Big Logهر از گاهی ضربه میخورم، هر از گاهی بر میخیزم
و گاه چارهای جز سازش نیست
وقتی در تنگنا گرفتار آمدهای
***
همواره چنین بوده
این زندگی پر رنج و مشقت
در دنیایی که هر دم پیرتر میشود
در جستجوی لقمهای نان
***
از ترحم خالی، نه وقتی برای درنگ
شهری دیگر، جنایتی دیگر
چیزی برای از دست دادن ندارم
***
در انتظار شب، در انتظار طلوع ماه
در فکر آن چه کردهام و حتی به یاد نمیآورم
و زمان در نعشکشی غنوده
که رهسپار سفری دور و دراز است
***
ما جوان بودیم و فارغ از پیرانهسری
و کیست که بداند
کدام آزارندهتر است؟
***
خالی از ترحم، نه وقتی برای درنگ
شهری دیگر، جنایتی دیگر
و دیگر چیزی برای از دست دادن وجود ندارد