از دوستان اکبر میثاقیان بود مرا برای انجام تست فنی به تمرین تیم شموشک نوشهر فرستاد و از شموشک بود که وارد دنیای حرفه ای فوتبال شدم و تا زنده هستم نمی توانم محبت ایشان را که جدا از بحث فامیلی از پیشکسوتان فوتبال ایران هستند فراموش کنم. زنده یاد خلعتبری در این فوتبال به حق و حقوقشان نرسید و این اواخر هم با بیماری های سختی مبارزه کرد.فقط می توانم بگویم باید قدر پیشکسوتان خود را بیشتر بدانیم.
مهدی هژبری سردبیر وقت روزنامه خبر ورزشی نیز طی دل نوشته ای تاثیرگزار که در سرمقاله یکشنبه ۲۸ شهریور ماه 1395 در روزنامه خبرورزشی منتشر شد، در رثای محمدرضا خلعتبری نوشت:
سالها قبل از آن که این محمدرضا خلعتبری در فوتبال ایران بدرخشد و در یک بازی با پیراهن ابومسلم 5 بازیکن پرسپولیس را دریبل کند و دیهگو آرماندو خلعتبری لقب بگیرد و روزنامهها تیتر بزنند یک جوان 50 کیلویی 5 پرسپولیسی را جا گذاشت، فوتبال ایران ستاره دیگری داشت، درست به همین نام و همشهری خلعتبری امروز...
آن محمدرضا خلعتبری که از امروز باید کنار نامش زندهیاد گذاشت، درست مثل این خلعتبری که هرچه خاک پیشکسوت فقید فوتبال رامسر است، عمر او باشد اهل رامسر بود و پیراهن پرسپولیس را میپوشید.
امروز فوتبالدوستان رامسری پیکر این ستاره فقید فوتبال را به خاک میسپارند و فرداشب هم قطعاً برنامه 90 کلیپ کوتاهی از مراسم خاکسپاریاش پخش میکند و رسانههای ورزشی هم پر میشود از یاد و یادواره این فوتبالیست بااخلاق که بعد از مبارزهای طولانی با بیماری سرطان، جان به جانآفرین تسلیم کرد. اما کاش این یادوارهها را روزی مینوشتیم که خلعتبری زنده بود. کاش یک شاخه از این دستهگلهایی که از امروز بر سر مزارش میگذاریم را تا دیروز برای خودش میبردیم. کاش کلیپ خلعتبری آن روز و روزگار پخش میشد که خودش بود و به چشم میدید قدرشناس پیشکسوتان هستیم.
تمام زندگی ما شده همین ای کاش و افسوس و حسرت... خدا خلعتبری رفته را بیامرزد و ما را به راه راست هدایت کند که قدر ماندهها را بیشتر بدانیم. کاری نکنیم که دوست و دشمن بگویند در فوتبال ما مثل زندگیمان قیمت مردهها از زندهها بیشتر است و صرفه در مردن!
همچنین در جریان هفته هفتم رقابت های لیگ شانزدهم، در سوگ و احترام زنده یاد محمدرضا خلعتبری، بازیکنان پرسپولیس با بازوبند مشکی برابر سپاهان در اصفهان به میدان رفتند و پس از سیزده سال طلسم نبردن سپاهان در اصفهان را شکستند و رقیب خود را 1-3 شکست دادند.
خلعتبری بزرگ به عنوان یکی از بااخلاق ترین بازیکنان زمان خود بود، او در طول 16 سال فوتبال حرفه ای هیچ گاه از داوران کارت زرد یا قرمز دریافت نکرد!
روحش شاد و یادش گرامی ...
همچنین بخوانید:
قرمزی رنگ نیَنداخته بیهوده بر دیوار، پنج سال از واپسین پرواز سرطلایی گذشت